چشمخانه

/CeSmxAne/

لغت نامه دهخدا

چشمخانه. [ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خانه چشم و چشمدان. ( آنندراج ). چشمدان و حفره ای در استخوان پیشانی که چشم در آن قرار گرفته. ( ناظم الاطباء ). کاسه چشم. حدقه چشم. رجوع به چشمدان شود :
از بسکه ناکسیم و خجل شرم میکند
کز چشمخانه سر بدر آرد نگاه ما.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
روزی که نبود آینه حسن در نظر
در چشمخانه رنگ برآرد نگاه ما.
قدس ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خانه چشم، کاسه چشم، حفرهای که چشم در آن جای گیرد
( اسم ) خان. چشم حفره ای که چشم در آن جا دارد کاس. چشم .

فرهنگ معین

( ~. نِ ) (اِمر. ) خانة چشم ، حفره ای که چشم در آن جا دارد، کاسة چشم .

فرهنگ عمید

خانۀ چشم، کاسۀ چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد، چشمدان.

پیشنهاد کاربران

چشم خانه ؛ چشمدان. حفره ای در استخوان پیشانی که چشم در آن قرار گرفته است. ( ناظم الاطباء ) .
چشمخانه/ če ( a ) šm - x�ne : ( اِ. ) ( جانوری ) حدقه، کاسه چشم.
چشمان او. . . هم چنان در چشم خانه می گردد و نظر می کرد. ( سعدی )
دوربین از دست گل محمد ستاند و چشم به چشمخانه ی دوربین نهاد. . . ( محمود دولت آبادی )
فرهنگ بزرگ سخن
دکتر حسن انوری
انتشارات سخن

بپرس