پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٣)
رَیبیدَن/رَیباندَن. دُودِلیدَن/دُودلاندَن. شکّیدَن/شَکّاندَن.
رَیباندَن. شکّاندَن. To make s. b doubt.
رَیبیدَن. شکیدن. To doubt.
ناتیسیدَن.
اِنساندیسیدَن. To anthropomorphize
اِنساندیساندن/انساندیسیدن.
بَراَرجیدَن.
- - اد ( در واژه پاساد ) کسرویِ بزرگ این پسوند را به چِمِ جای، انجمن و گروه بکار برده ) ن. م = باهماد.
در مازنی "اَغوُز"
فُروغیدَن. درخشندگی پیدا کردن.
فُروغاندَن. باعث درخشندگی شدن.
- - ویچ ( پسوندِ مکان ) م. ث = ایرانویچ.
پودریدَن. پودر شدن.
پودراندَن. پودر کردن .
پَرویزیدَن. پیروزیدن. برندهیدن .
نَسیمیدَن. باد خنک و آرام وزیدن. ( مجازانه به چِم آرام حرکتیدن در هوا ) م. ث هوا می نسیمید در موهای پیچ و تاب خورده یِ او.
رُوشَنیدَن. روشن شدن.
رُوشَناندَن. روشن کردن.
Sphere = سِپِهر
Galaxy = کهشکان.
پیشنهادِ برابرواژه = مِهبین {مِه ( بزرگ ) بین ( دیدن ) } = macroscope کِهبین {کِه ( کوچک ) بین ( دیدن ) } = Microscope.
پیشنهادِ برابرواژه = مِهبین {مِه ( بزرگ ) بین ( دیدن ) } = Macroscope کِهبین {کِه ( کوچک ) بین ( دیدن ) } = Microscope.
پیشنهادِ برابرواژه = مِهبین {مِه ( بزرگ ) بین ( دیدن ) } = macroscope کِهبین {کِه ( کوچک ) بین ( دیدن ) } = Microscope.
پیشنهادِ برابرواژه = مِهبین {مِه ( بزرگ ) بین ( دیدن ) } = macroscope کِهبین {کِه ( کوچک ) بین ( دیدن ) } = Microscope.
بَکس = Group. Equipe. گروه. دسته. احتمال می رود که نخست " بَر - و - بَچ" ( به چِم بچه ها، رفیق ها و دوستان ) بوده ولی بعد به "بَر - و - بَکس" ترادی ...
بَکس = Group. Equipe. گروه. دسته. احتمال می رود که نخست " بَر - و - بَچ" ( به چِم بچه ها، رفیق ها و دوستان ) بوده ولی بعد به "بَر - و - بَکس" ترادی ...
بَکس = Group. Equipe. گروه. دسته. احتمال می رود که نخست " بَر - و - بَچ" ( به چِم بچه ها، رفیق ها و دوستان ) بوده ولی بعد به "بَر - و - بَکس" ترادی ...
کامازادی ( کام آزاد ی )
پوشَکیدن. م. ث اگر بچه را نپوشکی، آنوقت بدن - اش می زخمد.
سَفَراندَن. راهی سفر کردن یا واداراندن به سفر.
سَفَروَند. سَفَرَندِه. سَفَرگَر.
شُرباندَن. نوشاندن.
To drink.
تَمیزیدَن. پاکیزهیدَن. پاکسازیدن. پاد/ضدعفونیدن.
رَپاَورد = رَپ آوَرد ( به چِم نبرد و مبارزه ) رَپاوَرگر = rap battler. رپاوریدن = to ( rap ) battle. رپاوردگاه = The place in wich you battlerap.
گَزاییدَن = آزاراندن. نه گشت زمانه بفرسایدش نه این رنج و تیمار بگزایدش. فردوسی
امروزه "خاریدن" به چِم "حسی در پوست که فرد را می وادارد تا با کشیدن ناخن بر روی ان قسمت، آن حس را ببرطرفد" است که دربرابر "to itch" بکار می رود. ولی ...
البته منظور از بُرش "clipping" بود نه "blending".
کَهرُ ( کوتاهیده کهربا )
- - جی ( به دُرُستی چِم این پسوند را نمی دانم. امکان دارد که کوتاهیده "جای" باشد. ) م. ث = میانجی/گرانجی.
- - شید/شیت ( تابنده، درخشان ) م. ث = خورشید.
بَراَرجیدَن.
خانِهیدَن. خانه کردن.
مِهینیدَن. to Magnify
هَمسازیدَن. همساز شدن.
شُروعیدَن. شروع شدن/کردن.
سُلفیدَن.
سُلفیدَن.
واکُنِشاندَن. باعث ایجاد واکنش شدن.
البته ما فین رو هم به معنی "to sniff" و هم "to blow one's know" بکا ر می بریم. برای جدایاندن - شون می توانیم بگیم در/درونفینیدن = to sniff. برو/بر ...