ترجمه‌های علی اکبر منصوری (١٧٦)

بازدید
٤١٨
تاریخ
٦ سال پیش
متن
I noticed him take a little peep at his watch.
دیدگاه
٤

متوجه شدم که او دزدکی یه نیم نگاهی به ساعتش انداخت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The hatchlings peeped for their mother.
دیدگاه
٧

جوجه های تازه سر از تخم درآورده، برای مادرشان جیک جیک می کردند/ نوزادان تازه از تخم درآمده، با جیک جیک کردن مادرشان را صدا می کردند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Come on, you guys, let's get going!
دیدگاه
١٢

یالا بچه ها، بهتره راه بیفیتید/ باید دست به کار بشید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I'm going to get going on the decorating next week.
دیدگاه
١٠

من قرار است هفته آینده کار تزئینات رو شروع کنم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I've got a cowboy outfit for the fancy dress party.
دیدگاه
٧

من برای مهمونی بالماسکه یک دست لباس مخصوص کابویی دارم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Many of the dancers at the fancy dress ball wore colourful masks.
دیدگاه
٢

تعدادی از رقصنده های مراسم بالماسکه، ماسکهای رنگارنگی پوشیدند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Do you fancy going out this evening?
دیدگاه
١١

دوست داری امروز عصر بریم بیرون?

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I rather fancy the Antipodes for a holiday this summer.
دیدگاه
١٢

من برای تعطیلات تابستان امسال، آنتی پودها ( اون طرف کره زمین ) را ترجیح میدم! ( منظور از آنتی پودها نقاط متقاطر یا متقابل بر روی کره زمین هستند که به ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Let's get going or they'll send out a search party .
دیدگاه
٥

بیایید بریم وگرنه آنها یک گروه تجسس میفرستند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Better get going on that book if you want to finish it in a month.
دیدگاه
٩

بهتره که برای مطالعه اون کتاب دست بکار بشی اگر میخواهی که اونو یک ماهه تموم کنی.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
When the going gets tough, the tough get going.
دیدگاه
١٨

وقتی رفتن سخت میشود، سرسخت ها و انسان های قوی هستند که به پیش میروند/ در شرایط دشوار است که دوست و دشمن مشخص میشود/ارزش انسانها در هنگام سختی معلوم م ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The fighter struck two blows to his opponents chin.
دیدگاه
٩

اون مبارز دو تا مشت به چانه حریفش وارد آورد/زد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
One more peep out of you and I'll be angry!
دیدگاه
٦

یه بار دیگه جیکت دربیاد عصبانی میشم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Authority is top down, and utilizes formal communication channels, usually vertical, and well-defined policies and procedures.
دیدگاه
٤

اقتدار بصورت سلسله مراتبی ( از بالا به پایین ) میباشد و از کانال های ارتباطی رسمی که معمولا بصورت عمودی هستند و سیاست ها و رویه های کاملا مشخص بهره م ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Some, used to a more old-fashioned top down managerial style are cynical about such an approach.
دیدگاه
٥

برخی از کسانی که به یک شیوه مدیریتی از بالا به پایین قدیمی تر عادت کرده اند، نسبت به یک همچین رویکردی بدبین هستند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Among her many virtues are loyalty, courage, and truthfulness.
دیدگاه
٢

از جمله فضایل بیشمار او وفاداری، شجاعت و صداقت میباشد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The company used to give discretionary bonus payments.
دیدگاه
١١

شرکت قبلا به سهامدارنش بر حسب صلاحدید، سود اضافی میداد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The committee backtracked by scrapping the controversial bonus system.
دیدگاه
٧

کمیسیون با حذف سیستم بحث برانگیز پرداخت پاداش، از موضع خود بازگشت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
All World War II veterans received a bonus in their benefits that year.
دیدگاه
٥

همه کهنه سربازان جنگ جهانی دوم، یک حقوق اضافه بصورت پرداختی ماهیانه در آن سال دریافت کردند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The glass was full to the brim.
دیدگاه
٥

لیوان لبالب پر بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Rain dripped from the brim of his baseball cap.
دیدگاه
٤

باران از لبه کلاه بیسبالش میچکید!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She was filled to the brim with happiness.
دیدگاه
٥

او سراسر لبریز از خوشحالی بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Better spare at brim than at bottom.
دیدگاه
٨

بهتره از لبه اضافه بیاد تا از انتها! ( یک ضرب المثل قدیمی آمریکایی است کنایه از این دارد که بهتره تا وقتی جوان هستید صرفه جویی و پس انداز کنید تا در ...

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Julia had to subdue an urge to stroke his hair.
دیدگاه
٤

جولیا مجبور بود اون اشتیاقی که برای نوازش موهای او داشت را سرکوب کند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The pot was brimming with fresh tea.
دیدگاه
٢

قوری داشت مملو از چای تازه میشد!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
If we run, we can still catch the bus.
دیدگاه
١٥

اگر بدویم هنوز هم میتوانیم به اتوبوس برسیم/سوار اتوبوس بشیم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
I caught her sleeping at work.
دیدگاه
١٦

من او را حین خواب در محل کار، گیر انداختم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She caught the boy as he tried to run away.
دیدگاه
٦٧

او پسر را وقتی که سعی داشت فرار کند، دستگیر کرد/گرفت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
If you start to fall, I will catch you.
دیدگاه
٢٣

اگه خواستی بیفتی تو رو میگیرم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
There's room for another one if you move up a bit.
دیدگاه
٥

اگر کمی جابجا بشید برای یک نفر دیگر ( هم ) جا هست!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
His chairs can swivel, but they can't move up or down.
دیدگاه
٤

صندلی هاش میتوانند بچرخند اما بطرف بالا یا پایین حرکت نمیکنند!/بالا و پایین نمیشوند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The kids learn fast, and can't wait to move up to the junior team.
دیدگاه
٤

بچه ها سریع یاد میگیرند و مشتاقانه منتظر صعود به تیم نوجوانان هستند. /نمیتوانند برای رفتن به تیم نوجوانان صبر کنند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
She was anxious to move up the promotion ladder.
دیدگاه
٤

او برای صعود از نردبان ترقی مشتاق بود!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Hold the ladder tightly and move up a rung at a time.
دیدگاه
٥

نردبان را محکم بگیر و هر بار یک پله بالا برو!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Move up, John, and let the lady sit down.
دیدگاه
٩

جابجا شو جان، و اجازه بده تا خانم بنشیند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The prisoner managed to break free of his bonds.
دیدگاه
٩

زندانی موفق به فرار از غل و زنجیرش شد. /زندانی موفق شد از غل و زنجیر ش آزاد شود. /زندانی موفق به باز کردن غل و زنجیرش شد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a fit of grief
دیدگاه
٥

یک حمله اندوه، غم و اندوه شدید و یکباره!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a coughing fit
دیدگاه
٤

یک حمله سرفه، سرفه کردن های شدید و پشت سر هم

تاریخ
٦ سال پیش
متن
epileptic fit
دیدگاه
٩

حمله صرعی، تشنج صرعی

تاریخ
٦ سال پیش
متن
May this Valentine bless us with the cupid of love and warmth of romance. Happy Valentine's Day Honey!
دیدگاه
٣

باشد که این ولنتاین با خدای عشق، کیوپید، و گرمای عاشقانه به ما برکت دهد. روز ولنتاین مبارک عسلم!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
a shopping spree
دیدگاه
١٢

یک خرید بی بند وبار/لجام گسیخته/بی حد و مرز!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
His promises were just so much meaningless talk.
دیدگاه
٢

وعده هایش فقط در حد حرف مفت بودند!

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He is just so not the right person for her.
دیدگاه
٢

اون آقا آنطور که باید شخص مناسبی/شوهر ایده الی برای خانم نیست.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
The ending to the film was just so predictable.
دیدگاه
٢

آخر فیلم به بهترین شکل دلخواه قابل پیش بینی بود.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
You think that muggers should be punished more severely?Just so,I'm in total agreement.
دیدگاه
٢

شما فکر میکنید که اون زورگیرها باید بیشتر مجازات شوند? دقیقا درسته، من کاملا موافقم.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Bring your friends by all means - just so long as I know how many are coming.
دیدگاه
٢

دوستانت را بیاور حتما - به شرطی که من بدونم چند نفر می آیند.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
Her house always has to be just so.
دیدگاه
٣

خانه اش همیشه باید مرتب و منظم باشد/ دقیقا همونطور که اون دلش میخواهد باشد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He liked polishing the furniture and making everything just so.
دیدگاه
٢

او براق کردن اسباب و اثاثیه و درست کردن هر چیزی را به بهترین شکل/ به شکل دقیق، دوست داشت.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
He's a perfectionist - everything has to be just so.
دیدگاه
٢

اون کمالگراست - همه چیز باید دقیقا همانطوری باشد که او میخواهد.

تاریخ
٦ سال پیش
متن
It just so happened they'd been invited too.
دیدگاه
٢

اتفاقا آنها هم دعوت شده بودند.