پیشنهادهای ا.معظمی گودرزی (٤٨٨)
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...
ورود کاربر / نام نویسی نصرالله منشی نصرالله منشی � کلیله و دمنه � مقدمهٔ نصرالله منشی � بخش ۳ - دین بی ملک ضایع است و ملک بی دین باطل و آن کس که ...
در داستان یوسف نکاتی وجود دارد که داستان را زیبا کرده است در اینجا نگاهی می کنیم به نقش پیراهن در داستان یوسف :, پیراهن خونین یوسف که برادران برای پ ...
درود و سلام و تحیت وصلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اصحاب و اتباع و یاران و اشیاع او باد، درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد، نس ...
ورود کاربر / نام نویسی نصرالله منشی نصرالله منشی � کلیله و دمنه � مقدمهٔ نصرالله منشی � بخش ۱ - وعلی الله توکلی سپاس و ستایش مر خدای را جل جلاله ...
سعدی باب هفتم در عالم تربیت سعدی سعدی � بوستان � باب هفتم در عالم تربیت � بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود بد اندر حق مردم ...
سعدی سعدی � بوستان � باب هفتم در عالم تربیت � بخش ۱۰ - حکایت در خاصیت پرده پوشی و سلامت خاموشی یکی پیش داود طائی نشست که دیدم فلان صوفی افتاده مست ...
تو گفتی که عفریت بلقیس بود به زشتی نمودار ابلیس بود عمید: عفریت: ( اسم ) [عربی، جمع: عفاریت] 1. موجود زشت، بد، و سهمناک؛ خبیث؛ منکر. 2. زن پیر و زشت ...
تو گفتی که عفریت بلقیس بود به زشتی نمودار ابلیس بود بوستان سعدی عمید: عفریت: ( اسم ) [عربی، جمع: عفاریت] 1. موجود زشت، بد، و سهمناک؛ خبیث؛ منکر. 2. ...
*رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من مَثَل دو تن که با یک دیگر دوستی دارند و به تضریب نَمّام خائن بنای آن خلل پذیرد و به عداوت و مفارقت کشد ...
*رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من مَثَل دو تن که با یک دیگر دوستی دارند و به تضریب نَمّام خائن بنای آن خلل پذیرد و به عداوت و مفارقت کشد ...
*رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من مَثَل دو تن که با یک دیگر دوستی دارند و به تضریب نَمّام خائن بنای آن خلل پذیرد و به عداوت و مفارقت کشد
*رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من مَثَل دو تن که با یک دیگر دوستی دارند و به تضریب نَمّام خائن بنای آن خلل پذیرد و به عداوت و مفارقت کشد ...
*رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من مَثَل دو تن که با یک دیگر دوستی دارند و به تضریب نَمّام خائن بنای آن خلل پذیرد و به عداوت و مفارقت کشد ...
سعدی باب هشتم در شکر بر عافیت سعدی سعدی � بوستان � باب هشتم در شکر بر عافیت � بخش ۳ - گفتار اندر صنع باری عز اسمه در ترکیب خلقت انسان ببین تا ی ...
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم رقم مغل ...
کسی گفتش ای سغبهٔ خاکسار برو طبخی از خوان یغما بیار بوستان سعدی
کسی گفتش ای سغبهٔ خاکسار برو طبخی از خوان یغما بیار بوستان سعدی
زن شوخ چون دست در قلیه کرد برو گو بنه پنجه بر روی مرد بوستان سعدی
کرا خانه آباد و همخوابه دوست خدا را به رحمت نظر سوی اوست سعدی - بوستان به معنی کسی را
برو پنج نوبت بزن بر درت چو یاری موافق بود در برت سعدی - بوستان
اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش
اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش
چو در کیله یک جو امانت شکست از انبار گندم فرو شوی دست
( السّلامُ علیکِ یا فاطمةالزهراء ) ای گرامی دخت سالار امم لوح محفوظ خدای ذوالنعم همسر و محبوبه حبل المتین ماه برج عروة الوثقای دین از تو جسته سکه ...
آتش عشق کنون سوخت دیگر پیکر ما بعد از این تا چه کند باد به خاکستر ما کوس آزادی ما سر و صفت گشت بلند سوخت بابرق محبت همه بال و پر ما می شود کشتی ت ...
عکس هایی از تپه قی گر را می توانید پس از جستجوی قی گر در آبادیس ببینید.
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۲ ✨ خردمندی را که در زُمره ی اوباش سخن ببندد شگفت مدار که آوازِ بر ...
🍃🍃🌺🍃🍃 بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت نیست چون آینه ام روی ز آهن چه کنم ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۳ ✨ جوهر اگر در خَلاب افتد همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد ه ...
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
📘📗📕سعدی���دیوان اشعار���غزلیات �غزل شماره ( ۱۱۱ ) � مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۴ ✨ مُشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید. دانا چو طبله ی عطار ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۵ ✨ دوستی را که به عمری فراچنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند. ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۶ ✨ عقل در دستِ نفْس چنان گرفتار است که مردِ عاجز با زنِ گُربُز. ر ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۷ ✨ جوانمرد که بِخورد و بدهد بهْ از عابد که روزه دارد و بنهد. هر ک ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم سعدی 📚باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۸ ✨اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد. یعنی آنان که دستِ قوّت ندارند ...
باطل شدن اوصاف ستوده وزیر گفت: پنج چیز، همه ی اوصاف ستوده را باطل گردانَد: خشم حِلم مرد را در لباس تهتّک عرضه دهد و علم او را در صیغتِ جهل فرا نما ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 حکایت به قلم "سعــــدی" 📚 باب هشتم ( در آداب صحبت ) 🌹آداب ۵۹ ✨ عالِم را نشاید که سِفاهت از عامی به حِلم درگذراند که هر دوطرف ...
🍃🍃🌺🍃🍃 صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه ...
نام روستایی در بخش سامن شهرستان ملایر استان همدان
دانشگاه شهید چمران اهواز
🍃🍃🌺🍃🍃 روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم در لباس فقر کار اهل دولت می کنم تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت م ...
🍃🍃🌺🍃🍃 حالیا مصلحت وقت در آن می بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم جز ص ...
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفردر آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که م ...
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از م ...
خشک آمد کشتگاه من در جوار کشت همسایه. گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران. " قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟ ...
زردها بی خود قرمز نشده ا ند قرمزی رنگ نینداخته است بی خودی بر دیوار. صبح پیدا شده از آن طرف کوه اَزاکوه اما وازِنا پیدا نیست گرته ی روشنی مرده ی بر ...