پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٩٠٥)

بازدید
٢٧,١٤٩
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به خط کردن : [عامیانه، اصطلاح]به صف کشیدن.

پیشنهاد
١

به خنس و پنس افتادن: [عامیانه، کنایه ] به وضع بد مالی دچار شدن.

پیشنهاد
١

به خود پیچیدن : [عامیانه، اصطلاح]ناخوش شدن، عتاب کردن. ( ( آن مورچه که افتاده بود رو زمین تو خودش می پیچید و دور خودش حلقه زده بود . ) ) ( صادق چوب ...

پیشنهاد
١

به خشت افتادن : [عامیانه، اصطلاح]متولد شدن، به دنیا آمدن.

پیشنهاد
١

به خرج کسی نرفتن : [عامیانه، کنایه ]بر کسی تاثیر نکردن، بر کسی موثر واقع نشدن.

پیشنهاد
١

به خانه ی بخت رفتن : [عامیانه، کنایه ]شوهر کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به خدا سپردن : [عامیانه، کنایه ]برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن.

پیشنهاد
١

به خاطر داشتن : [عامیانه، کنایه ]به یاد داشتن، از بر بودن.

پیشنهاد
١

به خاک سیاه نشاندن : [عامیانه، کنایه ]بدبخت و ذلیل کردن.

پیشنهاد
٢

به ملکوت اعلی پیوستن : [عامیانه، کنایه ]مردن ، به حق پیوستن.

پیشنهاد
٦

به حق چیزهای ندیده و نشنیده : [عامیانه، اصطلاح]پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند.

پیشنهاد
١

به حول و ولا افتادن: [عامیانه، کنایه ] دستپاچه و مضطرب شدن، به تلاش و تقلا افتادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به حق پیوستن : [عامیانه، کنایه ]مردن

پیشنهاد
١

به حساب کسی رسیدن: [عامیانه، کنایه ] از کسی انتقام گرفتن، کار کسی را ساختن.

پیشنهاد
٠

به حساب آوردن : [عامیانه، اصطلاح]کسی برای کسی اهمیت قائل شدن، دخالت دادن کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به حرف کشیدن: [عامیانه، اصطلاح] نگا. به حرف آوردن کسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به حساب : [عامیانه، اصطلاح]مثلا، یعنی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به حال آوردن: [عامیانه، کنایه ] به هوش آوردن، به کسی شور و حال دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به حرف آوردن: [عامیانه، کنایه ] کسی کسی را به سخن گفتن واداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به چشم آمدن : [عامیانه، کنایه ]قابل توجه بودن، ارزش داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به چوب بستن : [عامیانه، کنایه ]کسی کسی را با چوب تنبیه کردن، فلک کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به چپ چپ: [عامیانه، اصطلاح] فرمان نظامی برای گردش به چپ.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به چشم : [عامیانه، ضرب المثل] اطاعت می شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به جهنم : [عامیانه، اصطلاح]به درک، خوب شد که چنین شد، خوب است که چنین بد است.

پیشنهاد
٤

به جان هم افتادن: [عامیانه، کنایه ] با یکدیکر درگیر شدن.

پیشنهاد
١

به جلز و ولز افتادن : [عامیانه، کنایه ]به گریه و التماس افتادن.

پیشنهاد
١

به جوش آوردن خون کسی : [عامیانه، کنایه ]کسی را به اوج عصبانیت رساندن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به تور زدن: [عامیانه، کنایه ] نگا. به تور انداختن

پیشنهاد
١

به ته دیگ خوردن کفگیر : [عامیانه، کنایه ]بی چیز شدن، تمام شدن سرمایه.

پیشنهاد
١

به ته دیگ خوردن کفگیر : [عامیانه، کنایه ]بی چیز شدن، تمام شدن سرمایه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به توپ بستن[عامیانه، کنایه ] باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن.

پیشنهاد
١

به تور انداختن: [عامیانه، کنایه ] به چنگ آوردن، تصاحب کردن.

پیشنهاد
١

به تور کسی خوردن : [عامیانه، کنایه ]سر راه کسی ظاهر شدن، گیر کسی آمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به تنگ آوردن : [عامیانه، کنایه ]به ستوه آوردن، خسته کردن.

پیشنهاد
١

به تِرتِر افتادن : [عامیانه، کنایه ]اسهال گرفتن، دچار شکم روش شدن.

پیشنهاد
١

به تته پته افتادن : [عامیانه، کنایه ]به لکنت زبان افتادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به تخته زدن : [عامیانه، کنایه ]در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند.

پیشنهاد
١

به پیسی افتادن : [عامیانه، اصطلاح]دار و ندار خود را از دست دادن، فقیر و بیچاره شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

به پیش : [عامیانه، اصطلاح]فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو.

پیشنهاد
١

به پول رساندن: [عامیانه، اصطلاح] فروختن.

پیشنهاد
١

به پیر و پیغمبر قسم خوردن : [عامیانه، کنایه ]سوگند بسیار یاد کردن.

پیشنهاد
١

به پای کسی زحمت کشیدن : [عامیانه، کنایه ]برای کسی زحمت کشیدن.

پیشنهاد
٢

به پر و پای کسی پیچیدن: [عامیانه، کنایه ] پیله کردن به کسی، با کسی در افتادن.

پیشنهاد
١

به بخت خود پشت پا زدن: [عامیانه، کنایه ] فرصت مناسبی را از دست دادن، از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن.

پیشنهاد
١

به بیراهه زدن: [عامیانه، کنایه ] از بیراهه رفتن، از جاده ی اصلی منحرف شدن.

پیشنهاد
١

به امان خدا رها کردن : [عامیانه، کنایه ]اصلا به فکر نبودن، فراموش کردن.

پیشنهاد
١

به باد فحش یا کتک گرفتن: [عامیانه، کنایه ] یک ریز فحش دادن یا کتک زدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به باد دادن: [عامیانه، کنایه ] نگا. باد دادن.

پیشنهاد
١

به اسم خود جا زدن : [عامیانه، کنایه ]از آن خود وانمودن.

پیشنهاد
١

به آتش کسی سوختن : [عامیانه، کنایه ]به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن.