پیشنهادهای متین دهقان زاده جزی (٣٥٢)
حلال زاده، موی کسی را آتش زدن، داشتیم، درموردش، حرف می زدیم، یهو، سر و کلش، پیدا شد ( یهو اومد ) !
حلال زاده، کسی که موش رو آتیش زدن؛ داشتیم، درموردش، حرف می زدیم، یهو، سر و کلش، پیدا شد ( یهو اومد ) !
حلال زاده، کسی که داشتیم، درموردش، صحبت می کردیم، یهو، سر و کلش، . پیدا شد ( یهو، اومد ) !
هنگام صحبت درباره ی کسی اگر او وارد شود این عبارت را می گویند ) حلال زاده !، انگار که موشو آتش زدند!
اصطلاحات و ضرب المثل ها ( موی کسی را آتش زدن ) معنی اصطلاح - > موی کسی را آتش زدن ظاهر شدن غیرمنتظره ی کسی در جایی مثال: - انگار مویش را آتش زده با ...
حرکات دارحلقه ورزش : حلقه هاى دارحلقه
فرهنگ معین ( حَ قِ ) [ ع - فا. ] ( اِ. ) یکی از اسباب های ژیمناستیک شامل دو حلقة آویخته از میله ای به ارتفاع ۵/۵ متر که ورزشکار با گرفتن حلقه ها و آ ...
مترادف ها gallicism ( اسم ) اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی
تلفظ: اگر کلمهٔ بعد از آن، اولش، صدای حروف صدا دار داد، یعنی، صدای یکی از این حروف صدا دار a, e, i, o, u را داد، تلفظ آن، به صورت /�ə/ ( ≈ ذا ) است؛ ...
Scrobe sponch: اسکاچ، اسکاچ ظرفشویی
بعد ( از ) این
معنی: وابسته، منسوب، مربوط، خودمانی، منتسب، مقارن معانی دیگر: خویشاوند، همبسته، گفته، روایت شده، حکایت شده
معنی: وابسته، منسوب، مربوط، خودمانی، منتسب، مقارن معانی دیگر: خویشاوند، همبسته، گفته، روایت شده، حکایت شده
معنی: اشنایی، محبت، مودت، رفاقت، خصوصیات، دوستی، تولی، مراوده معانی دیگر: یارمندی، دوستاری، صمیمیت، دلبستگی، مهربانی، حسن تفاهم
فراموش شد ( ه ) ( گشت ( ه ) ) ، نا پدید شد ( ه ) ( گشت ( ه ) ) ، منسوخ شد ( ه ) ( گشت ( ه ) ) ، پراکنده شد ( ه )
Knowledge wisdom /ˈwɪzdəm/ /ˈwɪzdəm/ معنی: معرفت، خرد، حکمت، فضیلت، عقل، دانش، دانایی، فرزانگی معانی دیگر: خردمندی، درایت، بخردی، عاقلانه بودن، خردم ...
علم، دانش، آگاهی، خِرَدْ /ˈnɑːlədʒ/ /ˈnɒlɪdʒ/ معنی: سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف معانی دیگر: دانستن، معل ...
کلمات اختصاری عبارت کامل: Olympique de Marseille موضوع: ورزش المپیک دِ مارسی، باشگاه فوتبالی حرفه ای است که در شهر مارسی فرانسه قرار دارد. این باشگاه ...
آیین هندوها - واژه ای که هنگام مناجات یا ژرف اندیشی تکرار می شود ) ام
guardian آمریکایی: گارْدییِنْ /ˈɡɑːrdiən/ بریتانیایی: گادییِنْ /ˈɡɑːdɪən/ معنی: پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان معانی دیگر: سرپرست، ولی، مباشر، متولی، کف ...
golden آمریکایی: گُلْدْنْ /ˈɡoʊldən بریتانیایی: گُلْدِنْ /ˈɡəʊldən/ معنی: طلایی، طلا، اعلاء، درخشنده، زرین معانی دیگر: طلادار، زرد، طلایی رنگ، خوش یم ...
= to به toward /təˈwɔːrd/ /təˈwɔːd/ معنی: اینده، بسوی، بطرف، برای، نسبت به، در راه، نزدیک به، روی، در باره معانی دیگر: به سوی، در جهت، به طرف ( towar ...
معنی: پیچیده
curtain آمریکایی: /ˈkɜːrtn̩/ کِرْدْنْ بریتانیایی: /ˈkɜːtn̩/ کِتِنْ معنی: مانع، پرده، دیوار، حاجب، حجاب، جدار معانی دیگر: ( هرچیزی که مانند پرده بپوشا ...
tattered /ˈt�tərd/ /ˈt�təd/ معنی: ژنده پوش، رشته رشته معانی دیگر: ژنده، مندرس، پاره پوره، ( کاشانی ) وشگوا، دارای جامهی مندرس، خنزر پنزری
tater ( محلی ) سیب زمینی، سیب زمینی ( Potato )
stumble /ˈstəmbl̩/ /ˈstʌmbl̩/ تلفظ: سْتامْبُ ( ل ) معنی: لغزش، اتفاقا بر خوردنبه، تلو تلو خوردن، لکنت داشتن، لغزیدن، سکندری خوردن معانی دیگر: چوخیدن ...
Duty = responsibility = blame = something you have to do. =
Duty = responsibility = blame = something you have to do. = trust = task = function = obligation = role = work
Severe تلفظ آمریکایی: سی ویرْ تلفظ بریتانیایی: سی وی یِ Severe = violent= very serious = very bad = harsh = dangerous
pocket /ˈpɑːkət/ /ˈpɒkɪt/ معنی: جیب همهٔ معانی:کیسه هوایی، تشکیل کیسه در بدن، جیب، پاکت، پولی، نقدی، کوچک، جیبی، جیبدار، به جیب زدن، در جیب گذاردن، د ...
noun: تاک، درخت مو، تاکستان verb: تاکستان ایجاد کردن
courage /ˈkɜːrədʒ/ /ˈkʌrɪdʒ/ معنی: یارایی، مروت، چیرگی، شجاعت، دلیری، جرات، رشادت، دلاوری معانی دیگر: گردی، پر دلی، یلی، تهور، ( مهجور ) تصمیم، اراده ...
wisdom /ˈwɪzdəm/ /ˈwɪzdəm/ معنی: معرفت، خرد، حکمت، فضیلت، عقل، دانش، دانایی، فرزانگی معانی دیگر: خردمندی، درایت، بخردی، عاقلانه بودن، خردمندانه بودن، ...
dare /ˈder/ /deə/ معنی: شهامت، بمبارزه طلبیدن، جرات کردن، یارا بودن، مبادرت بکار دلیرانه کردن معانی دیگر: شهامت داشتن، به خود اجازه دادن، به چالش طلب ...
معنی: شالوده، پایه ستون، بلند کردن، ترفیع دادن، روی پایه قرار دادن معانی دیگر: ( چراغ رومیزی و گلدان و مجسمه و غیره ) پایه، پاپیکره، پا تندیس، ( بخش ...
معنی: محصور، محاط تلفظ: سورَوْنْدِدْ
سوگیری الگوریتمی
patient /ˈpeɪʃənt/ /ˈpeɪʃnt/ معنی: مریض، بیمار، شکیبا، بردبار، صبور، از روی بردباری معانی دیگر: شکیب، ناشتاب، خوددار، پرتحمل، پر حوصله، با گذشت، حاکی ...
suggest = offer = advice تلفظ: آمریکایی: /səgˈdʒest/ سِگْجَسْتْ، سِجَسْتْ بریتانیایی: /səˈdʒest/ سِجَسْتْ معنی: پیشنهاد کردن، اظهار کردن، تلقین کردن ...
student /ˈstuːdənt/ آمریکایی /ˈstjuːdnt/بریتانیایی معنی: شاگرد، دانشجو، دانش اموز، عضو دانشکده یا دانشگاه، اهل تحقیق معانی دیگر: دانش آموز، محصل، پژ ...
کنار صخره _ دامنهٔ پرتگاه
ایالات متحده ی امریکا ( مخفف :. u. s. a - پایتخت :شهر واشنگتن - 9376614 کیلومتر مربع - the united states هم می گویند )
ایالات متحدهٔ آمریکا
severe /səˈvɪr/ /sɪˈvɪə/ معنی: خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف معانی دیگر: ستهم، دشوار، مشکل، جانفرسا، سور، جدی، عبوس، تندخو، ساده، بی آذین، بی زی ...
= violent
= harsh = dangerous
= harsh
= severe
= dangerous