پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
ریش سکه مرد است:منظور از سکه اعتبار و حرمت است.
سرنا را از سر گشادش زدن:کار را به راه و روش آن انجام ندادن.
سور از گله دور:سور اسب خاکستری رنگ مایل به سیاهی است که خطی سیاه از کاکل تا دم کشیده دارد و آن را سول نیز گویند و نگه داشتن آن در جمع و خیل را بد شگو ...
سرمه را از چشم می رباید:در دزدی بسیار چابک و سریع است.
سنگ کسی را به سینه زدن ( سنگ چیزی را به سینه زدن ) :هواداری و حمایت کردن جامی می گوید: این همه سیم تنان سنگ تو بر سینه زنان تلخکام از لب میگون تو ...
قبا تنگ آمدن:کار سخت شدن
صد دینار داده ام فینش را هم من بکنم ؟:گویند تنبلی صد دینار به کسی داد تا بینی او را بگیرد. مرد پذیرفت و دست به بینی او گذاشت و گفت: فین کن. تنبل گفت: ...
صابونش به جامه همه خورده است:همه کس را فریفته است. به همه زیان رسانیده است.
قسم بزرگش به سر فلان است:بسیار او را دوست گیرد. سنایی می گوید: جبرییل آمده ز سدره برش بوده سوگند صعب حق به سرش
قلم در کف دشمن است:آنچه می گوید یا انجام می دهد مبتنی بر عداوت و دشمنی است.
صد چاقو بسازه یکیش دسته ندارد: وعده های او دروغین است.
صبح آوازش بلند می شود:دزدی پی دیوار خانه ای را به آرامی می کند. صاحب خانه سر از بام بیرون آورد و پرسید چه می کنی؟ گفت دهل می زنم. سوال کرد چرا به این ...
قرمزی زیرش آمد به روش: از کینه یا حسد رخساره اش سرخ شد.
کارد بزنی خونش در نمی آید:بسیار خشمگین است.
قسم نخور که باور کردم: به مزاح می گویند، یعنی: می دانم که دروغ می گویی.
کشک چه پشم چه : در انکار گفته یا کرده ای می گویند. قاآنی می گوید: عشق چه و کشک چه و پشم چه فروهل وسواس تو عرض من خون تو هدر کرد
مثل شوربای ناخوشها :غذایی بی نمک یا بی مزه.
واژه ی سلیم فارسی در زبان انگلیسی به simple تغییر شکل داده است.
آیه 17 سوره کهف. وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِ ...
آیه 16 سوره کهف. وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَ ...
پستان سیه کردن: سرپستان را رنگ سیاه زدن با اندکی تلخی، گاه باز گرفتن طفل از شیر تا طفل از شیر بی رغبت گردد . ( ( کرده از بهر طفل بی فرمان مادر طبع ...
پرده از روی کار برداشتن : حقیقت حال مکشوف ساختن . ( ( چون سر بندگی و عجز نداشت پرده از روی کار خود برداشت ) ) ( حدیقه، ۱۴۲ ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...
پای یکدیگر بودن : یار موافق و مددکار یکدیگر بودن. ( ( دوستان همچو آب ره سپرند کاب ها پایهای یکدیگرند ) ) ( حدیقه، ۴۸۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات م ...
پای نهادن بر چیزی : کنایه از ترک کردن آن چیز . ( ( پای بر دیده ی نیت بنهید سر به بالین عاقبت بنهید ) ) ( کارنامه بلخ، ۲۰۵. ) ( فرهنگ لغات و تعبی ...
پایگاه نهادن: کنایه از اسباب بزرگی چیدن است . ( ( دستت ار داد پایگاه بنه ور ترا سر دهد کلاه بنه ) ) ( حدیقه، ۵۷۱ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ...
پای در نهادن : پای در نهادن در کاری، بدان کار دست زدن، شروع کردن . ( ( چند گویی که وصف خواجه بگوی پای در نه به وصف و دست بشود ) ) ( حدیقه، ۶۲۸ ) ...
پای در گل خویش داشتن: کنایه از خود را پایبند و مقید تن کردن . ( ( گفت شه، دست برده دردل خویش نگذارم دوپای در گل خویش ) ) ( حدیقه، ۵۸۴ ) ( فرهنگ ...
پایی در گل داشتن: پای بسته بودن، گرفتار بودن. ( ( آدمی بهر بی غمی را نیست پای در گل جز آدمی را نیست ) ) ( حدیقه، ۳۵۷ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات مث ...
پای دامان کسی بر گریبان داشتن: ظاهراً به معنی طفیلی او بودن است. ( ( آدم و آنچه شمت جان داشت پای دامانش بر گریبان داشت ) ) ( حدیقه، ۱۱۹ ) ( فرهن ...
پای بر سر نهادن: پای در چیزی نهادن کنایه از ترک کردن آن چیز است . ( ( بند بر خود نهی گزیده شوی پای در سر نهی رسیده شوی ) ) ( حدیقه، ۱۳۱ ) ( فرهن ...
پای ( بر ) در پای آمدن : پای در پای کشیدن؛ به هم در پیچیدن دوپای از مستی و جز آن. ( ( پای بر پایم آمد از غم شصت لاجرم دست میزنم بر دست ) ) ( حدیقه ...
پای از گل برآوردن: تعلقات دنیوی را کنار گذاشتن . ( ( ای خوشا راه دین و امر خدای از گل تیره رو برآرد پای ) ) ( حدیقه، 161 ) ( فرهنگ لغات و تعبیرا ...
پای از گل برآمدن : پای از گل در کشیدن و رها کردن و رها شدن. از گرفتاری رهانیدن . ( ( دست شاهان تو را شود منزل هر دو پایت براید ازبن گل ) ) ( حدیقه ...
پای از جا رفتن: لغزیدن و مجازاً مفلس گردیدن. ( ( هرکه با جهل و کاهلی پیوست پایش از جای رفت و کار از دست ) ) ( حدیقه، ۷۳ ) ( فرهنگ لغات و تعبیرات ...
پالان فشردن: ظاهراً به معنی تنبیه کردن و مجازات نمودن است . ( ( چون بیفشرد خصم را پالان رفت چون چوب خورده کون مالان ) ) ( حدیقه، 541 ) ( فرهنگ ل ...
آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اف ...
آیه 15 سوره کهف. هَٰؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً ۖ لَوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ ۖ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اف ...
پاسخ اجمالی: متن مذکور یک مطلب بی پایه و اساس و از توهمات یک شخص دین ستیز است و اینکه ابن ملجم مرادی را همان بهمن جازویه سردار ایرانی معرفی کرده است ...
باید در جواب متن بالا بگویم خدا لعنت کند ابن ملجم را. حضرت علی ( ع ) نه در جنگ بین اعراب و ایران شرکت داشت نه فرزندانش و نه از یارانش که ولایتش را پذ ...
یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود[ عامیانه ، ضرب المثل] کار نابخردانه کردن .
یکی به نعل می زند یکی هم به میخ [عامیانه ، کنایه ] هر دو طرف را مراعات می کند .
یک گوش در است و گوش دیگر دروازه [عامیانه ، کنایه ] کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .
یکی را پی نخود سیاه فرستادن[عامیانه ، کنایه ] به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .
یک کلاغ چهل کلاغ کردن [عامیانه ، کنایه ] اغراق و مبالغه نمودن ، غیبت زیاد .
یک بز گر گله را گرگین می کند[ عامیانه ، ضرب المثل] یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .
یک شب هزار شب نمی شود [ عامیانه ، ضرب المثل] به تعارف به مهمان می گویند
یک ستاره توی آسمان ندارد [عامیانه ، کنایه ] ادم بی شانس و اقبال است .
یال و کوپال داشتن [عامیانه ، کنایه ] سرو وضع خوب داشتن .
یاسین به گوش خر خواندن[عامیانه ، کنایه ] کار بی حاصل انجام دادن .
هوا گرگ و میش است [عامیانه ، کنایه ] نه تاریک است نه روشن .