پیشنهادهای علی فرهادی (٨٧)
شدیدا دوست نداشتن، نفرت داشتن، ، تحمل نکردن،
کم کردن یا کاهش دادن ( درد، رنج، یا مسئولیت، ) ، خلاص کردن از ، رهایی دادن یا رهایی یافتن از،
کم کردن یا کاهش دادن ( درد، رنج، یا مسئولیت، ) ، خلاص کردن از ، رهایی دادن یا رهایی یافتن the teacher relieved the students of their homeworks
( برق ) _گودال محل عبور ( کابل )
بی قانونی کردن، ورای قانون عمل کردن
اجرای جبری توافق، اجرای توافق با بکارگیری فشار و نیرو ،
به صورت خودجوش و بدون دستور و خواهش کاری را انجام دادن. مثال. After the dinner I washed the dishes on my own accord. بعد از شام خودم ظرفها رو شستم ...
انجام کاری با رضایت قلبی وبدون درخواست یا خواهش دیگران مثال he gave 10$ to that old poor man of his own accord او بارضایت قلبی ده دلار به ان پیرمرد ...
مقروض، بدهکار، قرض دار ،
بدهکار به. . ، مقروض به. . ،
[عامیانه] قابل نداشت، قابل نداره ، خواهش میکنم، مهم نیست ، اصلا حرفش رو هم نزنید ، قابل ذکر نیست، thank you for helping me . think nothing of it .
[عامیانه] ممنوع، غیر ممکن، غیر عملی،
حرف بیهوده زدن، صحبت های بی خود و بی استفاده کردن،
افشان؛, رشته ای Stranded cable سیم یا کابل افشان
خرید چیزی و نگه داشتن آن برای مدت خاص به امید افزایش قیمت
درست بودن یا صحیح بودن در مورد. . . ( شخص یا شی مورد نظر در گفتگو ) ، صدق کردن مثال this stereotype is not true about all men. این رفتار کلیشه ای در ...
دو روز درمیان، دو روز یک بار
باصبر وحوصله؛ بدون عجله، با تمٱنینه؛با فراغ بال؛با خاطر اسوده
همه یا هر چیزی به جز. . . ، همه غیر از،
هیچ چیز عوض نمیشه، هیچ فایده ای ندارد، کاملا بی فایده است مثال it is no use getting sad about past filures ناراحت شدن به خاطر شکستها ( ناکامیهای ) گذ ...
معمولا، به طور معمول، اغلب
عموما،
حق انتخاب ( داشتن ) ، وظیفه، مسئولیت پذیرفتن ،
خط زدن یا خط کشیدن روی کلمه یا شماره و. . . برای تعویض با لغت یا شماره دیگر he crossed out my old number and wrote down the new one. او شماره قدیمم ...
به افتخار، we lit some candles in honor of our grandfather ما به افتخار پدربزرگمان چند شمع روشن کردیم
بعضی اوقات، گاهی اوقات، هر از چندی، هر چند وقت یکبار
با توجه به. . ، با در نظر گرفتن . . .
تخت گاز رفتن، با سرعت زیاد رفتن
از بیخ و بُن، از کف کف، از مرحله اول ،
از گرفتاری ، مخمصه ، دردسر ، یا اجبار ، خود یا دیگران را نجات دادن
منتظر ماندن، صبر کردن، پلکیدن
خشک شدن [گل ، گیاه یا درخت], خشک شذن زمین یا خاک، خشک کردن سبزی خشک کردن لباس و غیره
دور نگه داشتن، دور ایستادن، دور کردن the children should be kept out of fire بچه ها را باید از آتش دور نگه داشت.
مطابق قانون، طبق قانون
بی حاصل، هیچ ، Ifyou don't pass the exam your three month hardworking will be in vain اگر در امتحان قبول نشوی تلاشهای سه ماهه ات بی حاصل خواهد بود.
انتظارداشتن، فرض کردن، پنداشتن، منتظر بودن ، many people take it for granted that economic situation will be better بسیاری از مردم انتظار دارند ( به ...
منتظر ماندن، صبر کردن،
بالا بردن، بالا نگه داشتن The soldier held up the flag
بازی کردن ، تفریح کردن ، بازیگوشی کردن،
در مقایسه با ، از لحاظ استاندارد
[در خطاب به بیمار]بزودی خوب بشوید، ( آرزوی سلامتی برای بیمار هنگام عیادت ) ، بزودی حالتان خوب بشود.
الان می فهمم که چرا. . . ، الان درک میکنم که چرا. . .
شنیدن درباره، دانستن درباره ?have you ever heard of two headed dragon ایا تابحال چیزی درباره اژدهای دوسر شنیده ای؟
کار کسی یا چیزی را یکسره کردن یا تمام کردن ، شر چیزی را کم کمردن، تسویه حساب کردن، به اون دنیا واصل کردن
به دلیل، به خاطر، به سبب، به علت،
متوقف کردن، ترک کردن، کنار گذاشتن،
سیستم بایگانی،
به طور ناگهانی روی دادن، حادث شدن،
( رد شدن یا رد کردن ) خطر بالقوه، خطر حتمی، خطر یا موقعیت نزدیک به مرگ
واضح و روشن؛مبرهن ؛مثل روز روشن، نیاز به گفتن نداشتن