پیشنهادهای جدیری (٢٢٨)
چادرملو؟؟؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مث ...
چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...
چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...
چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...
چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...
چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...
چادرملو ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل بهرام، شهرام، کهرا ...
چادرملو ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل بهرام، شهرام، کهرا ...
دول با تلفظ ( dol ) از فعل دولماق و پر شدن و تورکی است. و در حال حاضر به سطل، مثلا سطل ماست، و سطل آب در تبریز دولچا، می گوییم. و دوست اصفهانی دارم . ...
روستای کرمجوان ( کرمج وان ) وان مثل شهر وان، لیقوان، کندوان، شیروان، سیروان، مریوان، تایوان، چاوان، ۰۰۰۰۰۰۰ از یک نفر که کرمجوان هریس بود. پرسیدم معن ...
پنجعلی؟؟ یا پنجه لی ( کسی که دارای پنجه های قوی است ) ؟؟ لی و لو علامت نسبیت در زبان تورکی است. لی مثل تبریزلی، تهرانلی، پنجه لی، شیره لی، گنجه لی ( ...
سلام لی و لو� در آخر اسم ها در زبان تورکی علامت نسبیت است. مثل خمارلو. آیدینلو. اینانلو. زینال لو پنجه لی ( نوشتن پنجعلی اشتباه است ) غمزه لی. سبزه ...
دانیش ( حرف بزن ) ، دانیشما ( حرف نزن ) ، دانیشماق ( حرف زدن ) ، دانیشمان، دانیشور ( دانشور ) ، دانیشمند. . . . . اینها همه از تورکی دانیش گرفته شده ...
دانیش ( حرف بزن ) ، دانیشما ( حرف نزن ) ، دانیشماق ( حرف زدن ) ، دانیشمان، دانیشور ( دانشور ) ، دانیشمند. . . . . اینها همه از تورکی دانیش گرفته شده ...
نخجیر، انجیر، زنجیر. . . . آخرشان جیر دارد. مثل جیر جیر، جیر جیرک
نخجیر، زنجیر، انجیر. . . آخرشان جیر دارد.
یه ضرب المثلی است. به این مضمون ناخیرچی قیزی ، ناخیر گلنده ، سلقه سی توتار اگر این ضرب المثل را معنا کنیم . می شود. دختر مرد چوپان ( گله دار ) ، موق ...
یه ضرب المثلی است. به این مضمون ناخیرچی قیزی ، ناخیر گلنده ، سلقه سی توتار اگر این ضرب المثل را معنا کنیم . می شود. دختر مرد چوپان ( گله دار ) ، موق ...
سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.
سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.
اورمیه ( اور میه ) آور مثل اور شلیم، شهر اورمیه چین، آور آباد. اورقان میه مثل بانیه، سامیه
خوشاکو ( خوشا کو ) کو مثل باکو. ماکو. مارکو. کوکو. دارکو. . . کو، چه می تواند باشد.
دان اولدوزی ( ستاره شمالی، ستاره قطبی ) دان در تورکی یعنی شمالی، دانسفهان ( ایسفهان شمالی ) است
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )
سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...
قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...
قزوان ( قیز وان ) = باغ دختر قزوان ( قاز وان ) = باغ غاز قزوان ( قیز مثل قیزقلعه. قیز کورپوسی. ) وان مثل شهری در تورکیه. کندوان. سراوان. تایوان. مریو ...
می دانید که �یالقوز ( یالقیز ) �، و ایضاً �یالنیز� به زبان �تُرکی� می شود �تنها�. پس به آدمهای �تنهای باخود� می شود گفت �یالقوز� و به آبادی و روستایی ...
می دانید که �یالقوز ( یالقیز ) �، و ایضاً �یالنیز� به زبان �تُرکی� می شود �تنها�. پس به آدمهای �تنهای باخود� می شود گفت �یالقوز� و به آبادی و روستایی ...
مر آد ( مر آد ) آد در تورکی یعنی اسم مثل فرخ آد. فرهاد. فرساد.
انگشتجان ( ان گشت جان ) ان ( بزرگ ) مثل ان بیوک عسگر، بیزیم عسگر. . . ان مثل انگجی. انزابی. انزلی. انگل. اندام. انجیر. انگبین.
کلثوم یا گلسوم؟؟ گلسوم اسم تورکی هست به معنای مثل گل، ولی چون عربها گ ندارند. بجای گلسوم گفته اند. کلثوم
وان. کندوان. لیقوان. سراوان. شیروان. سیروان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) نخجوان. چاوان. تایوان. لیتوانی. مریوان. نهروان ( باغ نهر دار، یکی در عراق، ...
کلمه ای ترکی است و تلفظ درست آن سوس لنماق است از ریشه سوس ( آرایش ) و فعل سوسمک. سوسلنمک در ترکی یعنی آرایش کردن و سوسن یعنی آرایش شده. . . . . ترانه ...
ایت سوروسی، آت ایلخی سی ضرب المثل معروفی در تبریز است. به گله سگ، سوروی و به گله اسب، ایلخی می گوییم.
قیش لوق ( قیشلاق ) . یایلو ق ( ییلاق ) آزلوق ( آزلیق ) چوخ لوق ( چولوق ) دوموهلوق ( وسیله وقت گذرانی. مشغولیت ) . . قارلوق ( قارلیق ) برفی. . لوق علا ...
الغوث الغوث از فعل قوسماق و استفراغ کردن است.
جاپلق ( جاپ لیق ) لیق و لوق در زبان تورکی علامت نسبیت است . لیق و لوق مثل قارلوق یا قارلیق ( جایی که برف دارد ) . قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) ...
سنجاب ( سن جاب ) جاب مثل پنجاب، مرنجاب ( کویری در بید گل کاشان ) سنجاب یک کلمه تورکی است.
پنجاب ( پن جاب ) پن مثل پنجره و جاب مثل سنجاب، مرنجاب ( کویری در بید گل کاشان )