پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٢٠٣)
گویند پیامبران ظهوری دارند. بر راه شما و ما عبوری دارند. تا ما ز بتان وز گناهان گذریم. با ما ز فرا خرد شعوری دارند. شهرام ص
ماند به بهاری که در آن سنبل نیست. ماندبه چو باغی که در آن گل نیست. ماند به چو گلزار که اش بلبل نیست. ماندبه چه، میخانه که در آن مُل نیست. شهرام ص
یک چند به کار آرمانی بودیم. یک چند به فکر جاودانی بودیم. انگار نه انگار که ماییم مردم. گویی که برای رایگانی بودیم. شهرام ص
هر فرد به آنچه می کند زنده بود. چو نیک و چو بد به کوی آینده بود. تا بد بودش رو به تباهی آرد. ور نیک بود روند پاینده کند. شهرام ص
اینک به ترانه های خود می نازم. راهی به دیار مهرشان می سازم. چون گل به گلزار و به دشت و به دمن. تا آنکه روند نو تری آغازم. شهرام ص
ای کاش که بودم شاعری مانندت. نقاش بگردم نیز و هم دانندت. آن کن به امیدو به تلاش وز کوشش. تا آنکه بیابیم که چون خوانندت. ص شهرام.
پر واز نموده ام بسی از چپ و راست. در چار نمود فراز و زیر و کم و کاست. هر جای خودم مرکز این دایره ام. مر کز نیم و آنچه ببینی ز نگاست. شهرام ص
این نوبت زندگی بسی دیر شود. پیروز نما نگو که دلگیر شود. هر گز چو که جاودان به پایان نرسد. هر چند که تن جوان و یا پیر شود. شهرام ص
باید ز ازل تا به ابد سیر کنیم. وین راه به پای خویش در دیر کنیم. ز آغاز و ز پایان این کتاب بر جاهست. وز این نگرش هم نیت خیر کنیم. شهرام ص
گر امیدی بود بود در دل. مهر یزدانش آشکار کند. دانه با آب باور گردد. چون کسی آرمان به کار کند. شهرام ص
پای پاییز مهر و آبان است. آذر آید زندگی افروز. تا فرستی پیامکی از دور. می رسد آن بهار گل اندوز. می رسد آتش بیار معرکه ها. می رسد آن بهار خود پیر ...
گویند که آب زندگی هست روان. وآن کالبدین جاویدگر داند جان. آن آب همان آب روان می باشد. هر هست از زین آب شود جاویدان. شهرام ص
تا بی خبر از خویشی. با صد غم دل بیشی. ور بی خبر از غیری. در کار کم و بیشی. ص شهرام.
نقاش بکوش نقاشی خوب کنی. بر کاغذ و بر پارچه و چوب کنی. آنگاه به دست باش که برتر گردد. با رنگ و قلم و یا که زرکوب کنی. شهرام ص
گل را بنگر شدست پیغمبر عشق. یک چیز نبود بهتر در محضر عشق. کوته سخن آنکه عشق پیغمبر ماست. در نزد خود و خلق وخدا رهبر عشق. شهرام ص
از دانش و فرزانش و آیین وز راز . هر یک به فرجام به چونان آغاز. بر آنچه که دارند نمایند آواز. تا اینکه کدام فتد چو افشای راز. شهرام ص
آنانکه قلندر ند قلندر گردند. آنانکه دلاورند دلاور گردند. آنانکه پیامبرند پیامبر گردند. مانند پدر و یا چو مادر گردند. ص شهرام.
گل را بنگر چگونه شد دلبر عشق. عشق است به دل که دل شده است سرور عشق. ای سرو به بوستان گرامی هستی. با گل که گشته است خود دفتر عشق. شهرام ص
اندیشهء من دانش و هم توشم باد. نی چون دگری خود بار بر دوشم باد. او می بزند که خود فراموش کند. من می نزنم خودم فراموشم باد. شهرام ص
از دانشوری آرایش خود باید. بافلسفه ات فرزانش خود آید. آیین که دستور روندت باشد. وز راز وری ویرایش خود شاید. شهرام ص
باید همه جا شهرام دانند مرا. باید همه جا شهرام خوانند مرا. از ما چو که نامی و نشانی باشد. باید به قلم شهرام رانند مرا. ص شهرام.
مردم بنگر چگونه آزاد بود. کشور بنگر چگونه آباد بود. از نسل ونیا تلاشها دربایست. تا در دل تو غم نبود شاد بود. شهرام ص
بنگر تو به واژه ها به چون آجیل است. مرد و زن زندگی که گیو وگیل است. آجیل خودت اندر دهانت باید. آجیل اگر هم بودت با ایل است. شهرام ص
گهگاه که ما ترانه ای می خوانیم. وآن را بر خود فسانه ای می دانیم. نسل از پی نسل بسی بخوانند آن را. ما بوده ودر چکامه ای می مانیم. شهرام ص
گویند خدا که هستومند می باشد. هستی جهان کو استومند می باشد. هر چیز نبود نیستومند شناس. اندیشه بسی آبرومند می باشد. ص شهرام
بنگر توجوانی را که بازیت دهد. پیری که پشیمانی ز ماضیت دهد. بنگر که میانگین روندت باشد. اینسان زمانه تاخت وتازیت دهد. شهرام. ص
چون باد به سوی سیستان باید رفت. ور نی به جهان باستان باید رفت. امروز اگر گشایشی می بایست. در کوچه و کوی راستان باید رفت. ص شهرام.
باشی چو جوان جویای نام می باشی. چون پیر شوی گذاشت وام می باشی. زآغاز به پایان روندی دارد. همواره در اندیشهء جام می باشی. ص شهرام
یک روز نمودیم عربی دان هستیم. وز دغدغهء انگلیسی هم رستیم. در آلمانی و در یونانی راهی هست. بر دغدغه و دلهره ها پا بستیم. شهرام ص
بنگر به طبیعت هیچ پهنایش نیست. بر مرگ نگر که هیچ معنایش نیست. بنگر تو به زندگی که جاویدان است. هر چیز بود مگر که رعنایش نیست. ص شهرام.
اینک که زبان توتم وهم تابوی ماست. چون روزبه و ریحان و چون زاخوی ماست. در حوزه ودانشگاه و نزد دگران. چون رازی و افلاطون و لایوتزوی ماست. شهرام ص
به کار وبار من به آرمان خود بنگر . چنانکه به کار وبارت به آرمان خود نگرند. * این بیت را ۱۳۹۵/۱۲/۱۶ گفته ام. شهرام.
بنگر که دگر زاهد زیبا نشوی. بیهوده پی اطلس و دیبا نشوی. باید که به آرمان خود نیک رسی. باید که روند را فریبا نشوی. ص شهرام
فارابی و آینشتاین نمی جوشیدند. در اندیش وپیوست نمی کوشیدند. ای بس سده ها و یا هزاران سالی. پیرایه به پیرایه که می پوشیدند. ص شهرام
امروز زمان ما زمان دگر است. دیروز چو امروز کدامین خبر است. دیروز به یک ساعت و یک تاریخ بود. امروز و کنون چو ساعت و رهگذر است. شهرام ص
روزی که به دغدغه ات باید بودن. روزی دگرت دلهره ات افزودن. تا اینکه بیفتد آب گوشت یابی . اینک به زیان بودن ویا در سودن. شهرام ص
براهل تلاش به جاودانی بنگر . بر هر چه نگر تو این همانی بنگر. مانند خدا بندهء او کار کند. تا صد به فرای صد که دانی بنگر. شهرام ص
از دانش و فرزانش و آیین وز راز. دانستنی اند به نشیب و به فراز. تنها وبه ناتنها یکی را بگزین. انجام نما کاری و زودی آغاز. شهرام ص
غربالش آب بهر را نتوان کرد. بی سود وزیان سود وزیان نتوان کرد. اندیشه و دانش وشناخت زندگی اند. یک دو بتوان کرد ویا نتوان کرد. شهرام ص
روزی که به بطن مادران مان بودیم. روز دگری چشم به جهان بگشودیم. بنگر که روند برنامه هایی دارد. در هر روشی با جاودانان بودیم. شهرام ص
از ذهنیت عدم پدیدار شویم. یزدان که باشد هم به دیدار شویم. وز بود طبیعت که پردازش گردیم. دیگر تو چه گویی مست وهشیار شویم. شهرام ص
هر گز تو خودت را به دشمن ندهی. هر گز تو بهانه ای به دشمن ندهی. دشمن خود تو یادیگری می باشد. ای مز مرا به دست دشمن ندهی. شهرام. ص
عکاس سرشت من سرودی دارد. بر خود چو بگیردش درودی دارد. پس چامهء من درنگ را می یابد. هر پیشه برای خود ورودی دارد. شهرام ص
خیام درنگ دیدها رابگزید. عکاس شکار لحظه ها را می دید. هر کس که نمودند از این گفت و شنید. شهرام همین روند را بپسندید. شهرام ص
انگیزه نباشد به تباهی گروی. انگیخته باشد نه به واهی گروی. جاوید بود یزدانگرایی باشد. بنگر نه به بی راهه به راهی گروی. شهرام ص
آن یک به تن وروان چو افلوطین است. دیگر بنگر چو لایوتزوی چین است. وآن یک چو بودای تکیده است ببین. هر یک به روای خود چو آن یا این است. شهرام ص
از افلاطون و دیوژن و افلوطین. وز نیچه و لایبنیتس و ویتگنشتین. با اسپینوزا و آنکه دانش را بود. بنگر تو فراز هاو فرودها را بین. شهرام ص
انگیزه شما را زندگانی آرد. آن هم به روند جاودانی آرد. انگیخته روان خرد وجان باشد. هر نیک که باشد رایگانی آرد. ص شهرام.
یک روز به اندیشهء انگیزه شدم. زآغاز به انجام و به یک ریزه شدم. دیدم که انگیزه خودم می باشم. با خلق و خدا به مشک آمیزه شدم. شهرام ص
سرمایه شناسی چیست ابزارت باد. فرهنگ نگر که ارزش کارت باد. وآنگه به سیاست کار گردانی کن. تا آنکه روا روند بسیارت باد. شهرام ص