جامه خانه

لغت نامه دهخدا

جامه خانه. [ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خانه ای باشد که رُخوت پوشیدنی و غیرپوشیدنی و دوخته ونادوخته در آن نهند. ( برهان ). خانه ای که رخت پوشیدنی و غیرپوشیدنی از دوخته و نادوخته در آن نگاه دارند. ( آنندراج ). رخت خانه. جامه دان. ( ناظم الاطباء ) : علی دایه را بجامه خانه بردند و خلعت سپاه سالاری پوشیدند. ( تاریخ بیهقی ص 347 ). امیر فرمود تا احد ینالتکین را بجامه خانه بردند و خلعت پوشانیدند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 269 ). و اعیان شما را که بر شغلندخلعتهای با نام و سزا فرمود. مبارک باد بسم اﷲ بجامه خانه میباید رفت تا بمبارکی پوشیده آید. ( تاریخ بیهقی ). اما چون سوگند در میان است از جامه خانه خاص برگیرم. ( کلیله و دمنه ). پس مأمون آن روز [ عروسی ] جامه خانه ها عرض کردن خواست و از آن هزار قباء اطلس معدنی و ملکی و طمیم و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون هیچ نپسندید. ( چهارمقاله از حاشیه برهان چ معین ).
سائل از جامه خانه تو برد
اطلس و خز و توزی کژ و رش.
سوزنی.
هست از جامه خانه فلکیش
جامگی ز آفتاب و از مهتاب.
سوزنی.
جز بدر جامه خانه کرم او
کسوت صورت نمیدهند جنین را.
انوری ( از آنندراج ).
چنانک خوزستان در وظیفه جامه خانه او را به اسم شحنگی خوارزم موسوم کردند. ( جهانگشای جوینی ).
مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب
هزار سله برآرند مختلف الوان.
سعدی.
پشمینه پوش خرقه سالوس تانسوخت
از جامه خانه کرمت خلعتی نیافت.
کمال خجندی ( از آنندراج ).
اگر چو سرو سرسبز آرزو داری
ز جامه خانه قسمت به یک قبا می ساز.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) خانه ای باشد که رخوت پوشیدنی و غیر پوشیدنی دوخته و نادوخته در آن نهند رخت خانه .

فرهنگ عمید

جایی که در آن جامه های دوخته و نادوخته را نگه داری می کردند، رخت خانه، انبار البسه: پشمینه پوش خرقهٴ سالوس تا نسوخت / از جامه خانهٴ کرمت خلعتی نیافت (کمال خجندی: لغت نامه: جامه خانه ).

فرهنگستان زبان و ادب

{vestry, vestry-room} [باستان شناسی] فضایی باز یا بسته در داخل کلیسا یا در جوار نمازخانه یا هر فضای مذهبی دیگر که البسه و وسایل و ظروف مربوط به مراسم مذهبی در آن نگهداری می شود

پیشنهاد کاربران

جامه خانه ؛ رخت خانه. ( ناظم الاطباء ) . اطاق یا انباری که برای گذاردن جامه تخصیص می یابد :
مهندسان طبیعت ز جامه خانه غیب
هزار سله برآرند مختلف الوان.
سعدی.

بپرس