پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٩٠٥)

بازدید
٢٧,١٤٩
پیشنهاد
١

به عرب و عجمی بند نبودن: [عامیانه، کنایه ] هیچ پشت و پناهی نداشتن.

پیشنهاد
١

به عرصه رسیدن: [عامیانه، کنایه ] به سن پختگی رسیدن، بزرگ شدن.

پیشنهاد
١

به سیم آخر زدن : [عامیانه، کنایه ] بی قید شدن، از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن. دل به دریا زدن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به سر کشیدن: [عامیانه، اصطلاح] یکباره نوشیدن، بالا انداختن.

پیشنهاد
١

به سر و کول هم پریدن: [عامیانه، کنایه ] دعوا کردن، شلوغ بازی درآوردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به سر دویدن نگا. با سر رفتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به سر کسی زدن: [عامیانه، کنایه ] ناگهان فکری به سر کسی آمدن، عقل خود را از دست دادن.

پیشنهاد
٥

به زمین انداختن روی کسی : [عامیانه، کنایه ] در خواست کسی را رد کردن.

پیشنهاد
١

به زخم خود زدن : [عامیانه، کنایه ] دردی را درمان کردن، گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن.

پیشنهاد
٢

به ریش کسی خندیدن: [عامیانه، کنایه ] کسی را مسخره کردن.

پیشنهاد
٢

به روی کسی نیاوردن: [عامیانه، کنایه ] از طرح موضوعی خودداری کردن، به سکوت برگزار کردن. به روی کسی نیاوردن ؛ نگفتن به او که آنچه را از نقص و عیب نها ...

پیشنهاد
١

به روز کسی افتادن : [عامیانه، کنایه ] وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن.

پیشنهاد
٠

به روی خود نیاوردن : [عامیانه، کنایه ] اهمیت ندادن، به سکوت برگزار کردن، خود را به آن راه زدن.

پیشنهاد
١

به روز سگ افتادن: [عامیانه، کنایه ] بدبخت و بیچاره شدن، به فلاکت افتادن. در زبان آذری گفته می شود . " گؤنی ایت گؤنی " روزش روز سگ

پیشنهاد
٢

به روی کسی آوردن : [عامیانه، کنایه ] به چشم کسی آوردن، به کسی یادآوری کردن.

پیشنهاد
١

به راه انداختن : [عامیانه، کنایه ] راه انداختن، به کار انداختن.

پیشنهاد
١

به دهان ها افتادن : [عامیانه، کنایه ] فاش شدن، بر سر زبان ها افتادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به راست راست : [عامیانه، اصطلاح]فرمان نظامی برای گردش به راست.

پیشنهاد
١

به دندان کشیدن : [عامیانه، کنایه ] خون دل خوردن، کاری پر زحمت انجام دادن. به دندان کشیدن ؛ مجازاً به معنی بردن با تحمل مشقت و رنج زیاد و نمودن علاقه ...

پیشنهاد
٢

به دو دو افتادن : [عامیانه، کنایه ] گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری.

پیشنهاد
١

به دهان کسی نگاه کردن : [عامیانه، کنایه ] مطیع به گفته ی کسی بودن، حرف کسی را بکار بستن.

پیشنهاد
١

به دم و دود رسیدن : [عامیانه، کنایه ] سر و سامان یافتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به دل چسبیدن : [عامیانه، کنایه ] مطبوع و گوارا بودن.

پیشنهاد
١

به دل خود صابون مالیدن: [عامیانه، کنایه ] به خود وعده ی خوش دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به دل گرفتن : [عامیانه، کنایه ] رنجیده خاطر شدن.

پیشنهاد
١

به دق آوردن کسی: [عامیانه، کنایه ] تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به دل آوردن : [عامیانه، کنایه ] در خاطر نگاه داشتن، از یاد نیردن.

پیشنهاد
١

به دست و پای کسی افتادن: [عامیانه، کنایه ] با التماس تقاضای ترحم کردن، نهایت خاکساری کردن.

پیشنهاد
٢

به دست و پا افتادن: [عامیانه، کنایه ] به تلاش و تقلای زیاد افتادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بام پیروزه : کنایه از آسمان . ( ( روز و شب با نماز و با روزه پاسبانان بام پیروزه ) ) ( حدیقه، ۵۱۹ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بام بوم : خرابه، ویرانی، بامی که جغد در آن می نشیند. ( ( هرکه از دل نخواست تعظیمش بام بوم است بومش از بیمش ) ) ( حدیقه، ۵۳۴ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بال برنا: ظاهراً به معنی قدرت و نیروی جوان است . ( ( بال برنا نشاط زن باشد صبح اول دروغ زن باشد ) ) ( حدیقه، 309 ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

باغ ابراهیم : اشاره است به آتشی که نیمرود برافروخته بود تا ابراهیم علیه السلام را در آن بیفکند چون ابراهیم علیه السلام را در آتش افکندند آتش به فرمان ...

پیشنهاد
١

باسلیق از برای سر نزنند : نظیر " رگ قیفال بهر پای مزن. ( ( در دونی برای زر نزنند با سلیق از برای سر نزنند ) ) ( حدیقه، ۳۱۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیر ...

پیشنهاد
١

با سگ در جوال شدن : کنایه از هم خانه شدن با مردم بد خو و معارض شدن با هرز ه گو باشد. ( ( با خری در سوال تا شوی با سگی درجوال تا نشوی ) ) ( سیر الع ...

پیشنهاد
١

بازار بر آمدن : کنایه از رونق و اعتبار و پایگاه یافتن است . ( ( گفت مردا سبک بکن کاری تا براید مگرت بازاری ) ) ( حدیقه، ۴۶۵ ) ( فرهنگ لغات و تعب ...

پیشنهاد
١

بار کسی را کشیدن : متحمل درد و رنج و غم شدن، تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن . ( ( گاه بوسد به مهر رخسار ش گاه بنوازد و کشد بارش ) ) ( حدیقه، ۸۶ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

باچیز : چیزدار، مالدار، متمول، ثروتمند مقابل بی چیز و نادا. ( ( پیر با چیز نیست خواجه عزیز پیر بی چیز را که داشت به چیز ) ) ( حدیقه، ۷۲۰ ) ( فر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

باب عاریتی: در های عاریتی، در اینجا مراد چهار طبع و چهار عنصر است . ( ( برگذشتی ز باب عاریتی وآمدی در قباب عافیتی ) ) ( شرح سیرالعباد، ۳۲۱ ) ( ف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بابت سرپل: ناچیز، فرومایه، بلایه، زبون، بابت گلخن. در حاشیه لغت نامه آمده است: اکنون شواهد را به خاطر ندارم ولی فکر می کنم سرپل به غزنین یا شهری دیگر ...

پیشنهاد
١

به دستبوس کسی رفتن : [عامیانه، کنایه ] به خدمت کسی رفتن، شرفیاب شدن.

پیشنهاد
١

به درک واصل شدن: [عامیانه، کنایه ] به درک رفتن، برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود.

پیشنهاد
٠

به دردسر انداختن: [عامیانه، کنایه ] کسی کسی را به وضع دشواری دچار کردن. به مخمصه انداختن.

پیشنهاد
٥

به دردسر افتادن: [عامیانه، کنایه ] با مشکلی روبرو شدن، به مخمصه ای گرفتار شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به درد خوردن : [عامیانه، کنایه ]مفید بودن، به کاری آمدن.

پیشنهاد
١

به خون کسی تشنه بودن : [عامیانه، کنایه ]کینه ی کسی را سخت در دل داشتن، با کسی سر جنگ داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به درد بخور : [عامیانه، کنایه ]مفید، چیز یا کسی که سودمند باشد.

پیشنهاد
١

به خورد کسی دادن: [عامیانه، کنایه ] به زور به کسی خوراندن، به کسی قالب کردن. ( ( مردک مثل اینکه این ها را پیش پیش حفظ کرده بود و تا مرا دید آن ها ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به خود گرفتن : [عامیانه، کنایه ]به خود پنداشتن، مربوط به خود دانستن.

پیشنهاد
١

به خورد چیزی دادن : [عامیانه، کنایه ]نفوذ دادن، وارد کردن.