پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٩٠٥)

بازدید
٢٧,١٥٩
پیشنهاد
١

برادر اندر برادر : [عامیانه، اصطلاح] ناتنی، نا برادری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

برادر تنی: [عامیانه، اصطلاح] برادر حقیقی.

پیشنهاد
١

بدهکار نبودن گوش کسی : [عامیانه، کنایه ] سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن .

پیشنهاد
١

بَده کردن کسی را : [عامیانه، کنایه ] بد وانمود کردن، کنفت کردن، از چشم انداختن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون معطلی: [عامیانه، اصطلاح] بی درنگ، فورا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بِدو بِدو : [عامیانه، اصطلاح] با شتاب، سریع.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بد خواب شدن : [عامیانه، کنایه ] بی خواب شدن، خواب آسوده نکردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بد دماغ : [عامیانه، اصطلاح] کسی که زود رنج است و زود قهر می کند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بد بیاری: [عامیانه، کنایه ] بد شانسی، ناسازگاری بخت، چپلی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بد تا کردن : [عامیانه، کنایه ] بد رفتار کردن، بد معامله کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بد آوردن : [عامیانه، کنایه ] بد شانسی آوردن، زیان دیدن بر اثر پیشامد بد.

پیشنهاد
١

بد به دل آوردن ( راه دادن ) : [عامیانه، کنایه ] فال بد زدن، پیشگویی بد کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد آمدن : [عامیانه، اصطلاح] برخوردن به کسی، ناراحت شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بد ادا :[عامیانه، اصطلاح] بد اطوار، بد گوشت، کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بد آب و رنگ: [عامیانه، اصطلاح] نازیبا، بی رونق، بی جلوه.

پیشنهاد
٢

بخیه به آبدوغ زدن: [عامیانه، کنایه ] کار بی هوده کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بخور بخور: [عامیانه، کنایه ] خوردن فراوان از مال دیگران. خر تو خری .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخیر و خوبی : [عامیانه، کنایه ] صحیح و سالم، بسلامتی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بخت گشا : [عامیانه، اصطلاح] شانس آور، سبب خوش اقبالی، مایه ی سفید بختی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بخرج دادن: [عامیانه، کنایه ] نشان دادن، مصرف کردن، جلوه دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بخار: [عامیانه، اصطلاح] توانایی، شایستگی.

پیشنهاد
٢

بخاری از کسی بلند نشدن : [عامیانه، کنایه ] به حال دیگری سودی نداشتن، توانایی و برش نداشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بچه گولزنک: [عامیانه، کنایه ] غیر واقعی، بی ارزش.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بچه بازی : [عامیانه، کنایه ] لواط، کارهای کودکانه، ساده انگاشتن کار .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بچه ی سر راهی: [عامیانه، کنایه ] بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بچگی کردن: [عامیانه، کنایه ] بیخردانه ( کودکانه ) رفتار کردن.

پیشنهاد
٠

بجایی رسیدن : [عامیانه، کنایه ] به مقصود رسیدن، مقام یافتن. به نان و نوا رسیدن . به جایی رسیدن ؛ ثمربخش بودن. نتیجه دادن. ( یادداشت مؤلف ) : گوش ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بچاپ بچاپ: [عامیانه، کنایه ] اوج سوء استفاده و دزدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بته مرده: [عامیانه، کنایه ] بی اصل و نسب، بی کس و کار.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بپا : [عامیانه، اصطلاح] مواظب باش، متوجه باش.

پیشنهاد
١

با یک دست چند هندوانه برداشتن: [عامیانه، کنایه ] در آن واحد چند کار انجام دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بای بسم الله : [عامیانه، اصطلاح] اول کاری، آغاز چیزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بای دادن : [عامیانه، کنایه ] رشوه دادن، باج دادن.

پیشنهاد
٣

با هم کنار آمدن : [عامیانه، کنایه ] با هم ساختن.

پیشنهاد
١

با هم شیر و شکر بودن: [عامیانه، کنایه] نهایت دوستی با هم داشتن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با هم خواندن: [عامیانه، کنایه ] تطبیق کردن، هماهنگ بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بانی خیر: [عامیانه، اصطلاح] نیکوکار، کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

باور کسی شدن: [عامیانه، اصطلاح] گرفتار توهم شدن، تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

با محبت: [عامیانه، اصطلاح] زود جوش و مهربان.

پیشنهاد
١

با نگاه کسی را خوردن : [عامیانه، کنایه ] با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان ترکی به آن" قاراما " گفته می شود . به توسری زدن قاراما سالماخ گفته می شود .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در زبان ترکی قاراما یا بمبچه گفته می شود . معادل فارسی آن کف گرگی است . در اصل به ضربه ای که پلنگ و شیر با کف دست بر سر حیوان دیگر می زند گفته می شود ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بامبول زدن : [عامیانه، کنایه ] حقه سوار کردن.

پیشنهاد
١

بامبول سوار کردن : [عامیانه، کنایه ] نگا. بامبول در آوردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

بامبول: [عامیانه، اصطلاح] حقه، کلک.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بال در آوردن : [عامیانه، کنایه ] به سرعت رفتن، بسیار خوشحال شدن.

پیشنهاد
١

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن : [عامیانه، کنایه ] به کسی وعده های شیرین دادن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بال بال زدن: [عامیانه، کنایه ] بی قراری کردن، دل واپس بودن.

پیشنهاد
١

بال به بال کسی دادن: [عامیانه، کنایه ] جانب کسی را گرفتن.

پیشنهاد
١

بالای منبر رفتن: [عامیانه، کنایه ] پر گویی کردن. شروع به سخن گفتن میان جمع .