پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
اصول ملک: بنیادهای مملکت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۱ ) .
اصناف وفاق: انواع موافقت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱۹ ) .
اصناف خلق: انواع آفریدگان. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷۷ ) .
اصناف دانش: انواع علم. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۸۸ ) .
اصل آفرینش: بنیاد خلقت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۸۳ ) .
اصدار فرمودن: بازگردانیدن، فرستادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴٠۲ ) .
اصحاب حرفت: پیشه وران. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۷۹ ) .
اصحاب بغی: خداوندان تعدی، ستمگران. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴٠۶ ) .
اصتکتاءصخرتان: برخورد دو صخره. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴٠۷ ) .
اصالت رای: درستی اندیشه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۹۷ ) .
اصابت نظر: درستی دید. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۹۷ ) .
اصابت حکم: رسیدن حکم. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۲۵ ) .
اصابت به خیر: رسیدن به خوبی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۳٠٠ ) .
اشهبان: جمع اشهب، سپید و سیاه، اسب. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۷۴ ) .
واژه ی character انگلیسی تغییر یافته ی واژه " کردار " فارسی است. کر دار نیک یعنی منش، طبیعت و خوی نیک.
اشرار خلق:بدان مردم، شرور ترین مردمان ( ( مرد مسافر با خود گفت: اگر چه دیو از اشرار خلق خداست. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ...
جواذب رغبت: کششهای میل. ( ( اشراف ملوک را از اطراف جهان به خطبت او جواذب رغبت در کار آمد. . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱ ...
شرف اختصاص: رفعت ویژگی. ( ( و بزرگ تر نتیجه ای از نتایج خرد، خوی نیکوست و اشرف موجودات را بدین خطاب، شرف اختصاص می بخشد ) ) ( مرزبان نامه، محمد ر ...
اشراف داشتن: مطلع شدن " جمعی از اکابر و اشراف ملک که بر این حال وقوف و اشراف داشتند. " ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۴ ) .
کاسته در پهلوی کاستگ kāstag بوده است.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " توده" می نویسد : ( ( توده می تواند بود که از واژه ی هندو اروپایی teutā به معنی "مردم" و "ملت" به یادگار مانده باشد. همین ...
بیرون: بیرون در پهلوی بُرن bērōn بوده است. ( ( همه مهر ورزید و افسون کنید ز تن، آلت جنگ بیرون کنید ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین ...
رنجور: رنجور در زبان پهلوی رنجوَر ranjwar بوده است. ( ( سراسر، زدیدار من دور باد بدی را، تن دیو رنجور باد ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جل ...
همانا: دکتر کزازی در مورد واژه ی " همانا" می نویسد : ( ( همانا قید استوارْْ ْداشت است و ریخت کوتاه شده ی همماناگ که از هم/مانا، در پهلوی ماناگ mānāg، ...
دمه: بوران و باد تند همراه با برف : دکتر کزازی در مورد واژه ی "دمه " می نویسد : ( ( دمه نیز که در بیت زیر به معنی بوران و باد تند همراه با برف به کار ...
نیمه:نیمه در پهلوی نمگ nēmag بوده است. ( ( یکی تیر زد بر سر و گردنش به دو نیمه شد خسروانی تنش ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزا ...
اوزبک یعنی ارباب خود و به فارسی می شود خودمختار
اشراف ملک: بزرگان مملکت. ( ( جمعی از اکابر و اشراف ملک که بر این حال وقـف و اشراف داشتند. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۴ ...
منال: منال در کردی به معنی فرزند است مال و منال یعنی: دارایی و فرزند، مال و فرزند.
اشرف موجودات: گرامیترین موجود ها. ( ( و بزرگ تر نتیجه ای از نتایج خرد، خوی نیکوست و اشرف موجودات را بدین خطاب، شرف اختصاص می بخشد ) ) ( مرزبان نا ...
اشراق: بر گرفته شده از واژه ترکی" ائشیق" یا" ایشیق "به معنی روشنایی از مصدر " ایشیق سالماخ" نور و روشنی انداختن، از خود نور دادن، منور بودن، چهره ی م ...
اشراق کردن: روشن شدن. ( ( اسرار فرّ یزدانی از اساریر جبهت او اشراق کردی. . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۶۵ ) .
اشراف ملوک: پادشاهان بزرگ. ( ( اشراف ملوک را از اطراف جهان به خطبت او جواذب رغبت در کار آمد. . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ...
اشتمام کردن: بوییدن. ( ( به گلهای بوییده و دست مالیده ی دیگران اشتمام نکرده ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۴۳ ) .
اشاعت ذکر: پراگندن نام. ( ( . . . جز نیک نامی خداوندگار و اشاعت ذکر او به حسن سیرت نیست ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۱۷ ) ...
اشارت فرمودن: نمودن به سوی چیزی به دست. ( ( اشارت فرمای تا آنچه در تحت استطاعت است و در طی امکان، به جای آرم و به مظهر فعل رسانم. . . ) ) ( مرزبا ...
اشارات الکلام: قرینه های سخن. ( ( . . . و هر وقت در معاریض اشارات الکلام عرض دادی که مقصود من از این دوستی توصلی است. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد ...
اسیر یافتن: گرفتار دیدن. ( ( سبب آن بود که دوستان را در بند بلا دیدن و در حبس آفت اسیر یافتن. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳ ...
اسیر: گرفتار حرص. ( ( . . . بل از آن جهت که ایشان اسیر آز و بنده ی شهوت اند و زیر دست طبیعت. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ...
اسلاف گذشته: پیشینیان متقدم. ( ( و چون عادت اسلاف گذشته این بوده است. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۵۳ ) .
اسعاد بخت: نیکبخت کردن. ( ( و چون اسعاد بخت با تو نبینند و آن استعداد که داشتی باطل دانند. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۱ ...
اُسَره ی پیشانی: ج سرار، شکن های پیشانی. ( ( اگر روزی مثلاً سّر من از اسره ی پیشانی بخواند. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷ ...
اسرار قدر: رازهای تقدیر. ( ( به دیده باطن صحایف اسرار قدر می خواند. . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۹۴ ) .
استیلا گرفتن: چیره شدن، غلبه یافتن. ( ( و هرگاه که گوهر آز و خشم درو استیلا گیرد. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۱۸۷ ) .
استوار گردانیدن: محکم کردن. ( ( . . . سوراخ دیوار منفذ بگرفت و استوار گردانید. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۵۵ ) .
استنهاض فرمودن: برانگیختن. ( ( پس زیرک کبوتر را به همان رسالت و پیغام سوی شکاریان استنهاض فرمود. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶ ...
استمرار پذیرفتن: روان شدن. ( ( پس حقیقت همین است که چون ملک قرار گیرد و حکم استمرار پذیرد. . . ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ...
استکشاف حال: روشن کردن خواستن حال. ( ( شیر فرمود تا جای خالی کردند و خرس را به جهت استکشاف حال پیش خواند. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ ...
درست آمدن: وقوع یافتن ( ( کدخدای عقل را در هفت ولایت اعضا و جوارح هیچ تصرف جز به استقامت مزاج درست نیاید. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ ...
استقامت مزاج: درستی مزاج ( ( کدخدای عقل را در هفت ولایت اعضا و جوارح هیچ تصرف جز به استقامت مزاج درست نیاید. ) ) ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چ ...