پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
آستان خدمت: درگاه بندگی ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۹۱. )
آسایش یافتن: استراحت کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۸. )
آسایش دادن: استراحت دادن ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۲۵. )
تن در گریز دادن: فرار کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۶۷. )
یمین مغلّظ: سوگند سخت ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۷. )
آزرم: انصاف: تاب و طاقت. " اینک ثمره ی آن نیکو سیرتی و آزرمی که ما را داشتی. " ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷. )
آرزو نشاندن: کامروا ساختن، برآوردن تمنا. " می باید نشستن و آرزوی او را به لقیه ای از لقای خویش نشاندن" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶ ...
آرزو پختن: تمنا کردن، هوس کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۹٠. )
آرایش زندگانی: زینت حیات، کنایه از شوهر. " نمی دانم که از نور دیده و آرامش جان و آرایش زندگانی کدام اختیار کنم" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ ...
آرامش جان: مایه سکون روح، کنایه از برادر. " نمی دانم که از نور دیده و آرامش جان و آرایش زندگانی کدام اختیار کنم" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چا ...
آرام جای: جای استراحت، جای آسایش. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳٠۶. )
آراسته نمودن: آراستن، زینت دادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۴۷. )
آذین بستن: آراستن ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۱۲. )
آدمی: انسان، منسوب به آدم. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۶۸. )
آدمی خام: انسان ناپخته، انسان کم تجربه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۶۸. )
آدم و عالم: انسان و جهان، کائنات ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۳۸. )
آداب خدمت: رسوم بندگی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۴۴. )
آخر اندیش: مآل اندیش، عاقبت نگر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۵. )
آخرین العمل: انجام کار. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۲. )
آحاد جمع: افراد گروه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴٠۹. )
آثار کرم: نشانه های بزرگواری. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۸. )
آتش فتنه: آتش اختلاف، ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۷۳. )
آتش غضب: آتش قهر. ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۹. )
آتش عنف: آتش خشونت، ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۷۳. )
آتش عذاب: آتش و عقوبت ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۲. )
آتش طبیعت: آتش خوی و خصلت. ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱٠۷. )
آتش شیطنت: آتش شرارت، ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۴۹. )
آتش رشک: آتش حسد. ( ضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۷. )
آتش دم: آتش نفس، غضبناک. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۵۶. )
آتش فراق: آتش جدایی ( اضافه تشبیهی ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۳. )
آتش در خرمن کسی زدن: نیست و نابود کردن وی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷. )
آتش در بار منت کسی زدن: ناسپاسی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۹٠. )
آتش در خرمن افتادن: سوختن، معدوم شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۲۶. )
آتش تیز: آتش تند و افروخته. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۱۱. )
آتش برافروختن: روشن کردن آتش ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۶۱. )
آتش افکندن: آتش زدن، سوزاندن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۷. )
آب یافت: آب دیده، نمدار. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۲۳. )
آب ِ لطف: آب مهربانی ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۷۳. )
آبگینه ی امل:شیشه ی آرزو ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۴۵. )
آب سیاه عدم: آب کدر نابودی، طوفان. " و آخر الامر به آب سیاه عدم فرو داده" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۵۹. )
آب زیرکاه: مکار، حیله گر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۶۶. )
آب در کام چکانیدن: آب دادن، نوشانیدن. " و خضر وار آب حیات حکمت در کام ما چکانیدی" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۸۴. )
آب بسیط: آب ساده، آب مجرد " هنوز آبی بسیط است؛ با اجزای خاک آدم که آلوده ی عصیانست، ترکیب نیافته" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷ ...
آبای کرام: "شهریاری و فرمانروایی بر سباع آن بقاع او را از آبای کرام موروث مانده" ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۴۵. )
غریو: دکتر کزازی در مورد واژه ی "غریو " می نویسد : ( ( غریو به معنی خروش و بانگ بلند است ستاک واژه:غر، می تواند بود که در غرّاناگ garrānāg به معنی تن ...
شیپور: شیپور، در پارتی، šyfwr بوده است. هورن آن را واژه ای آرامی دانسته است. ( ( بگفتند و آوای شیپور نای برآمد ز دلیز پرده سرای ) ) ( نامه ی باست ...
دم بر زدن: دم بر زدن در معنی آسودن و آنچه در پارسی امروزین "نفس تازه کردن" گفته می شود. ( ( کنون گاه رزم من آمد فراز تو دم بر زن، ای گُرد گردن فرا ...
دژْ هوخت گنگ: دکتر کزازی در مورد واژه ی " دژهوخت گنگ" می نویسد : ( ( دژهوخت گنگ همان "گنگ دژهوخت" است، دژی که دهاک به جادویی ساخته بود و فریدون طلسم ...
کاکوی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کاکوی" می نویسد : ( ( کاکوی که نام نبیره دهاک شمرده شده است واژه ای است در گویشهای بومی در همین ریخت، نیز در ریخت" ...
گوپال: دکتر کزازی در مورد واژه ی "گوپال " می نویسد : ( ( گوپال در معنی گرز گران و آهنین است. می تواند بود که ال، در گوپال پساوندی باشد که در دنبال و ...