پیشنهادهای عارف طاهری (٣٦٦)
جناب ناصر تبریزی اینکه در مثالی ک فرمودید کُل بادام را پوست بادام خواندید همانیست که کل را = خشک / خانه و جای و تماما شناساندم مثلا در کِلو مازندران ...
میانوَر / میانجی = واسط ( انکه و انچه که با وسط چیزی یا کسی در کار است ؛ همانند سرویس گران که میان دو چیز کاری را از جایی/چیزی به جایی/چیز دیگر تحویل ...
میانوَر / میانجی = واسط ( انکه و انچه که با وسط چیزی یا کسی در کار است ؛ همانند سرویس گران که میان دو چیز کاری را از جایی/چیزی به جایی/چیز دیگر تحویل ...
میانوَر / میانجی = واسط ( انکه و انچه که با وسط چیزی یا کسی در کار است ؛ همانند سرویس گران که میان دو چیز کاری را از جایی/چیزی به جایی/چیز دیگر تحویل ...
برای شالوده که اصلی و بنیادی و پی ریزی شده معنی میدهد نمونه های زیر را داریم . . . شلوار =شَل وار = پایه مانند که در زبان مازندرانی شِلوار خوانده م ...
برای شِل / شُل و گاها شَل چمار زیر انگار ( مفروش ) است . شلگه = شل گاه = شال گاه = شالی گاه = شالیزار شُلگه = جایی که شُل باشد ( میتواند استعاره از ...
روند فرگشت ( تکامل ) آهیختن اینطور بوده هیختن - > برهیخت ( بیرون آمد ) - > برهیز ( بیرون بیا / بکش = که مشابه برخیز میباشد / گویا دگرش واج از ه به خ ...
پتادن - > فتادن - > افتادن - > افت ( نشانه کاهش . . . . ) پاتلاق = پات / پِت لاق ( لاک ) => جای فرو رفتن ( به واژه باتلاق رجوع شود. . . . ) ( لاک را ...
درست است که همه انسان ها خوب نیستند اما در انس و دوستی که از آن انسان ساخته شد و به آدم ها نسبت دادند هم بازهم مثال برابر با گفته های بنده می باشد - ...
خرناس = خُر ناس ( خُر از خور ( مانند خورشید / خوراک و . . . آمده یعنی منبع یا فرودارنده که در گذشته به ریخت کُر نیز نوشته میشد مانند کوروش / کور ( اس ...
دوست گرامی جناب حمید فرهاد در گفتگو با جنابعالی باید بگوییم واژه human که دانا بدان هستید برابر هومن ایرانی میباشد و هومن یعنی کسی که اندیشه هو یا خو ...
همانطور ک دوستان گفتند دو معنا برای جول گفته شده 1 - لباس که در زبان مازندرانی به آن جِل میگویند و مشخص است گونه اوایی دیگر از همان جول است که در ز ...
همانطور ک دوستان گفتند دو معنا برای جول گفته شده 1 - لباس که در زبان مازندرانی به آن جِل میگویند و مشخص است گونه اوایی دیگر از همان جول است که در ز ...
همانطور ک دوستان گفتند دو معنا برای جول گفته شده 1 - لباس که در زبان مازندرانی به آن جِل میگویند و مشخص است گونه اوایی دیگر از همان جول است که در ز ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
1 - گالی در گذر زمان قالی شده و قالی فرشی ست که اثر و نشانه های هنری پربار و عمیقی دارد یعنی اگر فرشی نقش و نگار آنچنان نداشته باشد به آن قالی نمیگوی ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم 1 - گالی در گذ ...
دوست گرامی ناشتا از نا اشتها آمده و اشتها از اشته / اشت / است / هست / هشت / هسته / استان / آستان و . . . . . که همگی به چمار قرار دادن یا ایستاندن می ...
دربار = در بار = اندر ( برابر and لاتین و خاصیت ضریب دادن دارد ) بار ( بَر = ضلع و گوشه / باریک و دالان تور ) => 1 - اندربَر =دربَر = جایی که بَر و ض ...
دربار = در بار = اندر ( برابر and لاتین و خاصیت ضریب دادن دارد ) بار ( بَر = ضلع و گوشه / باریک و دالان تور ) => 1 - اندربَر =دربَر = جایی که بَر و ض ...
استرس = دلشوره / شورتاب هیجان / شوق = ذوق / شور مهیج = پُرتاب / پُرشور تهیج =اَنتِریک ( انتر ایک = اندر یک => به چیزی وارد شدن که ناشی از تهیج در خود ...
استرس = دلشوره / شورتاب هیجان / شوق = ذوق / شور مهیج = پُرتاب / پُرشور تهیج =اَنتِریک ( انتر ایک = اندر یک => به چیزی وارد شدن که ناشی از تهیج در خود ...
استرس = دلشوره / شورتاب هیجان / شوق = ذوق / شور مهیج = پُرتاب / پُرشور تهیج =اَنتِریک ( انتر ایک = اندر یک => به چیزی وارد شدن که ناشی از تهیج در خود ...
استرس = دلشوره / شورتاب هیجان / شوق = ذوق / شور مهیج = پُرتاب / پُرشور تهیج =اَنتِریک ( انتر ایک = اندر یک => به چیزی وارد شدن که ناشی از تهیج در خود ...
در گذشته به کسی که هیات دولت یا دربار راه میافت درباری گفته میشده و به کسی که کار نگارش را انجام میداد دیوانی ( آنچه که امروز به آن دبیرخانه میشناسیم ...
در گذشته به کسی که هیات دولت یا دربار راه میافت درباری گفته میشده و به کسی که کار نگارش را انجام میداد دیوانی ( آنچه که امروز به آن دبیرخانه میشناسیم ...
در گذشته به کسی که هیات دولت یا دربار راه میافت درباری گفته میشده و به کسی که کار نگارش را انجام میداد دیوانی ( آنچه که امروز به آن دبیرخانه میشناسیم ...
در گذشته به کسی که هیات دولت یا دربار راه میافت درباری گفته میشده و به کسی که کار نگارش را انجام میداد دیوانی ( آنچه که امروز به آن دبیرخانه میشناسیم ...
در گذشته به کسی که هیات دولت یا دربار راه میافت درباری گفته میشده و به کسی که کار نگارش را انجام میداد دیوانی ( آنچه که امروز به آن دبیرخانه میشناسیم ...
سوال ایرانیست و مساله / مسئولیت / مسئول از آن ساخته شدند چرا که در زبان مازندرانی به پیشانی میگوییم سوال => به هر آنچه که پیش ( جلو ) آمده باشد ( به ...
سوال ایرانیست و مساله / مسئولیت / مسئول از آن ساخته شدند چرا که در زبان مازندرانی به پیشانی میگوییم سوال => به هر آنچه که پیش ( جلو ) آمده باشد ( به ...
سوال ایرانیست و مساله / مسئولیت / مسئول از آن ساخته شدند چرا که در زبان مازندرانی به پیشانی میگوییم سوال => هر آنچه که پیش آمده باشد ( به فکر و ذهن ...
آماج را همانطور ک دوستان گفتند از کام و come یعنی آمدن آمده و گاها به چم آرزو و خوشی و گاها در ریخت و اشکال دیگر به چم مورد / هدف و . . . آمده اما ان ...
اگر هدف را ایرانی ندانیم آنگاه هدف = پیرس = پِی رس = پی رس ( رسیدن ) => پیرس = آنچه در پی آن و رسیدن به آن هستیم . میتواند به چم نتیجه هم بکار رود . ...
بهترین واژه برای فرکانس بجز بسامد ک از پیش باب و نهادینه شدواژه های زیر است فرکانس = بسامد / موج ( موج ایرانیست و از مویژه برامده و ژ به ج و سپس موج ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...
چرا ساری هم به چمار مرکز فرماندهی / جاری و روان / زرد میباشد با هم ریشه یابی میکنیم سُر / شُر => سُرسُره // شُرشُر آب / شُرآب که بعدها شراب خوانده ش ...