repulsion

/rɪˈpʌlʃn̩//rɪˈpʌlʃn̩/

معنی: تنفر، دشمنی، عقب زنی، دفع
معانی دیگر: بیزاری، دلزدگی، سرخوردگی، آریغ، اکراه، پس رانی، پس زنی، پادزنی، (فیزیک) رانش، عدم پذیرش، تنقر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of repelling, or the condition of being repelled.
متضاد: attraction
مشابه: odium

(2) تعریف: extreme distaste, disgust, or aversion.
متضاد: allure, attraction
مشابه: abomination, disgust, nausea

- She felt repulsion as she watched the footage depicting the war crimes.
[ترجمه گوگل] او با تماشای فیلمی که جنایات جنگی را به تصویر می‌کشد، احساس دفع کرد
[ترجمه ترگمان] او از تماشای فیلم که جنایت جنگ را تماشا می کرد، نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the repulsion of the spanish army
پس رانی قشون اسپانیا

2. magnetic attraction and repulsion
ربایش و رانش مغناطیسی

3. they forced her to marry a man toward whom she felt a strong physical repulsion
وادارش کردند زن مردی بشود که نسبت به او جسما احساس بیزاری می کرد.

4. I have a repulsion for snakes.
[ترجمه گوگل]من برای مارها دافعه دارم
[ترجمه ترگمان]من نسبت به مارها تنفر دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gave a dramatic shudder of repulsion.
[ترجمه گوگل]او یک لرز دراماتیک از دافعه ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]او از تنفر هیجان انگیزی تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A look of repulsion flashed across her face.
[ترجمه گوگل]حالت دفعی در صورتش موج زد
[ترجمه ترگمان]نگاه نفرت انگیزی بر چهره اش سایه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I felt a mixture of amazement and repulsion.
[ترجمه گوگل]ترکیبی از تعجب و دافعه را احساس کردم
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که مخلوطی از حیرت و نفرت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He looked with repulsion at the dead body.
[ترجمه گوگل]با دافعه به جسد مرده نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با تنفر به جسد مرده نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was an unconquerable repulsion for her in that monkish aspect.
[ترجمه گوگل]دافعه ای غیرقابل غلبه برای او در آن جنبه راهبانی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]نسبت به او در آن حالت monkish نفرتی غلبه ناپذیر وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "[The repulsion] happens at the very initial stages of visual processing, at the very first moment they are aware of the photo," says Maner.
[ترجمه گوگل]منر می گوید: «[دافعه] در همان مراحل اولیه پردازش بصری اتفاق می افتد، در همان لحظه اول که آنها از عکس آگاه می شوند
[ترجمه ترگمان]maner می گوید: \" [ بیزاری ] در مراحل اولیه پردازش بصری اتفاق می افتد، در اولین لحظه آن ها از این عکس آگاه هستند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By this electric repulsion and attraction he was able to counterbalance the influence of gravity.
[ترجمه گوگل]او با این دافعه و جاذبه الکتریکی توانست تأثیر گرانش را متعادل کند
[ترجمه ترگمان]با این احساس و کشش الکتریکی، توانست اثر جاذبه را خنثی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Therefore, electrostatic repulsion is generally not strong enough to support stable equilibrium beer films.
[ترجمه گوگل]بنابراین، دافعه الکترواستاتیک به طور کلی به اندازه کافی قوی نیست که از فیلم‌های آبجو تعادل پایدار پشتیبانی کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دفع الکترواستاتیک به طور کلی به اندازه کافی قوی نیست تا فیلم های جو تعادل پایدار را پشتیبانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. the forces of attraction and repulsion.
[ترجمه گوگل]نیروهای جاذبه و دافعه
[ترجمه ترگمان]نیروی جاذبه و دافعه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why doesn't it fly apart under the coulomb repulsion of like - charge elements?
[ترجمه گوگل]چرا تحت دافعه کولن عناصر بار مشابه از هم جدا نمی شود؟
[ترجمه ترگمان]چرا به جز دفع کولن بار کردن عناصر بار الکتریکی از هم جدا نمی شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The repulsion between the electrons makes it energetically more favorable for the electron to each other.
[ترجمه گوگل]دافعه بین الکترون ها باعث می شود که از نظر انرژی برای الکترون ها نسبت به یکدیگر مطلوب تر باشد
[ترجمه ترگمان]تنفر بین الکترون ها، آن را به شدت برای الکترون نسبت به یکدیگر مطلوب می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنفر (اسم)
hate, abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, repulsion, execration, detestation, disrelish, teen

دشمنی (اسم)
hate, hatred, animosity, enmity, ill will, repulsion, odium

عقب زنی (اسم)
repulsion, backset, backstroke

دفع (اسم)
repulsion, rebuff, rebuttal, repercussion, repulse, expulsion, exclusion, secretion, ejectment, excretion, propulsion, voidance

تخصصی

[عمران و معماری] دفع
[برق و الکترونیک] دفع، عدم قبول - دفع یروی مکانیکی که میل به جداکردن اجسامی دارد که دارای بار الکتریکی یا قطبیت مغناطیسی مشابه هستند. رساناهای مجاور که دارای جریانهایی در جهتهای مخالف هستند می توانند یکدیگر را دفع کنند.
[ریاضیات] دفع
[پلیمر] دافعه، دفع

انگلیسی به انگلیسی

• act of repelling, act of driving away; repugnance, disgust; force that causes two bodies to move away from one another (physics)
repulsion is a strong feeling of dislike and disgust; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دفع کردن، دفع، عدم پذیرش، عقب زنی، تنقر، دشمنی، علوم مهندسی: دفع، علوم نظامی: عقب راندن
انزجار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : repulse
اسم ( noun ) : repulsion
صفت ( adjective ) : repulsive
قید ( adverb ) : repulsively
repulsion ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: تراپیوستگی
تعریف: پیوستگی دگره های بارز و نهفتۀ دو ژن متفاوت به گونه ای که بر روی هر فام تن هم ساخت، دگرۀ بارز ژن اول و دگرۀ نهفتۀ ژن دوم پیوسته باشند|||متـ . آرایش ترانس، آرایش تراسو trans configuration||| آرایش ترا پیوستگی repulsion configuration
...
[مشاهده متن کامل]

دفع. رد کردن
۱. دفع ، عقب زنی
۲. دشمنی، بیزاری
دافعه
عقب ماندگی
تحمل

بپرس