پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
از جهاتی
جای دادن/گرفتن در، قرار دادن/گرفتن در، جور شدن/کردن در، کار گذاشتن در، جا گذاشتن در، چپاندن/چپیدن در، چفت کردن/شدن در، نهادن در، گذاردن در، جاانداختن ...
slot in : جای دادن در، گنجاندن در، جور شدن/کردن در، کار گذاشتن در، جا گذاشتن در، چپاندن در، چفت کردن/شدن در، نهادن در، گذاردن در، جاانداختن/افتادن در ...
چفت ( شده ) ، جور ( شده ) ، به خوبی جاافتاده، گنجیده، کارگذاشته، جاسازی شده، چپانده، چپیده، قرارگرفته، نهاده ( شده ) ، جاگرفته، گذارده
به مدخل name of the game رجوع کنید
با ترجمه تحت الفظی هم می توان معنای آن را رساند: it is the name of the game : اسم ( این ) بازی همین است Power is the name of the game for many politi ...
پرخطر، پرمخاطره، پرهراس، بسیار ترسناک، بسیار خطرناک
وارد عمل شدن، وارد صحنه شدن، پا به صحنه گذاشتن
تهی از، خروج از
be pioneered by : به پیشگامی . . . بودن the development state route was pioneered by Japan : مسیر دولت توسعه به پیشگامی ژاپن بود
چیزی به گوش کسی خوردن
. . . نماد آن است symbolized by the 1947 deal between General Motors and the Auto Workers Union, this path generated mass consumption : این مسیر، که ...
آلات، ادوات، لوازم، اسباب، وسایط، سازوبرگ، تجهیزات
پنداشت، پندار
پندار و کردار
مائوئیست، مائوگرا
درک نادرست
شهر اقماری
از جمله، فی المثل
فریفته، اغواشده، وسوسه شده، تحریک شده، گمراه شده
مالکیت دارایی
مردم عادی/معمولی، عامه مردم، مردم عامه، عوام
از خاطر رفتن/بردن، بیخیال شدن
تثبیت شدگی
محصول، وسیله، ابزار، شی، دست ساخت، دست ساز
زیروروشدگی، دور کامل، وارونی، وارونگی، واژگونی، واژگونگی، برگشت، وارون روی، وارونگردی، پس گشت
غیر منصفانه، غیرموجه، ناموجه، ناعادلانه، ناروا، نابرابر
ناموجه، غیرموجه
قطعا، مسلما
جمعیت ها، مردمان، نفوس، جوامع، گروه ها، توده ها
محسوس
هم راستا/همسو/هماهنگ/همخوان/موافق/مطابق با
جهان بین الملل
1 پاک کردن :to clean something by wiping I wiped the table clean 2 رد اثر کردن/شدن، کاملا پاک کردن، کامل پاک شدن، محو کردن/شدن، امحا to completely r ...
انواعِ، مختلف، جورواجور، متنوع، گوناگون a variety of meanings : معانی مختلف، انواع معانی a variety of foods : غذاهای جورواجور، غذاهای متنوع a variety ...
بی هیچ
بی هیچ تردیدی، بی هیچ شکی
کم شدن، کاهش یافتن
سکونتگاه، محل اسکان
بسیار سریع، پرسرعت، پرشتاب
همراه با، به همراه، توام با، در کنار، به اضافه
انتقام جویی
صنعت زدایی، صنعت زدا
صنعت زدایی
صنعت زدایی
صنعت زدایی
برای معانی بیشتر مدخل labor intensive را ببینید
واژگون، واژگونه، وارونه
واژگون، واژگونه، برعکس
وارونه/واژگون/واژگونه/برعکس شدن