پیشنهاد‌های عباس نعمتی فر (٣١٥)

بازدید
١٣٩
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

جلوتر رفتن The guard preceded them down the corridor. She preceded him out of the room.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

( امریکا ) تالار افتخار ( تالاری که در آن مجسمه یا نام مشاهیر رشته ی ویژه ای را قرار می دهند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

نخودی خندیدن، ریز خندیدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وکیل مدافع

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

وکیل مدافع

پیشنهاد
٢

پذیرفتن ( یک شرایط ناخوشایند غیرقابل تغییر ) و کنار آمدن ( با آن ) Josh resigned himself to the long walk home. At sixteen, I resigned myself to th ...

پیشنهاد
٢

مضطرب و نگران ( اتفاق بدی ) بودن He was constantly looking over his shoulder, afraid his past crimes would catch up with him. So, reading through th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حسن ظن ( نسبت به اینکه افراد یک مجموعه مطابق قوانین عمل می کنند و تقلب نمی کنند ) Those who abuse the privileges of the honor system will be penaliz ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ملامت کردن، هشدار دادن My doctor’s been lecturing me on the dangers of not getting enough exercise. I know I should stop smoking—don't give me a lec ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

( درخشیدن چشم ها و ) خوشحال بودن twinkling blue eyes Her eyes twinkled with merriment. His mother twinkled at him over her teacup.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خدمت اجباری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

واکسن زدن، واکسینه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( کشتی یا هواپیمای ) در معرض خطر a distress signal ( = a message asking for help ) It is a rule of the sea to help another boat in distress. a dist ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نقطه ضعف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

تحسین و ابراز رضایت ( از حسن انجام کار کسی ) He's a player who rarely seems to get the credit he deserves. I can't take all the credit for the show ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

رئیس دانشکده ناظم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

درباره چیزی توضیح دادن The star refers to items which are intended for the advanced learner. The term “Arts” usually refers to humanities and social ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

فرستادن کسی یا چیزی پیش کسی یا جایی برای دریافت رسیدگی و کمک My doctor referred me to a specialist. The case was referred to the Court of Appeals. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

نگاه کردن به کتاب، یادداشت، نقشه و . . . برای کسب اطلاعات You may refer to your notes if you want. to refer to a dictionary He gave the speech witho ...

پیشنهاد
٣

کتاب رکوردهای جهانی گینس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

نوعی آبجوی ایرلندی ( با رنگ تیره )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رهایی، بی بند و باری، بی خیالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

1. زمین حاصل خیز 2. ( انسان یا حیوان یا گیاه ) بارورکننده یا زاینده 3. ( ذهن ) خلاق و ایده ساز 4. ( زمینه ) مساعد، ( شرایط ) آماده ( برای حصول نتایج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

1. اثبات کردن 2. از کار در آمدن، از آب در آمدن The recent revelations may prove embarrassing to the president. The design proved to be a success. T ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

با عجله و بدون فکر کاری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

تلاش کردن ( و جنگیدن ) برای به دست گرفتن کنترل چیزی پایداری کردن، ایستادگی کردن، جنگیدن برای Soviet forces disputed every inch of ground. On the las ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

( قبل از انجام کار جدید یا ادامه دادن کار، درباره وضعیت پیشین و فعلی ) خوب فکر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

غیرجدی، همین جوری، بی هدف، بی استفاده It was just an idle threat It was only from idle curiosity that she went into the barn.

پیشنهاد
٠

بی نتیجه ( یا بلاستفاده ) و اتلاف وقت است که فلان کار انجام شود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی ثروتمند ( که به کار کردن نیاز ندارد )

پیشنهاد
٠

بی فایده ( یا بی نتیجه یا بی ارزش ) است که فلان کار انجام شود. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

وقت را به بطالت گذراندن، حرام کردن، به هدر دادن Morse idled away most of Monday in his office. They idled their time away in the pub. We idled away ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

بیماری فلج اطفال ( و نه قطع نخاع، حتی برای بزرگسالان )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مسافر ( هر روزه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

یک نان حلقوی شکل ( شبیه دونات ) که وسط آن سوراخ است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

سند ( یا قرارداد ) وام مسکن ( نه خود وام )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

( جاده، رود و . . . ) پر پیچ و خم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

غصه الکی خوردن ( بابت اتفاقی که افتاده و دیگه نمی شه تغییرش داد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

ضربه ( قلم موی نقاشی و. . . ) A few strokes of her pen brought out his features clearly. the thick downward strokes of the characters

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

سفت شدن ماهیچه ها پس از مرگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

شرمگین کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پر از حس خاصی ( غرور، هیجان و. . . ) بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

کم درآمد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

توله ( شیر و خرس و . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدرت اتخاذ تصمیم نهایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قدرت اتخاذ تصمیم نهایی، کلام آخر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی است که تصمیم نهایی را می گیرد و حرف آخر را می زند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

mid, amid=

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

ناچیز، بسیار کم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

برخورد کردن، مواجه شدن