پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٢)
به معنای جیغ در مازنی
اُوزدِهیدن = اوز دهیدن ( دادن ) = از دست دادن.
اُوزرَفتن = بیرونیدن/ بیرون رفتن/خاموش شدن ( از فرهنگِ مکنزی ) م. ث علی ، همان که داشت می اوزروید/می اوزرفت از خانه، گوشی - اش زنگید.
ژرف اندیشیدن.
موشِکافیدَن. موشکافی کردن.
پمپاژیدن.
پُمپاژیدَن.
- - فرنگی = بیگانه. دارابی فرنگی/توت فرنگی.
دارابی فرنگی.
بایکُتیدَن.
بایکُتیدَن. تحریم کردن. This word is named for an Irish land agent, Captain Charles C. Boycott.
بایکُتیدَن.
دَرِپیتی = شوخی با واژه سلبریتی.
- - پور = پسرِ فلانی. م. ث = سلطانپور.
نِظارِهیدَن. نظاره کردن.
سورگان ( سور گان )
اردا - - = ارت - - = ارد - - = آرتا - - = . مأخوذ از اَرتَه و اَرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس
گِلِیزیدَن.
گیوتینیدَن. سَر بریدن با گیوتین.
دانم بیخدایی. دانم خداناباوری.
دانم خداباوری. دانم باورمند.
روآیین . آیینِ رویی که برای ظاهر سازی انجامیده می شود.
هَمبونیدَن. شریک شدن.
همبونیدَن
روانشناسیدن.
خُماریدَن. خمار شدن.
خُماراندَن. خمار کردن.
سَرِهَماندن.
سَرِهمَاندن.
آواییدَن = to pronounce بَراواییدَن = to enunciate فراواییدَن = to articulate
پیشبینیدَن. To predict
قِییدَن.
البته الانه تِخیدن برعکس به چِم بیروناندن غذا گفته می شود.
پِیجوییدَن. To page = to summon پِیجوییدن = فراخواندن Pager = پیجو/پیجوگر
To page = to summon پِیجوییدن = فراخواندن Pager = پیجو/پیجوگر
فَربُلوریدَن.
آواییدن درخور به نظر می آید ولی واگوییدن خیر. باز آواگوییدن بهتر است.
اُس - - = بیرون.
تَعِشیدَن. Fud ( fear uncertainty doubt ) ( تَرسیدَن عدم قطعیت شک ) تَعِش. تَعِشیدَن. تاکتیک ترساندن مشتری از قبول محصول رقیب با ایجاد تردید د ...
Fud ( fear uncertainty doubt ) ( تَرسیدَن عدم قطعیت شک ) تَعِش. تَعِشیدَن. تاکتیک ترساندن مشتری از قبول محصول رقیب با ایجاد تردید درمورد آینده ی ...
Hopium ( hope opium ) امید تریاک امیدیاکی ( خوشباوری بیش - از - حد ) امیدیاک ( کسی که زیاد - از - حد خوشباور است )
ارزِ مرده.
زامبی ارز.
پیراارز ( ارز هایی که پیرامون ارز های اصلی مانند بیتکوین قرار دارند )
گوشهگیری کردن. م. ث به جای کزیدن، برو دنبال یه پیشه ای.
پانیذیدَن. شیرین شدن/کردن.
پِشازیدَن. درمانیدن. معالجه کردن.
پِشازیدَن.
اَزدیدَن. اطلاعات جمع آوری کردن.
توبرِهیدَن. جمع کردن چیزی ( هایی ) در یک جا.