پیشنهادهای عارف طاهری (٥٣٩)
گداختن از گ داختن ساخته شده به معنای بسیار داخته شده = بسیار توجه شده / بسیار مشغول شده ( ذوب و آتشین شدن از نشانه های توجه و مشغولیت بسیار و همچنین ...
انداختن / پرداختن / گداختن سه واژه ایست که در آن از داخت استفاده شده با بررسی های بعمل آمده میتوان اینطور آنها را واکاوی کرد. . . انداختن = اند داخ ...
قبول = پذیرفت / پسند تقبل = خودسپ / خودسپاری / خودبار / خودباری اقبال = بخت / پیشان قبل = گذشته /پیش
خدا / فردا / پیدا / یلدا سه واژه کهن هستند که همگی به دا ختم میشوند اما دا چیست؟ دا با day لاتین و دی ایرانی به معنی روز و روشنایی یکی میباشد . در گ ...
کاش به چم خواست و آرزو می باشد. از اینرو کاشانه = خواستگاه بیشه/ویشه = خاستگاه انبوه wish = آرزو ایش همچون ایشالله ( بخواست خدا و با کلمه انشالله فرق ...
اپارتمان از پارت و پارچ و پاره آمده و در پرت / پارت ( قوم دور افتاده خراسانی ) نیز دیده میشود. پارتیشن / پارتیزان و . . . . ریخت های دیگری از آن می ب ...
به گذر زمان یافتم هیز همان ترس و عمل دوری کردن است که در پرهیز ( پر هیز = بسیار ترسیده و دوری کرده ) میتوان آنرا مشاهده کرد. بنابر همین واژه میتوان ...
به گذر زمان یافتم هیز همان ترس و عمل دوری کردن است که در پرهیز ( پر هیز = بسیار ترسیده و دوری کرده ) میتوان آنرا مشاهده کرد. بنابر همین واژه میتوان ...
بر آهیخت = بیرون کشید = خارج کرد استخراج = آهیخت مخرج = برهیخته ( به کنار رسیده ) مانند فرهیخته = ابرهیخته = ابر هیخته = کسی که به والایی می رسد. و. ...
موازی = همرَج ( هم رج ( صاف و در یک خط بودن ) ) / همراستا متقاطع رو هم دوستمون گفتند = هَمرَس
ظرفیت و توان آنرا ندارم = تُنگ و توان آنرا ندارم ظرفیت و تحمل برخی افراد بالاست = تُنگ و تاب برخی از افراد بالاست.
نمودن / نَمیدن / نمود / وانمود/ نمودار / نَمور ( رطوبت امروزی ) / نماز / نَم /نما / نمایش /نام ( name ) / نامه و/ شهرت و . . . . . . . همگی نشان از آ ...
من به فلان چیز یا حد قانع شدم = من به فلان چیز یا حد پسند ( پس = pass اند = and ) شدم چیزی را بسیار از خود پس دادن ( عبور و گذر دادن ) واژه and یه وا ...
تقبل = خودسِپ ( چیزی را به خود سپردن = خودسپار ی ) خودسِپ بسیار مان به accept است و بار آوایی یکسانی با آن دارد و هر دو چم پذیرش را میدهند. در قبو ...
یکی دیگر از واژه هایی که در آن لاک بکار رفته بجز لاکپشت ( لاک پشت = مکان پشت ) واژه روستاه است که در گذشته روستاق نوشته میشد و پیداست که روستاق همان ...
دوستان گرامی دقت کنین امانویل پتی در زبان فرانسوی میشود امانویل کوچک پتی کردن در زبان مازندرانی میشود به زور چیزی رو فرو کردن به جغد میگوییم پت کله ...
واژه دلکَن و البته واژه کند دل ( کندل ) هم بسیار زیبا و هم آوای کنسل است و میتوان به جای همه نمونه سان ها بکار برد. من از او منصرف شدم => من از او د ...
در زبان ایرانی به مقام و جایگاه = شان می گفتند اینکه میگوییم در شان شما نیست یعنی در جایگاه و مقام شما نیست پس مقام = شان / جایگاه مقامات و رییسان = ...
سه تا واژه داریم که باید جایگزین بشه ( رییس / ریاست / رییسان ) رییس =افسر = اف سر ( بالا سر = بالا سری ) رییسان = افسران / سران ریاست = افسریت / ا ...
بُک را در چابک و سَبُک داریم و گویا چابک شابک بوده ( شاب = شاپ بک ) که به چم سبک گام است و سبک = س بُک = از بُک آمده => بُک هم چه باشد بع چم سبکی می ...
شلنگ از شِل یا شُل لَنگ ( لانگ ) آمده و به چم دراز شل می باشد واژه لینگ یا پا هم به دلیل دراز بودن به لینگ نامیده شده شلنگ = دازه شل شده
جریب = کوه یا تپه مانند هزار جریب = هزار تپه یا کوه همچنین در زبان باستان ایرانی به هنگ ( مجموعه ) مازندران جریب میگفتند. جریب = هکتار جریب اربی شد ...
حاضر/ غیاب = باش / نباش = آماده / هست / نیست حضور = پدید محضر / خدمت = باشِست ( باش اِست ) = قرار حضور / آستان / درگاه /محفل / . . . .
خجسته همان خوش اِسته بوده یعنی آنچه خوشی در آن قرار گرفته - در رابطه با اِست و اُست و اِشت و اَست پیشتر صحبت کرده بودم اما چکیده وار بگویم همه آنها د ...
چیز مهمی که امروز فهمیدم این است که کَ لی که معنای کچلی میدهد با واژه دَکِلِستِن مازندرانی یکی می باشد و به معنای ریختن و ریخته شده میباشد پس ک َ ل ش ...
تاشیدن در اینجا به معنای ساختن است همچنان در زبان مازندرانی به کسی که خودش را خوب ساخته و پرداخته کرده باشد ( خُب شِرِ بتاشی ِن ) میگویند پس تاشیدن ه ...
شک را اگر ایرانی بدانیم حتما = بیشک / بیگمان حتما = چرا که نه حتما = صد ( این اقا صد مشکل داره ) ( بطور حتم/قطع = بطور صد ) حتما = صد در صد
شک را اگر ایرانی بدانیم حتما = بیشک / بیگمان حتما = چرا که نه حتما = صد ( این اقا صد مشکل داره ) ( بطور حتم/قطع = بطور صد ) حتما = صد در صد
مربی و تربیت از ر. ب. ی آمده و برای آن دو واژه زیر پیشنهاد میشود مربی =اَفوَر = شخصی به والایی رساندن سرو کار دارد. مثل کارور ( اف از اپ / up لاتین ...
واژه تشخیص / مشخص و بن آن شخص ریشه ایرانی دارد . پیگشت شخص را بنگرید. . . . . اما بهترین واژه برای تشخیص پِیبُرد میباشد که دوستمان اشاره کردند. . . ...
آشکار : علنی آشکارا : علناً / علنی پیدا : روشن / معلوم ( پی دا = دنبال روز و روشنایی => معلوم ) شیدا :روشن / معلوم ( شید دا = نور روز و روشنایی => م ...
از رد پا واژه رج پا را هم داریم به چم نشان و اثر پا و خود واژه رج در زبان مازندرانی به معنای نظم و سامان دهی و خط بکار رفته ( این دیوار رج نیست = این ...
در پاسخ به دوست گرامی که به درستی خواهان واژه بهتری برای مصداق بودند . . . . برای حق واژه یاب/هود را پیشنهاد داده بودم و برای حقیقت فریاب / فرهود ( ...
دمار = لحظات دم /آندم / وهله = لحظه
باش به چم حاضر و حضور است و در باشندگان = حاضرین و باشگاه = مکان حضارین نیز دیده شده است و نمیتواند چم امکان/حتم و . . . را دهد به چم حاضر می باشد و ...
با جستاری که من انجام دادم برخی از واژه هایی که در زبان فارسی و نه سایر زبان های ایرانی با واج خ شروع میشود اشاره به خود ( self ) دارد . . . . خدا ...
واژه پیراهن یا پیرهن از دو بخش پیر یا پیرا هن / آهن ساخته شده که اگر آنرا تن بدانیم که اصل داستان ساده می شود اما بپردازیم به پِیِ داستان. . . واژه ...
دنده / دندان / دند و برابر لاتین آن DENT ( همان دند ایرانی ) به هر چیز پله کانی دند گفته می شود و از انجایی که دندان ها بریخت پله کانی و با دندونه در ...
افشین از افشیدن امده و افشان نیز از همان است / همچنین مَثَل افشان و پریشان را نیز از گذشته داریم که با مَدِ اینکه اف و پری هر دو از ریشه آپ ( بالا و ...
در پاسخ به علی باقری: به گرد اندرش ، خیمه زاندازه بیش/پس پشت ، پیلان و بالاش پیش این شعر به چمه این است که فضای گرد اندرونی خیمه بزرگ است / از پشت ...
شَر با واژه های سُر / شعر ( شِر ) / شُرشُر / سُرسُره / سار ( جاری ) / شار ( جاری ) / شریان ( راه های مواصلاتی ) و . . . . از یک ریشه میباشد و در همه ...
هَرَس = ه رَس = ه رَست = ه ( واج دستوری که به و و ب چرخیده و تبدیل شده ) رَست ( راستی و درستی ) => راست و ریس کردن = اصلاح گونه های زیادی از رَست سا ...
اگر آنرا خُرسند بدانیم = خُر سند یا خُرس َند که برای خُر می شود گلو و سَند را ؟؟؟؟؟ و اگر آنرا خُرس َند بدانیم برای َند میشوند ضریب یا شدت بیشتر داد ...
تیسا = این واژه از تاس/ طاس / کاس / کوس / / کوزه / کاسیان ( نام تباری که به کاسه گری مشغول بودند ) و . . . . آمده و در همه اینها چمار و معنای صاف را ...
ماست بورانی = ماستی که ساده نباشد و ترکیب شده باشد. بور در چهره = یعنی چهره ترکیبی داشتن از رنگ ها ( رنگ زرد یا سرخ در سفیدی ) برف و بوران = برف و ...
واژه رود ( در رودخانه ) به چم خانه چیزیست که از آن عبور میکند پس رودخانه همان مسیر است و رود = سیر یا گذر و در زبان لاتین به مسیر روت = route میگویند ...
مرکز = میانوَر ( میان ور ) = آنچه که از هر ور یا سمت در میانه استکان ( مقرر ) شده است مرکز = مینور ( minor ) = مثل رنجور = رنج دیده شده که برای مینور ...
نتیجه = فرجام/ثمر فر جام محصول/حاصل = فرکام فر کام ( کام و گاها آم = آنچه انسان در ارزوی آن است ) محصولات = فرکامات ( مامور = آنچه از بالا آمده با ...
نتیجه = فرجام/ثمر فر جام محصول/حاصل = فرکام فر کام ( کام و گاها آم = آنچه انسان در ارزوی آن است ) محصولات = فرکامات ( مامور = آنچه از بالا آمده با ...
با سپاس از کامران به نظر من ایشون درست میگن از آنجایی که بیشتر واژه های فارسی با مازندرانی ( پهلوی کهن ) یکسان است ؛ هنوز هم در زبان مازندرانی به کس ...