پیشنهادهای جدیری (٢٧٢)
چادرملو ؟ یا چاد رام لو؟؟ ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل ...
چادرملو ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل بهرام، شهرام، کهرا ...
چادرملو ( چاد رام لو ) چاد از فعل چاداماق ( ترک برداشتن، شکافتن ) چاتداماق ( شکافتن معدن، برای دست یابی به محتویات معدن ) رام مثل بهرام، شهرام، کهرا ...
دول با تلفظ ( dol ) از فعل دولماق و پر شدن و تورکی است. و در حال حاضر به سطل، مثلا سطل ماست، و سطل آب در تبریز دولچا، می گوییم. و دوست اصفهانی دارم . ...
روستای کرمجوان ( کرمج وان ) وان مثل شهر وان، لیقوان، کندوان، شیروان، سیروان، مریوان، تایوان، چاوان، ۰۰۰۰۰۰۰ از یک نفر که کرمجوان هریس بود. پرسیدم معن ...
پنجعلی؟؟ یا پنجه لی ( کسی که دارای پنجه های قوی است ) ؟؟ لی و لو علامت نسبیت در زبان تورکی است. لی مثل تبریزلی، تهرانلی، پنجه لی، شیره لی، گنجه لی ( ...
سلام لی و لو� در آخر اسم ها در زبان تورکی علامت نسبیت است. مثل خمارلو. آیدینلو. اینانلو. زینال لو پنجه لی ( نوشتن پنجعلی اشتباه است ) غمزه لی. سبزه ...
دانیش ( حرف بزن ) ، دانیشما ( حرف نزن ) ، دانیشماق ( حرف زدن ) ، دانیشمان، دانیشور ( دانشور ) ، دانیشمند. . . . . اینها همه از تورکی دانیش گرفته شده ...
دانیش ( حرف بزن ) ، دانیشما ( حرف نزن ) ، دانیشماق ( حرف زدن ) ، دانیشمان، دانیشور ( دانشور ) ، دانیشمند. . . . . اینها همه از تورکی دانیش گرفته شده ...
نخجیر، انجیر، زنجیر. . . . آخرشان جیر دارد. مثل جیر جیر، جیر جیرک
نخجیر، زنجیر، انجیر. . . آخرشان جیر دارد.
یه ضرب المثلی است. به این مضمون ناخیرچی قیزی ، ناخیر گلنده ، سلقه سی توتار اگر این ضرب المثل را معنا کنیم . می شود. دختر مرد چوپان ( گله دار ) ، موق ...
یه ضرب المثلی است. به این مضمون ناخیرچی قیزی ، ناخیر گلنده ، سلقه سی توتار اگر این ضرب المثل را معنا کنیم . می شود. دختر مرد چوپان ( گله دار ) ، موق ...
سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.
سهمی لی در زبان تورکی ترس دار و هراس انگیز می باشد. ؛ و سهمناک و سهمگین از همین کلمه سهمیلی گرفته شده است. و تورکی است.
اورمیه ( اور میه ) آور مثل اور شلیم، شهر اورمیه چین، آور آباد. اورقان میه مثل بانیه، سامیه
خوشاکو ( خوشا کو ) کو مثل باکو. ماکو. مارکو. کوکو. دارکو. . . کو، چه می تواند باشد.
دان اولدوزی ( ستاره شمالی، ستاره قطبی ) دان در تورکی یعنی شمالی، دانسفهان ( ایسفهان شمالی ) است
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
آخیجهان ( آخیج هان ) روستایی در توفارقان آذربایجانشرقی، هان= خان مثل ایلهان ( خان ایل ) و آیهان ( خان ماه ) ایسفهان ( اصفهان ) بهبهان، فراهان، دانس ...
سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )
سرگرد= باش قورد ( گرگی که سر دسته گروه است ) باش ( سر ) مثل آشپزباشی، باش تیان قورد= گرگ مثل قورد اوغلی ( کورد اوغلی )
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
گرگ ( قورت ) در ادبیات تورکی مقدمه گرگ در ادبیات و فرهنگ تورکی نماد مهمی از نیروی الهی و قدرت، اسارت ناپذیری و استقلال، و فرزانگی و رهبری است. تور ...
قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...
قال گذاشتن از فعل قالماق ( ماندن و تورکی است. چون در فارسی قاف وجود ندارد ) . قال گذاشت ( یعنی گفت اینجا بمان ، زود بر می گردم. . . . ولی رفت و نیام ...
قزوان ( قیز وان ) = باغ دختر قزوان ( قاز وان ) = باغ غاز قزوان ( قیز مثل قیزقلعه. قیز کورپوسی. ) وان مثل شهری در تورکیه. کندوان. سراوان. تایوان. مریو ...
می دانید که �یالقوز ( یالقیز ) �، و ایضاً �یالنیز� به زبان �تُرکی� می شود �تنها�. پس به آدمهای �تنهای باخود� می شود گفت �یالقوز� و به آبادی و روستایی ...
می دانید که �یالقوز ( یالقیز ) �، و ایضاً �یالنیز� به زبان �تُرکی� می شود �تنها�. پس به آدمهای �تنهای باخود� می شود گفت �یالقوز� و به آبادی و روستایی ...
مر آد ( مر آد ) آد در تورکی یعنی اسم مثل فرخ آد. فرهاد. فرساد.
انگشتجان ( ان گشت جان ) ان ( بزرگ ) مثل ان بیوک عسگر، بیزیم عسگر. . . ان مثل انگجی. انزابی. انزلی. انگل. اندام. انجیر. انگبین.
کلثوم یا گلسوم؟؟ گلسوم اسم تورکی هست به معنای مثل گل، ولی چون عربها گ ندارند. بجای گلسوم گفته اند. کلثوم
وان. کندوان. لیقوان. سراوان. شیروان. سیروان. ایروان ( ایری وان= باغ بزرگ ) نخجوان. چاوان. تایوان. لیتوانی. مریوان. نهروان ( باغ نهر دار، یکی در عراق، ...
کلمه ای ترکی است و تلفظ درست آن سوس لنماق است از ریشه سوس ( آرایش ) و فعل سوسمک. سوسلنمک در ترکی یعنی آرایش کردن و سوسن یعنی آرایش شده. . . . . ترانه ...
ایت سوروسی، آت ایلخی سی ضرب المثل معروفی در تبریز است. به گله سگ، سوروی و به گله اسب، ایلخی می گوییم.
قیش لوق ( قیشلاق ) . یایلو ق ( ییلاق ) آزلوق ( آزلیق ) چوخ لوق ( چولوق ) دوموهلوق ( وسیله وقت گذرانی. مشغولیت ) . . قارلوق ( قارلیق ) برفی. . لوق علا ...
الغوث الغوث از فعل قوسماق و استفراغ کردن است.
جاپلق ( جاپ لیق ) لیق و لوق در زبان تورکی علامت نسبیت است . لیق و لوق مثل قارلوق یا قارلیق ( جایی که برف دارد ) . قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) ...
سنجاب ( سن جاب ) جاب مثل پنجاب، مرنجاب ( کویری در بید گل کاشان ) سنجاب یک کلمه تورکی است.
پنجاب ( پن جاب ) پن مثل پنجره و جاب مثل سنجاب، مرنجاب ( کویری در بید گل کاشان )
مرنجاب ( مرن جاب ) جاب مثل سنجاب؛ پنجاب
مرنجاب ( مرن جاب ) جاب مثل سنجاب. پنجاب . . . می باشد.
قارلق یا قارلیق و قارلوق ( قار لیق ) = قار در تورکی یعنی برف و لیق و لوق علامت نسبیت مثل قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) آژلیق ( گرسنه گی ) توخول ...
قارلق یا قارلیق و قارلوق ( قار لیق ) = قار در تورکی یعنی برف و لیق و لوق علامت نسبیت مثل قیش لیق ( قشلاق ) یای لیق ( ییلاق ) آژلیق ( گرسنه گی ) توخول ...
علویق یا الویق؟؟ حروف ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مخصوص زبان عربی است و در زبان های دیگر وجود ندارد. از آن طرف اسم روستای تورکی آخرش قاف دارد. مثل زرنق. نودو ...
فین کلمه فین در فرهنگ لغت دهخدا به معنای محل جوشش آب است. نام قدیمی دیگر این مکان چهل حصاران بوده است. منطقه ای ست در جنوب غرب شهر کاشان در ایران. فی ...