پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
Oeuvre
Oeuvre
Oeuvre
Oeuvre
Oeuvre
مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ...
مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ...
مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ...
مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ...
مرغ آذرافروز ؛ مرغ آذرفروز، کنایه از ققنس باشد و آن مرغی است که هزار سال عمر کند و بعد از آن هیزم بسیار جمع کرده خود را بسوزد. ( برهان ) ( آنندراج ) ...
مرغُانه
Forewarned is forearmed
donkey prick ( n. ) [prick n. ( 1 ) ] a notably large penis.
سخن سنج. [ س ُ خ َ س َ ] ( نف مرکب ) سخن سرای. ( آنندراج ) . به معنی سخن زن است که کنایه از شاعر و قصه خوان باشد. ( برهان ) : سخن سنج بی رنج اگر مرد ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
سرخاره. [ س َ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) از: سر خار ( خاریدن ) ه ( نشانه اسم آلت ) . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر ...
forceful advance
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش. سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و ب ...
سرخ سوار. [ س ُ س َ ] ( اِ مرکب ) سوار قرمزپوش. سواری که لباس او سرخ باشد. || کنایه از جگر است و آن ازجمله آلات اندرونی انسان و حیوانات دیگر باشد و ب ...
سرخ و زرد شدن. [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن. ( مجموعه مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم کنای ...
سرخ و زرد شدن. [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن. ( مجموعه مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم کنای ...
سرخ و زرد شدن. [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن. ( مجموعه مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم کنای ...
سرخ و زرد شدن. [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] ( مص مرکب ) خجل شدن. ( مجموعه مترادفات ص 134 ) . حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد شدن هم کنای ...
میوه ناک
ثمیر
- درآمدن به دین کسی ؛ به او گرویدن : اکنون محمد بیرون آمده است و نامه نوشته است که به دین من درآیید، شما چه می گوئید. ( قصص الانبیاء ص 225 ) .
( درآمدن ) درآمدن. [ دَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) داخل شدن. درون شدن. درون رفتن. ورود کردن. وارد شدن. وارد گشتن. به درون شدن. فروشدن. بدرون آمدن. اندرآمدن ...
( درآمدن ) درآمدن. [ دَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) داخل شدن. درون شدن. درون رفتن. ورود کردن. وارد شدن. وارد گشتن. به درون شدن. فروشدن. بدرون آمدن. اندرآمدن ...
خمرمحال. [ خ َ م َ ] ( اِ مرکب ) جایی که در آنجا شراب و عرق و سایر مسکرات مایع فروشند. || قسمتی از مالیات که از فروختن عرق و سایر مسکرات مایع دریافت ...
خمرمحال. [ خ َ م َ ] ( اِ مرکب ) جایی که در آنجا شراب و عرق و سایر مسکرات مایع فروشند. || قسمتی از مالیات که از فروختن عرق و سایر مسکرات مایع دریافت ...
خمرمحال. [ خ َ م َ ] ( اِ مرکب ) جایی که در آنجا شراب و عرق و سایر مسکرات مایع فروشند. || قسمتی از مالیات که از فروختن عرق و سایر مسکرات مایع دریافت ...
خمرمحال. [ خ َ م َ ] ( اِ مرکب ) جایی که در آنجا شراب و عرق و سایر مسکرات مایع فروشند. || قسمتی از مالیات که از فروختن عرق و سایر مسکرات مایع دریافت ...
خمرمحال. [ خ َ م َ ] ( اِ مرکب ) جایی که در آنجا شراب و عرق و سایر مسکرات مایع فروشند. || قسمتی از مالیات که از فروختن عرق و سایر مسکرات مایع دریافت ...