پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
حجله جام ؛ جام شراب : در حجله جام آسمان رنگ آن دختر آفتاب در ده. خاقانی.
حجله جام ؛ جام شراب : در حجله جام آسمان رنگ آن دختر آفتاب در ده. خاقانی.
تیغ بر کف
زره ور. [ زَ / زِ رِه ْ وَ ] ( ص مرکب ) زره پوشیده. زره دار. ( ناظم الاطباء ) . دارع. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . زره دار : که دیده ست مشک مسلسل زر ...
خود خروچ ؛ تاج خروس یعنی گوشت پاره ای سرخ که بر سر خروس است. ( ناظم الاطباء ) .
به تیر بستن
گمشده بخت ؛ بدبخت. بی بخت : ایاگمشده بخت و بیچارگان همه زار و غمخوار و آوارگان. فردوسی. ز گرگین سخن رفت با شهریار از آن گمشده بخت بدروزگار. فردوسی ...
گمشده بخت ؛ بدبخت. بی بخت : ایاگمشده بخت و بیچارگان همه زار و غمخوار و آوارگان. فردوسی. ز گرگین سخن رفت با شهریار از آن گمشده بخت بدروزگار. فردوسی ...
به تازیانه بستن
به تازیانه بستن
به تازیانه بستن
هوار کردن ( کشیدن ) ؛ فریاد برآوردن و کمک خواستن.
هوار کردن ( کشیدن ) ؛ فریاد برآوردن و کمک خواستن.
بی وجودان
مصاعب. [ م َ ع ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مُصْعَب. ( یادداشت مؤلف ) . دشواریها و سختیها. ( ناظم الاطباء ) . دشواریها و جاهای دشوار. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
مصاعب. [ م َ ع ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مُصْعَب. ( یادداشت مؤلف ) . دشواریها و سختیها. ( ناظم الاطباء ) . دشواریها و جاهای دشوار. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
مصاعب. [ م َ ع ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مُصْعَب. ( یادداشت مؤلف ) . دشواریها و سختیها. ( ناظم الاطباء ) . دشواریها و جاهای دشوار. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
مصاعب. [ م َ ع ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مُصْعَب. ( یادداشت مؤلف ) . دشواریها و سختیها. ( ناظم الاطباء ) . دشواریها و جاهای دشوار. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
مصعب. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) کار دشوار و سخت و شدید. ج ، مصاعب. ( یادداشت مؤلف ) .
مصعب. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) کار دشوار و سخت و شدید. ج ، مصاعب. ( یادداشت مؤلف ) .
امام حسین
( بزیر آمدن ) بزیر آمدن. [ ب ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) ( از: ب زیر آمدن ) پیاده شدن. فرود آمدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : پس از منبر بزیر آمد و بخانه اش ب ...
( بزیر آمدن ) بزیر آمدن. [ ب ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) ( از: ب زیر آمدن ) پیاده شدن. فرود آمدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : پس از منبر بزیر آمد و بخانه اش ب ...
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر ...
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر ...
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر ...
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر ...
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر ...
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر ...
یک یک. [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] ( ق مرکب ، اِ مرکب ) فردفرد. یکی یکی. یک نفر یک نفر. یک عدد یک عدد: شاگردان یک یک از در بیرون می روند. تک تک : لاجرم گوی ...
یک یک. [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] ( ق مرکب ، اِ مرکب ) فردفرد. یکی یکی. یک نفر یک نفر. یک عدد یک عدد: شاگردان یک یک از در بیرون می روند. تک تک : لاجرم گوی ...
یک یک. [ ی َ ی َ / ی ِ ی ِ ] ( ق مرکب ، اِ مرکب ) فردفرد. یکی یکی. یک نفر یک نفر. یک عدد یک عدد: شاگردان یک یک از در بیرون می روند. تک تک : لاجرم گوی ...
all in vain
all in vain
take the Lord’s name in vain
take the Lord’s name in vain
turn in
mortal fear/dread/terror=extreme fear
a slight groan
اندک بقا ؛ آنکه یا آنچه اندک پاید. کوتاه عمر: باد چو صبح نخست خصم تو اندک بقا باد چو مهر سپهر امر تو گیتی مدار. خاقانی. بر نوبهار باغ جهان اعتماد ن ...
اندک بقا ؛ آنکه یا آنچه اندک پاید. کوتاه عمر: باد چو صبح نخست خصم تو اندک بقا باد چو مهر سپهر امر تو گیتی مدار. خاقانی. بر نوبهار باغ جهان اعتماد ن ...
اندک بقا ؛ آنکه یا آنچه اندک پاید. کوتاه عمر: باد چو صبح نخست خصم تو اندک بقا باد چو مهر سپهر امر تو گیتی مدار. خاقانی. بر نوبهار باغ جهان اعتماد ن ...
night after night
not move a muscle to stay completely still
اندک مردم. [ اَ دَ م َ دُ ] ( اِ مرکب ) مردم پست. ( یادداشت مؤلف ) : ایشان [ لوریان ] را ساز و چهارپا داد [ بهرام گور ] تا رایگان پیش اندک مردم رامش ...
رجاله. [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردمان پست و بی سروسامان. ( ناظم الاطباء ) . سفلگان. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوبا ...
رجاله. [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردمان پست و بی سروسامان. ( ناظم الاطباء ) . سفلگان. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوبا ...
رجاله. [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردمان پست و بی سروسامان. ( ناظم الاطباء ) . سفلگان. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوبا ...
رجاله. [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردمان پست و بی سروسامان. ( ناظم الاطباء ) . سفلگان. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوبا ...
رجاله. [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردمان پست و بی سروسامان. ( ناظم الاطباء ) . سفلگان. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوبا ...