پیشنهادهای گیتی (٣٥٧)
And even more شاید هم بیشتر شاید خیلی بیشتر شاید فراتر از آن
چه خبره؟
دوام آوردن کسی، سرپا نگه داشتن کسی A cup of tea in the morning keeps me going صبح ها یه فنجون چای منو سرپا نگه می داره
احتمالی
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
عتیقه شدن، مال عهد بوق بودن، عهد بوقی شدن
مال عهد بوق بودن، مال دوران شاه وزوزک بودن، مال عهد دقیانوس بودن، عتیقه بودن
طوفان نوح
Job با حرف بزرگ J به معنی ایوب پیامبر است
To frequent وقتی کسی یا چیری مرتب و مکرر به جایی رفت وآمد می کندیا تردد دارد مثال؛ I have been told that she frequents this movie theater بهم گفته ن ...
تو فقط حال کن و خوش باش، خیالی نیست
برای برنج شفته هم بکار می ره
Fluffy rice برنج دون
دومی
هرطور راحتی هرکاری دوست داری بکن
چاره ای نداشتم جز اینکه. . .
به نفعته
به م برخورد
تعارف نداشتن
خب بدیهی ست که . . .
به حرفم می رسی این خط و اینم نشون
به عمل کار برآبد به سخندانی نیست
بیا زدوبند کنیم
آدم پخته، همه فن حریف
معلومه، تابلوئه
بی عیب ونقص
غیرقابل . . . بودن Your acts defy belief کارهاتون باورکردنی نیسن
دارندگی
جانماز آب کشی
بتدریج، سرانجام
مردم دار
دست به آچاره
سبک قدیمی
راست حسینی
اره ی کمانی
آینده دار و جویای نام
نابه جا، بی مورد
آس و پاس، بی پول
روشنفکر اما نه اهل عمل، بچه مثبت کلاس
Front money Seed capital Start - up caputal Initial outlay
دورکاری از نوعی که فرد در خانه کار می کند اما مستقل نیست و برای کارفرمایش کار می کند
دورکاری به صورت مستقل
کشته مرده ی چیزی بودن
کلاهمون تو هم می ره
ککش هم نگزید
کلاه شرعی گذاشتن، جور خاصی جلوه دادن
کژدار و مریز رفتار کن
کاشتن کسی
کاسه کوزه ها رو سر من نشکن تقصیر رو گردن من ننداز
با دل و جان، با تمام قوا
خواست خداست
جان کلام
ول کردن و رفتن
حله
شوربختانه، متاسفانه
چرخه
سرقت ناموفق
خودکشی نافرجام
این که حساب نیست
همان hands on hips یا setting fists against hips است به معنای دست ها روی کمر گذاشتن یا دست به کمر شدن
دست به کمر شدن
لا اله الله، خدایی جز خدای یگانه نیست
آهش منو گرفت
آهش منو گرفت
جایزه ی خوش حسابی
ساده نیست، راحت نیست
صبر پیشه کن
تو حرف آخر رو می زنی
تا آب ها از آسیاب بیفتد
این کار راستِ کار خودمه
خود را سبک کردن ( معمولا با گریه )
کاری که فی البداهه انجام شود و برای انجامش وقت صرف نشده باشد
An old freindship دوستی دیرینه An old building ساختمان قدیمی An old book کتاب کهنه
مطابق با، متناظر با
این واژه وقتی بعد از اسم بیاید به معنای 'جا' است. مانند: Umbrella stand جا چتری Lamp stand جا چراغی
معمولا، اغلب، بیشتر
مثلث، سه گانه
نام . . . را . . . گذاشتن . . . را . . . نامیدن
بدون دخالت عامل بیرونی، به نحوی خودانگیخته
موسوم به
در همان رمان
در Around the same time در همان زمان
در عین حال
چیزی را کنار گذاشتن، فاصله گرفتن از چیزی
جیگر، جنم You have the guts تو جیگرش رو داری
باز کردن بسته ی سس ها یا هر فرآورده ای که در بسته های کاغذی بسته بندی شده ن
باز کردن در ظرف سس کچاپ
ارثی بودن چیزی در خانواده Hair loss runs in my family ریزش مو توی خانواده ی من ارثیه
Always
همواره
برخلاف انتظار، در کمال تعجب
خیلی عجیب است که شگفت اینکه
خیلی خنده دار است که عجیب آنکه
جالب اینکه
بداهه نوازی
To make someone remember something to do These girls constantly have to be reminded about their chores فرقش با Remind someone of something or somebo ...
هوس چیزی رو کردن I have a craving for tea هوس چای کردم
تو روی She said irrelevant words in front of me حرف های نامربوطی تو روم زد
گور به گور شدن
به سرای باقی شتافتن
به ملکوت اعلی پیوستن
مربا و ترشی He bought fruits and vegetables for preserves. برای مربا و ترشی انواع میوه و سبزبجات خرید.
کهولت سن
به طور نامحتمل، به نحو غیرمنتظره، بعید است که
متواضع، محقر، دون پایه A humble man مرد متواصع A humble house خانه ی محقر A humble clerk کارمند دون مایه
از درد به خود پبچیدن
به وعده و قول خود عمل کرد
مفاهیم عمیقی را به زبانی ساده بیان می کند
فی نفسه، از اساس، به خودی خود
1️⃣ Out of 📌 نقش: �حرف اضافه/ preposition� 📌 معنا: �بیرون از. . . ، خارج از. . . � 📌توضیح: این رایج ترین معنای قید مذکور است. Example: He walked ...
که دیگر جای خود دارد
مرگ تدربجی
کنایه از چُسیدن
کنایه از چُسیدن
مخفف silent but deadly کنایه از چُسیدن
یه بی صدا ول دادم. یا همان چُسیدن
حله
در باطن در مقابلِ outwardly به معنای در ظاهر
به نشانه ی دفاع یا حمایت
باقصد خاصی با هدف مشخصی
به مبارکی و میمنت
به قصد کمک
بنا به مصلحت
به وفور
برحسب عادت برحسب معمول
بابیانی شاعرانه، به قاعده ی شاعری
با بیانی پرطمطراق
با بی پروایی با صراحت لهجه
با شکیبایی
از روی استیصال
از سر لطف و عنایت
از روی بی ارادگی
از دید اداری
از ته دل
از بد حادثه، از بخت بد
برحسب تصادف، قضاقورتکی
رفته رفته، بتدریج
جسته گریخته، کشکی کشکی، الابختکی
آمرانه
شتابان
دروغکی
نفس نفس زنان
می توان گفت که
دائم
امیدواریم که
Many A good few times= many times
تعریف از خود نباشه
واقعا، دقیقا، کاملا He was literally insane. او واقعا دیوانه بود. He literally called me 23 tumes او دقیقا۲۳ بار بهم تلفن کرد. You literally look ...
Perfection
Nothing
Take it or leave it
A total dumbass
Mind blowing, unbelievable
Very good
Obviously
Poor quality بنجل
Insane
Rambunctious
بنجل
هرچه بگویم کم گفته ام
کی زایمان می کنی؟
سرپرستی بجه را به کس دیگری واگذار کردن
وقت زایمان
آشتی بودن
پرداخت حق اولاد
حضانت مشترک در مقابلِ حضانت تک نفره یا sole custody
فرآیند تقسیم اموال در طلاق
طلاق تلخ
خانواده ی صمیمی و منسجم در مقابلِ Dysfunctional family به معنی خانواده ی ازهم پاشیده
خانواده ی درجه ی یک متضاد آن extended family خانواده ی درجه ی دو
باعث رنج و آزار کسی شدن I make you suffer کاری می کنم عذاب بکشی، کاری می کنم رنج بکشی
کاری می کنم عذاب بکشی
وقتی مابین صحبت هامون اسم کسی، چیزی، یا جایز رو فراموش می کنیم به جاش می گیم so and so مثال: I went there and they said that I should have talked to ...
با لحن تعجب و کنایه: عجب! چه زود دست به کار شدی! چه سریع پریدی تو کار! از هول حلیم افتادی توی دیگ! با لحن تایید و تحسبن: واقعا سریع عمل کردی! چه خوب ...
همه چی به نوبت
بهتر است You want to be careful بهتره مراقب باشی You want to get a job بهتره یه کار پیدا کنی You want to be patient بهتره صبور باشی
پودر تخم کتاب
به درون کشیدن
تلویحی
دانستن واقعیت
خیلی رو داری! عجب رویی داری!
دود شده رفته هوا
محاوره ی این عبارت این است: Lawdy a'mercy
فاتحه ت خونده ست
خشک Stiff grass چمن خشک، علف خشک
هیجان
لو دادن What if he tells? اگه لومون بده چی؟
جان بخشیدن به کسی، روحیه را بالا بردن It lifts your spirit روحیه ت رو بالا می برد، به تو جان می بخشد
گریزگاه
دلیلی نداره که
ابراز کردن
آبشار پله پله
قفسه های فلزی
به سوی بیمارستان رفتن
رفتن به بیمارستان ( بعنوان بیمتر برای درمان )
رفتن به سوی دریا
رفتن به بازار ( برای گردش )
ملوان شدن
به بازار رفتن ( برای خرید و فروش )
به زندان رفتن ( برای بازدید یا ملاقات )
به سوی تختخواب رفتن
به زندان افتادن
به رختخواب رفتن
خونه خراب
خوردن I'm gonna get me some breakfast
در حرفه ی خود، مطابق ضوابط حرفه ای
به منظور مراقبت. به منظور حمایت، به نشانه ی حمایت
فلنگ را بستن، جیم شدن
Taint is a colloquial contraction of "it ain't"
A large quantity of something I caught a mess of fish من تعداد زیادی ماهی گرفتم.
همون otherwise است وگرنه، در غیر این صورت
همه فقط نوشتن تنگ و جوراب شلواری و از این دست معادل های تکراری. Tights یک معنی دیگر هم دارد و آن《ران》است. He hit me again. Again. Ten times or so a ...
1️⃣ Past 📌 نقش: �حرف اضافه/ preposition� 📌 معنا: �گذشته از. . . ، بعد از. . . � 📌توضیح: این رایج ترین معنای کلمه مذکور است. Example: It is half ...
تاوان دادن
باشه چشم
ته دلم خالی شد، دلم هری ریخت
عصبانی شدن، غضبناک شدن Loose temper
An attempt to do something I stabbed at mesmerism
همان phrenology است یا شناخت شخصیت انسان ها از روی شکل جمجمه ی آن ها، جمجمه شناسی، قیافه شناسی
ناموس For shame put on your gown از بهر ناموس لباس بپوش
آدم ناتو، کسی که نارو می زنه
شیرفهم کردن
چراغانی
راه را کشیدن و رفتن I made my way to school. راهمو کشیدم و رفتم مدرسه.
نظام برده داری
- نا سلامتی You happent to be my freind تو ناسلامتی دوست منی! - احیانا، یک وفتی If you happen to see her, ask him to call me اگر احیانا /یه وقتی دی ...
راهم را کشیدم و رفتم
راهم را کشیدم و رفتم
اعتراف کن، اقرار کن
خیلی سریع اول کار، اول شروع چیزی
He is a careful person اون آدم دقیقی/محتاطی است. He is being careful. داره مو رو از ماست می کشه/ دقت می کنه. ( اکنون، نه همیشه )
You are very nasty خیلی بدجنسی ( اکنون و همیشه ) You are being nasty داری بدجنسی می کنی ( اکنون نه همیشه )
She is being sick او بالا می آورد She is sick او مریض است
پشت وانت، the bed of the truck کپه ای از چیزی a bed of something مانند: a bed if rice.
Sho نیز لفظ محاوره ی sure است که بین سیاهان آمریکا در قرن ۱۹ رواج داشته. به گمانم معادل آن می تواند این باشد: رو چِشَم
You're ready to leave or start می تونی بری، می تونی شروع کنی
جَنَم
در نجوم: انخفاض افق در اقتصاد: کسادی، رکود در روانشناسی: افسردگی در کالبد شناسی: فرورفتگی در هواشناسی: فروبار
رنگ پریده
هیجان زده
I'm named after my grandma برگرفته از به اقتباس از نام من را از نام مادربزدگم برگرفته اند
بند و بساط، خِرت و پِرت
بند و بساط
صلاح نیست You don't want to let it go on صلاح نیست که این وضع ادامه پیدا کند
, more than other thing, especially, surprisingly مخصوصا، مهمتر از همه، بیشتر از همه
تباهی
On probation روی هوا بودن، حالت تعلیق داشتن، وضعیت ناپایدار داشتن
Taking credit for someone else's achievement کار یا موفقیت کسی را به نفع خود تمام کردن اعتبار کس دبگری را دزدیدن
To do something badly or cheaply سَمبَل کردن
The final source of irritation for someone to finally lose patience به سیم آخر زدن، کارد به استخوان رسیدن
هیچ مقدار
خشک و تر را با هم سوزاندن. خوبی ها و بدی ها را به حساب هم گذاشتن
سنگ صبور
حساب کردن ?Can you ring it up for me میشه برام حساب کنی؟
در لحظه
هرچه بگویم کم گفته ام. مثلا: I cannot overstate the importance of your role here. اینجا هرچه در باره ی اهمیت نقش تو بگم کم گفتم.
راس ساعت At 5 o'clock راس ساعت ۵
علنی کردن، فاش کردن
علنی شده، فاش شده
جسارت نباشه
مشنگ
آشناپنداری، قبلا دیده شده، در اثر بروز اشتباه در فرایند حافظه ی انسان رخ می دهد و مغز تجربه ی فعلی شما را با خاطراتتان اشتباه می گیرد و هیچ ربطی به ...
Immediately
یه چیزی یه جایی مد بودن
در رابطه بودن We are a thing ما توی رابطه هستیم
علاقه ی شدید داشتن به چیزی
علاقه ی شدید به کسی داشتن
نسخه ی بدل
جدایی عاطفی، قطع رابطه ی عاطفی
چشم دوختن به کسی یا چیزی، چشم برنداشتن از کسی یا چیزی، چهارچشمی مراقب کسی یا چیزی بودن.
مراقب بودن، پاییدن، پیگیر بودن
دنباله رو بودن
تودار بودن، در لاک خود بودن
آب به آسیاب ریختن، دامن زدن، تشدید کردن
در رایانه به معنای فرمان است
باکرگی جنسی، اخلاق جنسی
متر کردن پیاده روها ( به دنبال چیزی ) ، گز کردن پیاده روهادر پی چیزی یا کسی
بیش از حد تحمل در منجلاب فرک رفتن
به نفع کودک، مناسب کودک،
maintain open communication or keep the channels of communication available. Stay in youch
تابع قوانین
فروپاشی
خاموش باش شبانه
بی وقت، زمان نامناسب
در باره ی مسائلی به توافق رسیدن
اجازه دادن به کسی تا کاری را که می دانیم چالشی است انجام دهد و بعد عواقب آن را تجربه کند.
ماحصل
فرد به فرد
بدون تجهیزات الکترونیکی
احتراق خود به خود، احتراق ناگهانی
دادن نقش والدگری به فرزندان
تاحدودی، تا درجه ای، تا یه سطحی، قدری
همه نوشتن در معرض قرار دادن و چیزهایی مشابه این. اما این جمله رو جطور معنی می کنید: If you can't make him choose God, you can expose him to God. ...
معمولا
دست به کاری زدن، دست به کار شدن، بنیادن نهادن
آزادی مشروع
بناست کاری انجام گیرد They are meant to affect your teen's future. بناست آینده ی فررند نوجوانتان را تحت تاثیر قرار دهند.
انعطاف پذیری
زحمت داشتن. کار بردن
یکی کردن دو چیز Put your saying and doing together حرف و عملت را یکی کن
آینده نگری
مسلط بودن بر جیزی مثلا I really want you to get hold of your behabior واقعا دلم می خواد به رفتارت مسلط باشی.
سن قانونی، سن بلوغ
از روی معده حرف زدن، سرسری چیزی گفتن
با جدیت، قاطعانه
تکالیف کتبی، مشق
در مقام، در جایگاه، در قالبِ
در حالت عادی
هیزم به آتش چیزی ریختن، به شرایط بدی دامن زدن
نسخه پیچی، قیم مآبی
مکافات عمل
میانگین امتیاز یا میانگین نمرات
اقدام تروریستی
زخم کاری
I'm putty in her hands افسار م دستشه
کار شاقی است
اخلاق کاری
اخلاق کاری
باید و نبایدها
بی گدار به آب می زنی، بی خودی شلوغش می کنی، جوگیر شدی،
سرمنزل مقصود
برزخ
باخدا They are spiritual not separated from God. آن ها افرادی باخدا هستند نه خدانشناس
علایق، ترجیحات فرد It sppeals to her likes. یعنی با علایقش جوره ، با ترجیحاتش هماهنگه
در لحظه
والدین ناتنی
تحت تاثیر قرار گرفتن Your teen needs to be around someone whom she can take inside of hrself. فرزند نوجوان شما باید دور و بر کسی باشد که بتواند تحت ...
حواله کردن
همذات پنداری بیش از حد