پیشنهادهای عاطفه موسوی (٤,٤٤٦)
Winch
Sparse Wispy
Thin
پژمرده شدن . تحلیل رفتن
Condole
Shake off
از سر باز کردن
Prevaricate Equivocate
ایجاد کردن . باعث شدن
Consort
بی محلی کردن بی محلی
دیوانه
Beforehand
لطف کردن به نفع کسی بودن
فعالیت انتخاباتی
Populace
خلنگ خلنگ زار
پل های پشت سر را خراب کردن
دردسر درست کردن
در واقع
زشت و ناخوشایند
نگرانی و اهمیت دادن
Sth is running short
آبرو برنده . بی آبرو
بدنام کردن. بی آبرو کردن
Run on the spot
انبوه دود که به بالا میره
محکوم
bequeath
Sanctified
Foibleنقطه ضعف Forte نقطه ی قوت
نگرانی و ناراحتی و شوک
ناخوشایند Nasty
دفع. رد کردن
Jade green
بی همتا
متغیرالرنگ
Grate
قرص نفتالین
گند زدن معنای تحت اللفظی : بستن پیچ
تهذیب نفس
مرمر سیاه
Fiddle
ویران شده
مرتب کردن
با اینحال
سر جات بشین و تو کار بقیه دخالت نکن
گریبانگیر کردن
پنجره ی لولا دار که باز و بسته می شود
گره خورده . گرفتار