پیشنهادهای ا.معظمی گودرزی (٤٨٨)
*غزل شماره ۳۲۴* گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش می دارم به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خون دل عکس برون می دهد از رخسارم ...
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش.
عشقت رسد به فریاد ، ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی ، در چارده روایت
تاریخ درگذشت ۱۴۰۲٫۷٫۱۹ نجف آباد
واژه ای در لری مینجایی هم به معنای شش ، ریه، هست هم فوت کردن. پوفش کو یعنی فوتش کن لغت فارسی: فوت ، شش
واژه ای لری فارسی: برادر لری: کابرا توضیحات: بیشتر معنی زرنگ رو میده مثلا کابرا چی کردی…یعنی کلک چی کار کردی
در قدیم در یکی از روستاهای بروجرد به معنای روشن کردن استفاده می شد مثلا سماور رو روشن کردم : سماورِ گیسنیِم سماور روشن شد : سماوَر گیسِسَه لغت فارسی ...
یارب غم بی رحمی جانان به که گویم؟ جانم غم او سوخت، غم جان به که گویم؟ نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار رنجوری و مهجوری و حرمان به که گویم؟ آشف ...
� گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟ ما را خیال تست، ترا در خیال چیست؟ جانم به لب رسید، چه پرسی ز حال من؟ چون قوت جواب ندارم، سؤال چیست؟ بی ذوق ...
چه شد که جانب اهل وفا گذر نکنی؟ چه شد که ناگه اگر بگذری نظر نکنی؟ رسید جان به لبم، چون زیم اگر نرسی؟ هلاک یک نظرم، چون کنم اگر نکنی؟ چو ماه عید بسا ...
جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟ هم تو خود فرماکه: چونی، تا ...
دوش با صد عیش بودی، هر شبت چون دوش باد گر چو خونم با حریفان باده خوردی نوش باد هر که جز کام تو جوید، باد، یارب! تلخ کام هر که جز نام تو گوید تا ابد ...
تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود؟ با محنت و درد هم نشین خواهد بود خوش باش که روزگار پیش از من و تو تا بود چنان بود و چنین خواهد بود #هلالی_جغتایی
� نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت جانم فدای دیدن و نادیده کردنت فردا، که ریزه ریزه شود تن به زیر خاک برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت با آنکه رفت رو ...
روزی که بر لب آید جانم در آرزویش جان را بدو سپارم، تن را به خاک کویش چون از وصال آن گل دیدم که: نیست رنگی آخر به صد ضرورت قانع شدم به بویش خورشید ر ...
عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است حیرتی دارم که چون آتش در آب افتاده است ظاهرست از حلقه های زلف و ماه عارضت در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است ...
ای همچو پری از من دیوانه رمیده صد بار مرا دیده و گویی که ندیده دریاب که ماتم زده ی روز فراقت هم چهره خراشیده و هم جامه دریده ای وای بر آن عاشق محرو ...
ای همچو پری از من دیوانه رمیده صد بار مرا دیده و گویی که ندیده دریاب که ماتم زده ی روز فراقت هم چهره خراشیده و هم جامه دریده ای وای بر آن عاشق محرو ...
هر که با پاکدلان، صبح و مَسایی دارد دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد زهد با نیّت پاک است، نه با جامه ی پاک ای بس آلوده که پاکیزه رِدایی دارد شمع خندید ...
عنصرالمعالی عنصرالمعالی � قابوس نامه � باب هشتم: اندر یاد کردن پندهای نوشروان عادل رونوشت نشانی اول گفت: تا روز و شب آینده است و رونده، از گردش سال ...
بدان و آگاه باش که مردم بی هنر مادام بی سود باشند، چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد، نه خود را سود کند و نه غیر خود را و مردم بسبب و اصل اگر بی هنر ...
عنصرالمعالی عنصرالمعالی � قابوس نامه � باب پنجم: اندر شناختن حق پدر و مادر بدان ای پسر که آفریدگار ما جلّ جلاله چون خواست که جهان آبادان بماند اسبا ...
بدان ای پسر که خدای تعالی دو فریضه پیدا کرد از بهر منعمان و بندگان خاص و آن حج است و زکوة و فرمود که هر که را ساز بود خانه او را زیارت کند و آنرا که ...
بدان ای پسر که سپاس خداوند نعمت واجبست بر همه خلق بر اندازهٔ فرمان، نه بر اندازهٔ استحقاق، اگر همگی خویش شکر سازد هنوز حق شکر یک جزو از هزار جزو نتوا ...
بدان و آگاه باش ای پسر که نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانک اوست، جز آفریدگار عزّوجل که ناشناس را بر وی راه نیست و جز او هم ...
عنصرالمعالی عنصرالمعالی � قابوس نامه � بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و العاقبة للمتقین و لا عدوان الا علی الظالمین و الصلوة و السلام ...
پر کن پیاله را کاین آب آتشین دیری ست ره به حال خرابم نمی برد این جام ها که درپیِ هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم ...
چه حال و روز خوشی داشت آدمی، آن روز که روی شانهٌ او بیل بود جای تفنگ درخت و گندم، مهر و امید می پرورد نه تلخکامی و وحشت، نه زشت نامی و ننگ تو خود به ...
از نگاه یاران به یاران ندا می رسد دوره ی رهایی، رهایی فرا می رسد این شب پریشان، پریشان سحر می شود روز نو گل افشان، گل افشان به ما می رسد بخت آن ند ...
پر کن پیاله را کاین آب آتشین دیری ست ره به حال خرابم نمی برد این جام ها که درپیِ هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم ...
با من بیا تا دوباره به نوشداروی تو روئینه جانی تازه بگیرم . تا شرابی باشی که عشقی را سیراب می کند . با من بیا تا طعم آتش را دوباره احساس کنم آتشی ...
امشب غمگینانه ترین سطرها را می نویسم: دوستش داشتم و او نیز گاهی دوستم می داشت. . . #پابلو_نرودا
@shaeranne🍁🍂 🍂 �این جا تو را دوست دارم� هنوز تو را دوست دارم، آری، میان این چیزهای سرد. گاه می رود بوسه های من به سوی آن ناوهای سنگینی که دریا ر ...
پس چشم به راهت خواهم ماند چونان خانه ای متروک، که بیایی و در من زندگی کنی که بیایی و پنجره هایم دیگر درد نکشند. . . #پابلو_نرودا
❄️⚡ آه ای عزیزترین! وقتی تو هستی، همه چیز هست همه چیز. . . از ماسه ها تا زمان از درخت تا باران تا تو هستی، همه چیز هست تا من باشم. #پابلو_نرودا ...
وقتی تو می خوانی مرا وقتی تو آوازم می کنی صدایت لایه ای از دانه روز برمی دارد و پرندگان زمستانی هم آوایت می شوند گوش دریا پر است از زنگ و زنجیر و زنج ...
🌼 کمکم کنید تا گرمای قلبم را دوباره کشف کنم انرژی ساده لوح یک کودک حیرت زده، چراغ کور کننده خورشید جولای گرفتگی در اواخر صبح دوست داشتن را به من ...
با من بیا ! مگو کجا؟ تنها با من بیا ! با من بیا تا درد، تا زخم با من بیا تا نشانت دهم عشقم را آغاز از کجاست با من بیا تا دوباره به نوشداروی تو ر ...
🏝🔅 همچون دالانی بلند تنها بودم پرندگان از من رفته بودند شب با هجوم بی مروت اش سخت تسخیرم کرده بود خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم ...
بگذار تو را بگسترم میان گلتاجهای زرد. که نام تو را به نامه های دود می نویساند میان ستارگان جنوب؟ آه بگذار تو را آن گونه به یاد آرم که چون وجود ندا ...
@shaeranne🍁🍂 🍂 �این جا تو را دوست دارم� هنوز تو را دوست دارم، آری، میان این چیزهای سرد. گاه می رود بوسه های من به سوی آن ناوهای سنگینی که دریا ر ...
@shaeranne🍁🍂 بخند�بر شب ، بر روز ، بر ماه بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره بر این پسربچه ی کم رو که دوستت دارد اما آن گاه که چشم می گشایم و می بن ...
بگذار تو را بگسترم میان گلتاجهای زرد. که نام تو را به نامه های دود می نویساند میان ستارگان جنوب؟ آه بگذار تو را آن گونه به یاد آرم که چون وجود ندا ...
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...
ما بها و خونبها را یافتیم جانب جان باختن بشتافتیم ای حیات عاشقان در مردگی دل نیابی جز که در دل بردگی من دلش جسته به صد ناز و دلال او بهانه کرده ...