پیشنهاد‌های محمّدجواد احمدیان (٢٢٤)

بازدید
٥٠٣
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. عظیم ( مانند: کوه عظیم ) ۲. غول آسا ( مانند: پروژه غول آسا ) ۳. بسیار بزرگ ( معادل تحت اللفظی ) ۴. هنگفت ( اغلب برای مقادیر و اعداد به ک ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی عبارت "proletariat" در فارسی "پرولتاریا" است که گاهی به صورت "طبقه کارگر" یا "زحمتکشان" نیز ترجمه می شود. این واژه در ادبیات مارکسیستی به ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اصلی ( مثال: نسخهٔ اصلی ) اولیه ( مثال: طرح اولیه ) نخستین / اول ( مثال: اثر نخستین ) ذاتی / طبیعی ( مثال: حالت ذاتی ) تازه و ابتکاری ( مثال: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیش فروش، سلف فروشی/ سلف خری این واژه به فرآیند فروش محصول یا خدمتی اشاره دارد که هنوز به طور کامل تولید یا آماده عرضه نشده است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. دستاوردها ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) ۲. موفقیت ها ۳. پیشرفت ها ۴. کارنامه ( کاری/ علمی ) ۵. افتخارات ( در برخی زمینه ها ) در متون رسمی و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. روی آوردن به . . . ( مناسب برای تغییر جهت فکری، توجه یا تمرکز ) مثال: Turning to the next topic → روی آوردن به موضوع بعدی ۲. مراجعه کردن به . ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. امکان ← پرکاربردترین و رساترین معادل در اکثر زمینه ها ( مثال: امکان موفقیت وجود دارد. ) ۲. احتمال ← زمانی که بار معنایی احتمال وقوع مد نظر باشد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. امکان عینی ( پرکاربردترین معادل در متون فلسفی و جامعه شناختی ) ۲. امکان ابژکتیو ( معادل قرضی که گاه در متون تخصصی استفاده می شود ) ۳. قابلیت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. همنشانی ( پرکاربردترین و دقیق ترین معادل در ادبیات، هنر و زبان شناسی ) ۲. هم گذاری ( در معماری، هنرهای تجسمی و مطالعات رسانه ای ) ۳. هم آیند ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عدم تمرکز، تمرکززدایی یا مرکزگریزی این مفهوم در مقابل تمرکزگرایی ( Centralism ) قرار می گیرد. حوزه های کاربرد: سیاست و حکومت: خودگردانی مناطق، فد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. مرکزگرایی ( پرکاربردترین و دقیق ترین معادل در زبان فارسی ) ۲. تمرکزگرایی ( معادل رایج در متون اداری و مدیریتی ) ۳. سیستم متمرکز ( گاهی به ج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. غایت شناختی ( رایج ترین و دقیق ترین معادل در متون فلسفی ) ۲. غایت گرایانه ( برای توصیف رویکردها یا نظام هایی که بر پایه ی غایت و هدف عمل می کن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. فوری ( رایج ترین معادل ) مثال: نیاز به اقدام فوری داریم. ۲. بی درنگ مثال: پاسخ بیدرنگ لازم است. ۳. سریع مثال: انتظار پاسخ سریع داریم. ۴. آن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

نزدیک دم دست

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در زیست شناسی و فیزیولوژی: • اثرگر ( پرکاربردترین و دقیق ترین معادل ) • عضو اثرکننده • اندام پاسخ دهنده در رباتیک و مهندسی کنترل: • عمل گر ( رایج ت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. خانوار ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) ۲. کدبانو ( در متن های قدیمی تر یا با تأکید بر مدیریت خانه ) ۳. خانه دار ( معمولاً به صورت جمع: خانه دارا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در حوزه نظامی، مهندسی و فناوری: برد بلند پِردِست ( کم کاربردتر ) دوربُرد مَردِست ( کم کاربردتر ) در حوزه علمی و پژوهشی ( مثلاً پیش بینی ها ) : ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. پیش دستی کردن ( به معنای انجام کاری قبل از دیگری برای جلوگیری از اقدام او ) ۲. جلوگیری کردن ( مانع شدن از وقوع چیزی ) ۳. از پیش مانع شدن ( اقدام ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. فرصت طلبی ( رایج ترین معادل ) ۲. موقعیت گرایی ۳. سودجویی موقعیتی ۴. فرصت جویی در متون سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی معمولاً �فرصت طلبی� به کار می رو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. قهرمان - رایج ترین و کلی ترین معادل ( مثال: قهرمان مسابقات شنا ) ۲. مدافع / حامی - برای مفهوم دفاع یا پشتیبانی از یک عقیده یا فرد ( مثال: او م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. تصمیم گرفت که . . . ( رایج ترین و کلی ترین معادل ) مثال: He decided to leave → او تصمیم گرفت که برود. ۲. مصمم شد که . . . ( برای تأکید بر عزم ر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

"بورژوازی" یا "طبقه متوسط سرمایه دار" این واژه در ادبیات اجتماعی و اقتصادی به کار می رود و معمولاً به صورت "بورژوازی" ( که خودش به عنوان وام واژه در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. غیرنظامی ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) مثال: غیرنظامیان نباید در درگیری های نظامی هدف قرار گیرند. ۲. شهروند عادی ( در بافت های اجتماعی ) مثا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. نهاد ( رایج ترین معادل برای سازمان های رسمی و ساختارهای اجتماعی ) ۲. مؤسسه ( برای سازمان های آموزشی، پژوهشی یا خدماتی ) ۳. سازمان ( برای نه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مجهز به ( رایج ترین معادل ) مثال: این ماشین مجهز به سیستم ترمز ضدقفل است. دارای ( در برخی موارد ) مثال: این مدل دارای دوربین پیشرفته است. مسلح ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. متلک پرانی ( رایج ترین معادل ) مثال: �متلک پرانی به زنان در خیابان یک آزار جنسی کلامی است. � ۲. هو کشی ( معادل تحت اللفظی و خودمانی ) ۳. آزار ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لکه دار کردن / آلوده کردن ( به معنای مجازی ) مثال: smear someone's reputation → لکه دار کردن آبروی کسی ۲. مالیدن / پخش کردن ( در زمینه فیزیکی ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. زحمت دادن / به زحمت انداختن مثال: I don’t want to bother you. → نمی خواهم زحمت بدهم. / نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم. ۲. مزاحم شدن / ایجاد م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. کمی بعد ۲. پس از مدتی ۳. پس از چندی ۴. پس از زمانی ۵. در گفتار عامیانه گاه یه مدتی بعد یا بعد از یه مدت هم به کار می رود. مثال: After a while, ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. شیطانی ( پرکاربردترین معادل، برای اشاره به چیزهای شریر، اهریمنی یا خبیث ) ۲. اهریمنی ( به ویژه در متون ادبی یا مذهبی ) ۳. دیو صفت ( در توصی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در زمینه عمومی/روزمره: خالی کرده - ( مانند: �من خاطره آن روز را خالی کرده ام. � ) پاک کرده - ( برای حافظه یا یادآوری چیزی ) فراموش کرده - ( رایج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. پتو ( رایج ترین معادل ) مثال: روی تخت یک پتوی گرم پهن کرد. ۲. لحاف ( معمولاً برای پتوی ضخیم تر یا سنتی ) مثال: در زمستان از لحاف پشمی استفاده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با بی رحمی ( به معنای انجام کاری بدون احساس ترحم یا دلسوزی ) بی رحمانه ( رایج ترین و مستقیم ترین معادل ) بدون شفقت ( برای تأکید بر نبودِ دلسوز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نادرست ترین معادل ( به دلایل فرهنگی و بار معنایی ) : خیانتکار: این واژه بار معنایی بسیار سنگین تری دارد و معمولاً برای اعمال بسیار جدی تر به کار می ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. زندانی شده ۲. دربند ۳. اسیر ۴. محبوس

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خیانت کار یا خیانت کننده ( به ویژه در اشاره به مسیحیانی که در دوران آزار و شکنجه امپراتوری روم، کتاب های مقدس را به مقامات تحویل می دادند ) واگذار ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی عبارت "treason" عبارت است از: خیانت به کشور یا خیانت به میهن در متون حقوقی و رسمی نیز ممکن است از اصطلاح جنایت علیه امنیت کشور استفاده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خائن - رایج ترین و دقیق ترین معادل عامل بیگانه - بیشتر در زمینه جاسوسی یا همکاری با دشمن فروخته - در مفهوم کسی که در برابر پول یا منفعت به وطن یا آرم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

مخالفان رقبا ( به ویژه در زمینه ورزشی یا رقابتی ) حریفان ( معمولاً در رقابت های ورزشی یا سیاسی ) دشمنان ( در زمینه های خصمانه تر یا نظامی ) ان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در زمینه رقابت، ورزش یا بازی: حریف رقبا در زمینه سیاسی، بحث یا اختلاف نظر: مخالف دشمن ( در موارد شدیدتر ) مثال ها: He defeated his opponent in t ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاددهندگان طرفداران موافقان حامیان مدافعان هواداران انتخاب بهترین معادل به زمینه ی متن بستگی دارد. به طور مثال: در مباحث علمی یا سیاسی: حامیان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شکست ( پرکاربردترین معادل ) مثال: شکست دادن دشمن مغلوب کردن مثال: مغلوب کردن حریف تسلیم شدن ( با توجه به مفهوم جمله ) مثال: آنها مجبور به تسلیم ش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در حال کاهش ( رایج ترین معادل برای روند نزولی یا کاهشی ) مثال: declining sales = فروش در حال کاهش رو به افول ( برای قدرت، نفوذ یا رونق ) مثال: dec ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در این وضعیت، . . . در این شرایط، . . . در این حالت، . . . در چنین موقعیتی، . . .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مربوط به مناسب برای مرتبط با وابسته به ( در برخی زمینه ها )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

utmost significance معادل های فارسی عبارت "utmost significance" عبارتند از: ۱. اهمیت فوق العاده ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) ۲. اهمیت بسیار ز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. بسیار مهم ۲. اهمیت فوق العاده ۳. اهمیت حیاتی ۴. نهایت اهمیت ۵. اهمیت فراوان همچنین در برخی متون رسمی یا ادبی از عباراتی مانند �کمال اهمیت� یا �اه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حداکثر نهایت بیشترین غایت / غایتِ منتهای حد

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روشنفکران نخبگان فکری طبقه فرهیخته

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مقام سیاسی اختیار سیاسی مرجعیت سیاسی اقتدار سیاسی