پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
سفره خانه ؛ محلی است از منزلها که در آنجا غذا صرف میشود. اطاق غذاخوری. ( ناظم الاطباء ) .
زنبورکخانه ؛ نوعی از توپهای کوچک که آن را بر شتر حمل میکنند با شتر حامل آن. رجوع به زنبورک شود.
زورخانه ؛محلی است که در آنجا ورزشهای خاص میکنند. رجوع به زورخانه شود.
رصدخانه ؛ رصدگاه. جایی که در آنجا رصد بندند. ( ناظم الاطباء ) .
راهدارخانه ؛ جایگاه محافظین راهها در طول راه. محل قراسورانها. محل مستحفظین جاده ها.
رخت شوی خانه ؛ جایی که در آن جا جامه ها را میشویند. گازرگاه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به رخت شوی خانه شود.
راست خانه ؛ کسی که با همه کس از روی راستی و درستی و دیانت و امانت معاش کند. ( ناظم الاطباء ) .
دویتخانه ؛ جایی که در آنجا به امور دفتری می پردازند. رجوع به �دویت � و �دویت خانه � شود.
دیوان خانه ؛ بارگاه سلطنت. ( ناظم الاطباء ) . - || محل قضاوت و حکومت و عدالتخانه. ( ناظم الاطباء ) . - || دار الحکومه. ( ناظم الاطباء ) . - || ...
دوستاقخانه ؛ زندان. محبس. جایی که مردمان را ببند کشند. رجوع به �دوستاق � و �دستاق � شود.
دولت خانه ؛ بارگاه. کوشک. خانه. ( ناظم الاطباء ) . - || سرای سلطنتی قزوین. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به �دولت خانه � شود.
دلاّ ل ِ خانه ؛ آنکه شغلش آماده کردن خریدار و فروشنده خانه است برای معامله خانه. واسطه معامله خانه. گاهی دلال خانه در اجاره دادن خانه نیز واسطه میشود.
دندانخانه ؛ جای دندان در دهان. رجوع به دندان خانه شود.
دواخانه ؛ داروخانه. آنجا که دارو و دوا برای مرضی سازند و در اختیار آنها گذارند.
درشکه خانه ؛ جایی که درشکه را در آن جا قرار میدهند و طویله اسبهای درشکه نیز در آنجاست. رجوع به درشکه خانه شود.
دفترخانه ؛ محضر اسناد رسمی. جایی که مردمان در آنجا معاملات یعنی عقودو ایقاعات و بعضی از اسناد خود را به ثبت میرسانند. رجوع به دفترخانه شود.
در خانه ؛ دری که خانه را به بیرون مربوط می کند. - || دربار پادشاهی و سرای سلطنتی. ( ناظم الاطباء ) . - || خانواده ؛ محیط خاندان. چون : فلانی در خ ...
درِ خانه ای بازداشتن ؛ کنایه از آمد و شد زیاد داشتن آن خانه. چون : فلانی درِ خانه اش باز است. واریز خرجی بیش از عادت در خانه داشتن.
دبیرخانه ؛ اداره ای که مسؤول انجام کارهای دفتری مؤسسات بزرگ است. چون : دبیرخانه دانشگاه ، دبیرخانه سازمان ملل متحد. رجوع به دبیرخانه شود.
در جایی یا بجایی خانه کردن ؛ مقیم شدن در آنجا. چون : من دیگر به میخانه خانه کردم.
خیل خانه ؛ خاندان و دودمان. ( ناظم الاطباء ) : سالار خیلخانه دین حاجب رسول سردفتر خدای پرستان بی ریا. سعدی.
خیشخانه ؛ خیمه ای که از پارچه کتانی و یا از نی سازند. خانه ای که جهت دفع گرما سازند و اطراف آن را از خار شتر برآورند و از بیرون پیوسته آب بروی پاشند. ...
خورشخانه ؛ مطبخ. ( ناظم الاطباء ) . آشپزخانه. جایی که در آنجا خوراک پزند. رجوع به خورشخانه شود.
خویش خانه ؛ خانه خویش. خانه خویشاوند. ( اضافه مقلوب است ) .
خم خانه ؛ میکده. میخانه. شراب خانه. ( ناظم الاطباء ) : سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد. سعدی ( بدایع ) .
خس خانه ؛ کلبه ای که از گیاههای سبز معطر می سازند. ( ناظم الاطباء ) .
خلوت خانه ؛ اطاق زن. ( ناظم الاطباء ) . - || اطاق. ( ناظم الاطباء ) . - || اطاق مخصوص. ( ناظم الاطباء ) . - || نمازگاه. ( ناظم الاطباء ) . رجوع ...
خانه خانه ؛ متخلخل. ( ناظم الاطباء ) . - || حجره حجره. ( ناظم الاطباء ) . - || سوراخ سوراخ. ( ناظم الاطباء ) . - || پارچه ای که نقش روی آن از ش ...
حوضخانه ؛ اطاقی از منزل که در آن حوض قرار دارد. رجوع به حوضخانه شود.
حویج خانه ؛ صندوق خانه. مکانی از منزل که در آن جا مایحتاج زندگی می نهند. رجوع به حویج شود.
حرمخانه ؛ جایی که حرم در آن جا زیست میکند. اندرون. قسمتی از منزل که پردگیان راست.
حجله خانه ؛ اطاقی که آراسته و زینت کرده اند تا عروس و داماد در آنجا بسربرند. ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به حجله خانه شود.
چلنگرخانه ؛ آهنگرخانه.
چشم خانه ؛ چشمدان. حفره ای در استخوان پیشانی که چشم در آن قرار گرفته است. ( ناظم الاطباء ) .
چای خانه ؛ محل و جایی که در آنجا سماور و وسایل درست کردن چای وجود دارد و در آن محل چای درست میکنند. قهوه خانه.
چای پزخانه ؛جایی که در آن جا سماور و وسایل درست کردن چای قراردارد و در آنجا چای درست می کنند.
چپرخانه ؛ مخفف چاپارخانه. محل نگاهداری اسبهای چاپاری. رجوع به �چاپارخانه � و �چپرخانه �شود.
جنده خانه ؛ فاحشه خانه. خانه ای که روسپی ها در آن به فسق می پردازند. رجوع به جنده خانه شود.
جیبه خانه ؛ جبه خانه. جباخانه. اسلحه خانه. قورخانه. ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به جیبه خانه شود.
جامه خانه ؛ رخت خانه. ( ناظم الاطباء ) . اطاق یا انباری که برای گذاردن جامه تخصیص می یابد : مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب هزار سله برآرند مختلف الوان ...
توپخانه ؛ آن قسمت از اداره لشکری که سلاحشان توپ است. ( ناظم الاطباء ) . قسمتی از لشکر که با توپ مسلح میباشند. - || جایی که توپ ها را در آنجا میگذار ...
ته ِ خانه ؛ دورافتاده ترین نقطه خانه. نقاط بی اهمیت منزل. چون : ته خانه را هم گشت. اثاثه بی اهمیت خانه. بنجل.
تماشاخانه ؛ محلی که در آنجا بعضی چیزهایی موهوم و پاره ای افسانه ها را مجسم می نمایند و جهت اشتغال و عبرت نفس کارهای خوش آیند ظاهر میسازند و تقلیدهای ...
تنبل خانه ؛ جای گردآمدن تنبلها. معمولاً این کلمه بجایی اطلاق میشود که در آنجا عده ای فراهم می آیند و بدون اشتغال بکاری وقت میسوزانند.
تلگراف خانه ؛ اداره ای که در آنجا مردم تلگرافهای خود را مخابره می کنند. رجوع به تلگراف خانه شود.
تلفنخانه ؛ اداره تلفن. اداره مرکزی تلفن.
تصفیه خانه ؛ امکنه ای که در آن جا آلات تصفیه ماده ای وجود دارد و بوسیله آنها آن ماده تصفیه میشود. چون : تصفیه خانه نفت ، تصفیه خانه نی شکر.
تعمیرخانه ؛ جایی که در آنجا شیئی را مرمت میکنند. رجوع به تعمیرخانه شود.
تشکخانه ؛ جا و اطاقی در منازل که در آن تشک و اثاث خواب نهند.
تشکخانه ؛ جا و اطاقی در منازل که در آن تشک و اثاث خواب نهند.