تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روستای کرمجوان ( کرمج وان ) کرمج مثل روستای کرمجگان وان مثل شهر وان، لیقوان، کندوان، شیروان، سیروان، مریوان، تایوان، چاوان، ۰۰۰۰۰۰۰ از یک نفر کهاهل ک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روستای کرمجوان ( کرمج وان ) کرمج مثل روستای کرمجگان وان مثل شهر وان، لیقوان، کندوان، شیروان، سیروان، مریوان، تایوان، چاوان، ۰۰۰۰۰۰۰ از یک نفر کهاهل ک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفید رود همان آغ چای ( تورکی ) می باشد . که تحت الفظی آغ چای را به فارسی ترجمه کرده اند. شده سفید رود مثل زرد کوه که همان ساری داغ است. و گرنه این ا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک آبرود ( نمک آب رود ) از ترجمه تحت الفظی دوزلی چای و یا شور چای تورکی گرفته شد. همانند تلخه رود که از ترجمه تحت الفظی آجی چای گرفته شده است.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

سیاهگوش ( سیاه= قره گوش= قولاخ ) اگر سیاهگوش یک واژه فارسی بود. باید بصورت گوش سیاه نوشته می شد. نه اینکه کلمه قره قولاخ را تحت الفظی معنا کنند و بگو ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

گربه وحشی همان قره قولاخ است. چون گوش های بزرگی دارد. چون در زبان فارسی قاف نیست به قره قولاخ می گویند. کارا کولاخ . . چاد رام لو نزدیک روستای تورک آ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گنجعلی؟؟ یا گنجه لی ) کسی که اهل گنجه است. مثل نظامی گنجوی ( ؟؟؟؟

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبریزلی، تهرانلی، پنجه لی ( پنجعلی غلط است ) سبزه لی ( سبزعلی غلط است ) حافظه لی ( حافظعلی غلط است ) . شیره لی خورما، سلقه لی، گنجه لی ( مثل نظامی گن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تبریزلی، تهرانلی، پنجه لی ( پنجعلی غلط است ) سبزه لی ( سبزعلی غلط است ) حافظه لی ( حافظعلی غلط است ) . شیره لی خورما، سلقه لی، گنجه لی ( مثل نظامی گن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل، رام شی ...

پیشنهاد
٠

؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل، رام شی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

منطقه چاد رام لو ( چادرملو ) در نزدیکی روستای تورک آباد اردکان یزد واقع شده است. در آن منطقه حتی یک گربه وحشی هم وجود ندارد. حتی فسیل و استخوان های ه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

فردوسی� بارها در مورد ایران شعر سروده ولی نام ایران رو با� استان ها و مناطق دیگر جدا دانسته پس این یعنی ایران نام منطقه کوچک در شرق کشور بود که ت ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرانق، زرنق، ایرانق، زنوزق، نودوزق، شوردرق، سرین درق، درین درق، شیرین درق. متنق، شتنق، . . . . هزاران روستایی که آخرشان به قاف ختم می شود. همانطور ک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرانق، زرنق، ایرانق، زنوزق، نودوزق، شوردرق، سرین درق، درین درق، شیرین درق. متنق، شتنق، . . . . هزاران روستایی که آخرشان به قاف ختم می شود. همانطور ک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

چادرملو؟؟؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مث ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...

پیشنهاد
٠

چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...

پیشنهاد
٠

چادرملو ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل بهرام، شهرام، کهرا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چادرملو ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل بهرام، شهرام، کهرا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دول با تلفظ ( dol ) از فعل دولماق و پر شدن و تورکی است. و در حال حاضر به سطل، مثلا سطل ماست، و سطل آب در تبریز دولچا، می گوییم. و دوست اصفهانی دارم . ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روستای کرمجوان ( کرمج وان ) وان مثل شهر وان، لیقوان، کندوان، شیروان، سیروان، مریوان، تایوان، چاوان، ۰۰۰۰۰۰۰ از یک نفر که کرمجوان هریس بود. پرسیدم معن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پنجعلی؟؟ یا پنجه لی ( کسی که دارای پنجه های قوی است ) ؟؟ لی و لو علامت نسبیت در زبان تورکی است. لی مثل تبریزلی، تهرانلی، پنجه لی، شیره لی، گنجه لی ( ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

سلام لی و لو� در آخر اسم ها در زبان تورکی علامت نسبیت است. مثل خمارلو. آیدینلو. اینانلو. زینال لو پنجه لی ( نوشتن پنجعلی اشتباه است ) غمزه لی. سبزه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

دانیش ( حرف بزن ) ، دانیشما ( حرف نزن ) ، دانیشماق ( حرف زدن ) ، دانیشمان، دانیشور ( دانشور ) ، دانیشمند. . . . . اینها همه از تورکی دانیش گرفته شده ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

دانیش ( حرف بزن ) ، دانیشما ( حرف نزن ) ، دانیشماق ( حرف زدن ) ، دانیشمان، دانیشور ( دانشور ) ، دانیشمند. . . . . اینها همه از تورکی دانیش گرفته شده ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نخجیر، انجیر، زنجیر. . . . آخرشان جیر دارد. مثل جیر جیر، جیر جیرک

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

نخجیر، زنجیر، انجیر. . . آخرشان جیر دارد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یه ضرب المثلی است. به این مضمون ناخیرچی قیزی ، ناخیر گلنده ، سلقه سی توتار اگر این ضرب المثل را معنا کنیم . می شود. دختر مرد چوپان ( گله دار ) ، موق ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یه ضرب المثلی است. به این مضمون ناخیرچی قیزی ، ناخیر گلنده ، سلقه سی توتار اگر این ضرب المثل را معنا کنیم . می شود. دختر مرد چوپان ( گله دار ) ، موق ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اورمیه ( اور میه ) آور مثل اور شلیم، شهر اورمیه چین، آور آباد. اورقان میه مثل بانیه، سامیه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشاکو ( خوشا کو ) کو مثل باکو. ماکو. مارکو. کوکو. دارکو. . . کو، چه می تواند باشد.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دان اولدوزی ( ستاره شمالی، ستاره قطبی ) دان در تورکی یعنی شمالی، دانسفهان ( ایسفهان شمالی ) است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...