پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٣٠,١١٤
پیشنهاد
٣

از روی امتحان: برای آزمایش. ( ( . . . به نزدیک یکی از آن یاران شد و از روی امتحان گفت:. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ...

پیشنهاد
٣

از راه گردانیدن: منحرف ساختن. ( ( . به اغوا و اضلال خلق را از راه حق می گردانیدند. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۴۷ ) .

پیشنهاد
٣

از راه بر گرفتن: معدوم ساختن. ( ( . . . چاره همان است که چنانچه من به هلاک او متهم نباشم، زحمت وجود او از راه برگیرم. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد ...

پیشنهاد
٣

از راه برخاستن موانع: زایل شدن موانع. ( ( لیکن اکنون که موانع از راه برخاست، . . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۴ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از دست رفتن: تلف شدن. ( ( . . . عمرها از مال و خواسته و افزار دست رفته باشد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۴ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از دست رفته: گم شده ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۹۴ ) . ازدست رفته: [عامیانه، کنایه ] عاشق .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

از دست دادن: نابود کردن. ( ( اکنون بگو تا چون مال از دست دادی و دوست چون به دست آوردی؟ ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱٠ ) . از ...

پیشنهاد
٣

از دست برخاستن: از عهده برآمدن. ( ( وثوق ما به اصول و عروق این دولت هرچه بیشتر است، که قلع او از دست ایشان برنخیزد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ...

پیشنهاد
٣

از دست امکان خواستن: از عهده برآمدن. ( ( و آنگاه همسایگان عیب جوی و عثرت گویی دارم، همه به غمز و تهمت من مشغول. از دست امکان من بر نخیزد. ) ) ( م ...

پیشنهاد
٣

از دست انداختن: رها ساختن. ( ( مثلاً چون کوزه فقاع که تا پر باشد، بر لب و دهان او بوسه های خوش زنند، و چون تهی گشت از دست بیاندازند. ) ) ( مرزبان ...

پیشنهاد
٣

از چشم انداختن: بی قرب شدن ( ( مرا چاره ی این کار می باید اندیشید و چشم بر بهانه ی نهادکه ایشان را از چشم عنایت این ملک بیندازم. . ) ) ( مرزبان نا ...

پیشنهاد
٣

از جهان گذشتن: مردن. ( ( هنگام آن فراز آمد که از این جهان بگذرد و به دیگران بگذارد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۶۶ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

از جای شدن: بر آشفتن. ( ( به خدمت شیر رفت و باز رسانید. شیر از جای بشد و اندهگین گشت. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۵۱ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

از جایی جستن: فوری برخاستن. ( ( . . . از جای بجست و به گوشه ی بام سراچه ی خلوت آمد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۲۱ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از جای برفتن: در خشم شدن. ( ( دادستان در آن شکل که پیش آمد، سخت از جای برفت. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲٠۳ ) .

پیشنهاد
٥

از جایی برخاستن دل: نگران شدن. ( ( زاغ را از نشستن او دل از جای برخاست و اندیشه مزاحمتش گرد خاطر برآمد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

از جان بریدن: قطع امید کردن. ( ( شنیدم که وقتی یکی را همین جراحت رسیده بود و پیوند راحت به فراغ فرزندی از جان بریده. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ...

پیشنهاد
٥

از پیش خاطر برخاستن: زایل شدن. ( ( به سمع پادشاه رسانیدند تا خیالی که او نشانده بود، از پیش خاطر برخاست، . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از پهلوی کسی: از قِبل وی. ( ( چنانکه هر روز به زخم سر روی، گوسفندی را افگار کردی و بره و بزغالگان را به زیان آوردی. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ...

پیشنهاد
٤

از پوست به در آمدن: بی رودربایستی شدن. ( ( بازرگان چون این همه دلجویی و تازه رویی و مهمان نوازی و نیکو خصالی از او مشاهده کرد، با آن دوست که از روی ...

پیشنهاد
٣

از پس پشت انداختن: فراموش کردن. ( ( و به چشم دل ملاحظت آن جانب می کند و محافظت حقوق تو از پس پشت می اندازد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چ ...

پیشنهاد
٣

از پرده بیرون افکندن: آشکار ساختن. ( ( چون دو سه دور در گشت، نزدیک شد که سرّّ ّخاطر خویش عشاق وار از پرده بیرون افگند. ) ) ( مرزبان نامه، محمد رو ...

پیشنهاد
٥

از پرده به در افتادن: آشکارا شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱٠۱ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

از پای نشستن: باز ماندن، تسلیم شدن. ( ( همان زمان میان طلب در بستم و از پای ننشستم، . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) ...

پیشنهاد
٣

از پایه افکندن: ساقط کردن. مستأصل کردن ( ( . . . و سخن که نه در پایه ی خویش گویی از پایه بیفگند. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷ ...

پیشنهاد
٠

از پای در آمدن: فرو افتادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۵۱ ) .

پیشنهاد
٣

از بیخ برآوردن: ریشه کن کردن. ( ( اگر نرم تر بادی بجهد شاخ او را بشکند. و اگر کمتر دستی خواهد از بیخش بر آورد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از بن دندان: صمیمانه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۸۶ ) . از بن دندان: [عامیانه، اصطلاح] از ته دل، با میل و رغبت . از بن دندا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از بن بریدن: از ته زدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۸۷ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ازار عصمت: لنگ پاکدامنی ( ( و یا کدام گردن که ازطوق زر بیرون است؟زرست که ازار عصمت ازگریبان جان مردم می گشاید. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

هاآرِتْص ( Haaretz ) : برابر با واژه عربی"الارض " به معنی , زمین , سطح زمین , کره زمین و. . . می باشد. "ها" در عبری برابر با "ال" عربی است. آرتص در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارشاد کردن: راه نمودن به حق. ( ( تو را به حیلتی ارشاد کنم که مـــــُنقذی باشد از این غرقاب بلا که در آن افتاده ای ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ارخالق یا آرخالیق: واژه ی ترکی ترکیب شده از" آرخا/لیق" به معنی لباس پشت، لباسی که مخصوص قسمت پشت بدن است، لباسی که چـوپانان آن را به دوش می اندازند، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارتکاب کردن: مرتکب شدن. ( ( چه در این هر سه ارتکاب کردن و پای در رکاب صبر افشردن و از عواقب مذموم نیندیشیدن، واجب دانسته اند. ) ) ( مرزبان نامه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارتکاب جرایم: مرتکب جرم ها شدن. ( ( . . . جز به حسن ادب قدم ننهند و بر ارتکاب جرایم جرأت ننمایند. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ارباب قرایح: صاحبان قریحه. ( ( اما بعد، پوشیده نیست بر ارباب قرایح ِ سلیم و طبایع ِِ مستقیم. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارباب دانش: صاحبان علم. ( ( . . . چه اندیشه های راست از ارباب دانش همه بر یک نسق متوافق آید، . . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارباب بصیرت: صاحبان بینایی. ( ( تا ارباب بصیرت بدانند که اعانت حق و اهانت باطل، سنت ایزد است جل ذکره و تعالی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارباب حکمت: صاحبان دانایی. ( ( از ارباب حکمت و دانشوران جهان شنیدم. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۴۷ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اراقم:ج ارقم، مار پیسه. ( ( . . . و عراقم شر و ضراغم فتنه را به جنبش آورد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳۹۴ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ارادت ازلی: مشیت الهی. ( ( مگر ارادت ازلی ازالت خبث شما از پشت زمین خواسته است. و طهارت دامن آخر زمان از لوث وجود شما تقدیر کرده، . . . ) ) ( مرز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اراءت: بازنمودن. ( ( . . . که محو ازاحت آن جز به اراءت تدین و تنسّک نتواند کرد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵٠ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اذیال عجلت: دامن های شتاب ( کنایه ) ( ( . . . ابروی صباحت گشاده و میان سماحت بسته در اذیال عجلت و خجلت متعثر، . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اذلّه ی خواضع: خوارترین فروتنان. ( ( . . . و ادلّه ی حسی معلومست که از اذلّه ی خواضع خدمت، هیچ کس را این فروتنی و فرهیختگی و سلامت نفس و سماحت طبع ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ادوات فراست: افزار های هوشیاری. ( ( . . . و ادوات فراست در دوراندیشی و خورده دانی که ایشان راست بدین مطلوب زود رسند. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ادله ی حسی: دلیل های حسی ( ( لاکن مرا به شواهد عقلی و ادله حسی معلوم است. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۵۶ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

ادراک فرصت: فرصت جستن. ( ( تا نه تعجیلی رود که در ورطه ندامت افگند، و توفیقی که از ادراک فرصت باز دارد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادراک ثار: دریافتن خون. ( ( امید دارم که چاره ی خونخواهی آن بیچاره بسازم و به ادراکَ ثار دستبرد خویش به زمره یاران و رفقه ی دوستان نمایم. ) ) ( م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادای رسالت: گزاردن پیام. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳٠۴ ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادات فراست: افزار هوشمندی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۹۴ ) .