علی فرهادی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده
humpty dumpty٠٢:٣٩ - ١٣٩٩/١٠/٢٢1_ ( شخص ) تُپُل مُپُل، هیکل تخم مرغی شکل، 2_درب و داغون شده و غیر قابل بازگشت گزارش
18 | 0
off the hook١٩:٤١ - ١٣٩٩/٠٣/١٤از گرفتاری ، مخمصه ، دردسر ، یا اجبار ، خود یا دیگران را نجات دادنگزارش
16 | 1
enforcement of an agreement٠٣:٥٧ - ١٣٩٩/٠٣/١٤اجرای جبری توافق، اجرای توافق با بکارگیری فشار و نیرو ،گزارش
2 | 0
leave out١٥:٥٣ - ١٣٩٩/٠٢/٠٦حذف کردن، جدا کردن، بیرون کشیدن. I want a hamburger but please , leave out the pickles من یک همرگر میخام ولی لطفا خیارشورها شو جدا کن. ( قرار نده )گزارش
32 | 1
miss out١٥:٤٤ - ١٣٩٩/٠٢/٠٦=lose out=leave out از دست دادن یا ازدست رفتن ( شانس ) ، He missed out last week concert because he was out of town. گزارش
28 | 0
lead to١٧:١٧ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥منتهی شدن یا منجر شدن به یک نتیجه مشخص، ختم شدن به. . . ، this road leads to a village. این جاده به یک روستا ختم میشود.گزارش
53 | 2
keep out of١٧:١٣ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥دور نگه داشتن، دور ایستادن، دور کردن the children should be kept out of fire بچه ها را باید از آتش دور نگه داشت.گزارش
7 | 0
in vain١٧:٠٥ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥بی حاصل، هیچ ، Ifyou don't pass the exam your three month hardworking will be in vain اگر در امتحان قبول نشوی تلاشهای سه ماهه ات بی حاصل خواهد بود.گزارش
12 | 1
hear of١٦:٥٧ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥شنیدن درباره، دانستن درباره ?have you ever heard of two headed dragon ایا تابحال چیزی درباره اژدهای دوسر شنیده ای؟گزارش
16 | 1
in search of١٣:٠٣ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥سعی در جستجوی چیزی، تلاش برای پیداکردن چیزی he had gone in research of a good restaurant in this street او به جستجوی یک رستوران خوب در این خیابان رفت ... گزارش
21 | 0
in honor of١٢:٥٥ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥به افتخار، we lit some candles in honor of our grandfather ما به افتخار پدربزرگمان چند شمع روشن کردیمگزارش
5 | 0
in case of١٢:٥١ - ١٣٩٩/٠٢/٠٥اگر، در صورتی که، هنگامی که، در مورد، you can call 110 in case of robbery گزارش
23 | 1
get well١٠:٤٠ - ١٣٩٩/٠٢/٠٤خوب، سالم ، سلامت، I hope you get well ]برای بیمار]برای شما ارزوی سلامتی دارم. ( خوب بشوید ) she received a well - get card او کارت سلامت دریافت کر ... گزارش
16 | 1
get well soon١٠:٣٦ - ١٣٩٩/٠٢/٠٤[در خطاب به بیمار]بزودی خوب بشوید، ( آرزوی سلامتی برای بیمار هنگام عیادت ) ، بزودی حالتان خوب بشود.گزارش
21 | 1
bring about٠٢:٠٠ - ١٣٩٩/٠٢/٠٣باعث شدن، سبب شدن rain in this season usually brings about floods. معمولا باران در این فصل سبب سیل میشود ،گزارش
23 | 1
break away from١١:٣٥ - ١٣٩٩/٠٢/٠٢=break free from جدا شدن از، دور شدن از، فرار کردن از، رها شدن ازگزارش
51 | 0
do away with٠٢:٤٥ - ١٣٩٩/٠٢/٠١کار کسی یا چیزی را یکسره کردن یا تمام کردن ، شر چیزی را کم کمردن، تسویه حساب کردن، به اون دنیا واصل کردنگزارش
12 | 0
make a point of١٥:٢٩ - ١٣٩٩/٠١/٣١از روی عمد کاری رانجام دادن، تلاش و سعی عمدی و اگاهانه برای انجام کاریگزارش
18 | 1
relieve someone of something٠٠:٣٦ - ١٣٩٩/٠١/٣١کم کردن یا کاهش دادن ( درد، رنج، یا مسئولیت، ) ، خلاص کردن از ، رهایی دادن یا رهایی یافتن the teacher relieved the students of their homeworks گزارش
0 | 0
relieve of٠٠:٢٨ - ١٣٩٩/٠١/٣١کم کردن یا کاهش دادن ( درد، رنج، یا مسئولیت، ) ، خلاص کردن از ، رهایی دادن یا رهایی یافتن از،گزارش
0 | 0
take for granted٢٠:٤٠ - ١٣٩٩/٠١/٣٠انتظارداشتن، فرض کردن، پنداشتن، منتظر بودن ، many people take it for granted that economic situation will be better بسیاری از مردم انتظار دارند ( به ... گزارش
7 | 1
fall short of٢٣:٣٧ - ١٣٩٩/٠١/٢٩به موفقیت در حد انتظار نرسیدن ، به نتیجه دلخواه ودر خور انتظار نرسیدن ، نتیجه مور د انتظار را نگرفتنگزارش
18 | 0
فهرست جمله های ترجمه شده
inquiry١١:٢٥ - ١٤٠٠/٠٨/١٧
• An inquiry was set up to determine the cause of the accident.
برای یافتن علت تصادف تحقیق به عمل امد.7 | 0
a far cry١٢:١٦ - ١٣٩٩/٠١/٢٨
• Life on a farm is a far cry from what I've been used to.
زندگی در مزرعه با اون زندگی که قبلا عادت کرده بودم خیلی فرق میکنه0 | 0
a far cry١٢:١٤ - ١٣٩٩/٠١/٢٨
• This flat is a far cry from the house they had before.
این اپارتمان انها با اون خونه ای که که قبلا داشتن خیلی فرق داره.0 | 0