پیشنهادهای محمد یعقوبی (٢٠٨)
عینی، ملموس، Tangible evidences
سری، مخفی. A clandestine activity
نصیحت کردن. ارشاد کردن
با استعداد. Talented
بحث برانگیز. مثلا This topic is controversial.
مظهر He is paragon of bravery
یکی از معانیش میشه بی اساس. مثلا An extrinsic evidence. مترادف idle
یکی از معانی میشه پیش فرض. مثال Default mechanism سازو کار پیش فرض
فضیلت. Reading Quran has many virtues♥️
یک پارچگی بهترین معادل هستش. You need integrity in your group
فرقش با last اینکه Last به هرچیزی که در قبل بود اشاره داره اما final هم به گذشته و هم به آینده اشاره داره
مترادف complexity
در آن صورت.
عمرا
سر کار متر ادف at work.
سرپا به کسی سر زدن.
همه چیز برملا شدن. مثال. The game is up , don't try so hard.
احتیاط کردن. I like to play safe.
ناعادلانه رفتار کردن. مترادف. Behave unfairly
تو روز روشن. They killed him in broad daylight. 😊😊
سازه مخالف زدن مترادف. Argue the toss هستش😊😊
سازه مخالف زدن مترادف Play devil
آدم خود ساخته. کسی که خودش تلاش کرده ثروتمند شده. 😊😊
موضوع رو پیش کشیدن. 😊😊
مستقل شدن. مثال. I want to stand on my on two feet. می خوام مستقل بشم
شرایط برای خود بد تر کردن. یا مثل کلمه compound Don't compound the situation شرایط بدرت نکن
گوی سبقت گرفتن. از کسی جلو افتادن. He tries to steal a march on his rivals
به معنای موفقیت زود گذره. Winning the cup last year was a flash in the pan.
گرد کردن. مترادف این کلمه round on
معنی اصلیش میشه به توافق رسیدن بعد از بحث طولانی.
کسی را متقاعد کردن. Persuade Win someone over.
مترادف کلمه persuade هستش. متقاعد کردن کسی.
مترادف accept هستش. پذرفتن حرف کسی که مقمش از شما بالاتره
حرف از زیر زبان کسی بیرون کشیدن. I could drag it out of him.
بیشتر توضیح دادن. مثال. You can expand on it. Explain more.
غر زدن سر کسی. Don't go on at me. I will do it today.
منفجر شدن. My car exploded
کوه آتشفشان.
آدم نق نقو. Don't be such fussy. You are so fussy
یکی از معنی خاش میشه دختر. مثلا Look at this chick. یا What a chick
ایستادگی کردن. You should resist against your challenges
وعده سرخرمن دادن.
کسی را توی شرایط سخت رها کردن. مثلا He always leaves me in the lurch. همیشه تو سختی ها من رها می کنه.
یعنی من هم هم عقیده ام با تو.
تعدیل نیرو کردن. مثلا they discharged their employees
ورشکست شدن که با کلمه go می آید مثلا I go bankrupt
کارد به استخوانم رسیده
با عصبانیت وارد اتاق شدن.
معنی که دوستان بالا گفتن غلط هستش. به وعنی گول زدن کسی هست. مثل کلمه deceive He threw me a curve