پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧١٨)
بالاکانه.
مومیاییدَن.
مومیاییدَن. To mummify.
فِسفِسیدَن. فس فس کردن. این دست اون دست کردن.
عَرَبینیدَن.
عَرَبینیدن.
شُهرگان = آدم های معروف.
دَنگیدَن. خنگیدن.
تازِهیدَن تازه شدن/کردن. To freshen
غوغاییدَن. غوغا کردن
۴ ) زود - - = نشان دهنده انجامیدن کار با سرعت.
شُخمیدَن. To plough.
چَم = ناز. راست. چیم = سبب. چِم = معنی.
سبب
جانشینیدن. جابجاییدن. جایگزینیدن.
آلِشاندن = عوض کردن جابجاییدن = جا به جا کردن/شدن. دگراندن = تغییر دادن
آلِشیدَن. عوض شدن.
آلِشاندَن. عوض کردن.
کارامِلیدَن.
معنا/معنی ( *معانی با دستور فارسی ساخته نمی شود بلکه معنی ها/معناها ) چیم/چِم ( در زبان پهلوی ) آرِش. مینو.
خاموش شدن.
خاموشاندَن. خاموش کردن.
دِگَرچَماندَن. دگراندن چم/معنای یک واژه. برای نمونه در بحث وجود خدا، شخص واژه خدا را که معنای خلقگر آگاه را دارد به انرژی می دگرچماند و می گوید که خ ...
لَقَباندَن. لقب دادن. کسی را با لقبی نامیدن.
زیرُزِبَریدَن. زیر و زبر شدن.
زیرُزِبَراندَن. زیر و زبر کردن.
مِنقاریدَن . نوک زدن. به منقار گرفتن.
موافقت کردن.
بَدرَقِهیدَن. پسوازیدن.
پَسوازیدَن. بدرقهیدن.
پیشوازیدَن. استقبال کردن.
بَرمَلاییدَن. برملا کردن.
پُرژَنیدن = انتقادکردن.
همترازیدن = to balance
بِسامانیدَن. سامان و نظمند کردن.
اَویژیدَن. خالص کردن.
سپندیدن مقدس شدن/مقدس انگاشتن.
بسیجیدن = فراهمیدن، مهیا کردن. سیچیدن = مرتب کردن، بسامانیدن.
ماخیدَن . جعلیدن.
سِتیمیدَن. چرک کردن.
سِتیماندَن. باعث چرک کردن شدن.
فَصدیدَن. رگ زدن، خون گرفتن ازورید ۱ - ( مصدر ) رگ زدن ۲ - ( اسم ) رگ زدگی گشودگی رگ .
بهتره که این کارواژه را یکجا بصرفیم. م. ث برای این که درون خانه را بوارِسید، باید مجوز داشته باشید.
۱ ) زور - - = نشان دهنده زوری بودن کار. م. ث چرا غذا رو می زورخورانی به بچه - اَت؟ ۲ ) بُرو - - = کوتاهیده" بُرون" *البته خوده بُرون را همی می شود ...
ازدیدن/ازدانیدن آگاهاندن.
دُژدیسیدن/دُژدیساندن. البته "دُش" هم می شود گفت.
سُستیدَن. سست شدن.
سستاندَن. سست کردن.
وَرچ ( از فرهنگ مکنزی )
وولاندَن. سبب وولیدن/وول خوردن شدن.