اسم دختر - صفحه 47

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

یولدوز

مثل ستاره


دختر

ترکی
یکتافاطمه/y.-fāteme/

ترکیب دو اسم یکتا و فاطمه ( بی نظیر، رانده شده از آتش )، از نام های مرکب، یکتا و فاطمه


دختر

عربی
یکمال

ثروت تقسیم نشدة، دوست جان‏جانی ( نگارش کردی


دختر

کردی
یکیتی/yekiti/

اتحاد، اتحاد ( نگارش کردی


دختر

کردی
ییلدیز/yildiz/

ستاره


دختر

ترکی

کهکشانی
آبتاب/ābtāb/

دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان، مشعشع، درخشان، صاف چون آب زلال


دختر

فارسی
آبسالان/absalan/

باغها


دختر

فارسی
آبلوج

قند سفید، قند مکرر


دختر

فارسی
آپادانا/apadana/

کاخ با شکوه هخامنشیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آتشبند/atash band/

از بین برنده خشم و ناراحتی، سحر و افسونی که بدان آتش را فرو نشانند


دختر، پسر

فارسی
آتشگون/atashgon/

ارغوانی، دختران سرخ روی، به رنگ آتش


دختر

فارسی
آتشه/ātaše/

برق، آذرخش


دختر

فارسی، عربی
آتشیزه

کرم شب تاب


دختر

فارسی
آتیس/atis/

نام خدای حاصلخیزی فریگیان


دختر

فارسی
آتینا/atina/

دسته گل نیلوفر، گلستان نیلوفر


دختر

اوستایی
آدرا/adara/

آبرومند


دختر

فارسی
آدنا/adena/

ساخته شده، آفریده شده، نام روستایی در نزدیکی چالوس


دختر

فارسی
آدنیس/adnis/

گلی به رنگ زرد و قرمز، آدونیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود


دختر

فارسی، فنیقی

گل
آدیش/ādiš/

آتش، اخگر، شراره آتش، آذر، ( عامیانه ) آتیش


دختر، پسر

فارسی
آذار/azar/

بهار، نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین


دختر

عربی، سریانی

طبیعت
آذرآباد

نام آتشکده ای در تبریز


دختر، پسر

فارسی
آذرافروز

روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...


دختر، پسر

فارسی
آذرافزا

آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذرفزا

آذرافزا، آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود


دختر، پسر

فارسی
آذرمهر

مرکب از آذر+ مهر، محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده ...


دختر، پسر

فارسی
آذرک/āzarak/

آذرِ محبوب و دوست داشتنی، مصغر آذر، ( اَعلام ) نام دختر یزدگرد سوم ساسانی، [حرف «ک» در آذرک می توان ...


دختر

فارسی
ارسا/orsā/

ارس، نام چند گونه سرو کوهی جزو تیره ی ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمه ی جنگل های مرطوب پراکند ...


دختر

فارسی

طبیعت
آرشین/arshin/

آریایی اصیل، آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست ...


پسر، دختر

فارسی
ارغون/'arqun/

مخفف ارغنون، نام نوعی ساز


پسر، دختر

یونانی
آرمتی/ārmati/

فرشته نگهبان زمین، ( = آرمیتی )، فروتنی، پاکی، فرشته محبت


دختر

اوستایی، فارسی
آروا/arva/

نام فرشته ای در آیین زرتشت


دختر

کردی
اروس/aros/

سفید، درخشان، زیبا


دختر

پهلوی، اوستایی
ارون

( به فتح الف ) شاد و شادمان


دختر

عربی
اریدیس/oridis/

نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ار ...


دختر

ترکی
آزالیا/azaliya/

گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...


دختر

لاتین، انگلیسی

گل
آزرمیدخت/āzarmi doxt/

دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...


دختر

پهلوی، اوستایی، فارسی
ازگل/Üzgül/

گل چهره


دختر

ترکی

گل
اسپنوی/espanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
استبرق/'estabraq/

پارچه نرم و لطیف


دختر

عربی
آسنات/asenat/

دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود


دختر

یونانی

تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی
اسین/esin/

نسیم، الهام


دختر

ترکی
آشا/asha/

پاکی و راستی


دختر

فارسی
افروغ/afrogh/

تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است


دختر

فارسی
افری/afri/

آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین


دختر

فارسی
اقلیمیا/eghlimiya/

اقلیما، نام دختر آدم ( ع )


دختر

یونانی

مذهبی و قرآنی
الارز/elaroz/

گل سرخ بسیار زیبا


دختر

عبری، فرانسوی
آلان قوا

آلان گوا، زیبای وحشی


دختر

ترکی
آلاوه/alave/

آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می کنند


دختر

فارسی
آلبا

سحر سپیده روشنی صبح


دختر

لاتین
المیس/elmais/

درختی با پوست تنه ی صاف به رنگ خاکستری تیره، ( عربی، اِلمَیس ) ( = داغداغان ) ( در گیاهی ) درختی با ...


دختر

عربی
المینا/elmina/

نام شهری در غانا


دختر

ترکی
الن/elen/

نور و روشنایی


دختر

یونانی
آلند/aland/

اولین پرتو خورشید


دختر

کردی
الوا/alva/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
الیزابت/elizabet/

سوگند خدا


دختر

عبری
آلیس/alis/

بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب


دختر

فرانسوی
آمستریس/āmesteris/

نام مادر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) برادر زاده ی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر ارد ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
امیره/amireh/

مؤنث امیر


دختر

عربی
امیل/amil/

گراینده تر، مایل تر، معرب از سنسکریت نام درختی از تیره فریفون که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه ...


دختر

عربی، سانسکریت
امیله/amila(e)/

نام درختی از تیره فریفون که گاهی بعضی از انواع آن بصورت درختچه یافت می شوند، ( معرب از سنسکریت، ama ...


دختر

عربی، سانسکریت
آنجلا/Angela/

روشن شدن


دختر

لاتین
آنو/ano/

نام خدای آسمان، در دین بابلی


دختر

فارسی، بابلی
انوشک/anoshak/

نام زنی در زمان ساسانیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
انیتا

آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و ...


دختر

فارسی
آوادان/avadan/

زیبا، قشنگ


دختر

ترکی
آوام

فام، لون، رنگ


دختر

فارسی
آوشن

آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


دختر

فارسی
آویژه/āviže/

معشوق، دلبر، خاص، خالص، ویژه، پاکیزه


دختر

فارسی
ایتا/itā/

( مصدر ) دادن


دختر

عربی
ایزابل/izabel/

قول و وعده خداوند، طاهر، پاکیزه


دختر

عبری
آیلان/aylan/

همراه ماه


دختر

ترکی
ایواز/ivaz/

آراسته و پیراسته


دختر

فارسی
آییژ/ayizh/

شراره، شراره آتش


دختر

فارسی
بابان/baban/

خانه پدری، خانةپدری، نام عشیرةایی درکردستان، نام منطقةای در کردستان، لقب چند تن از احکام سلسله ‏باب ...


دختر

کردی
بابوس/babos/

نام پدر اورونت پادشاه ‏سکایی، نام کوهی در بانه ( نگارش کردی


دختر

کردی
بادر/bader/

حرکت باد، فرشته مأمور باد، فرشتة مأمور باد ( نگارش کردی


دختر

کردی
بارانک/bārānak/

بارانی که قطره های آن کوچک است و به آرامی فرو می بارد، ( در گیاهی ) گیاهی درختی و جنگلی از خانواده ...


دختر

مازندرانی

طبیعت
بارنگ/barang/

ریزش باران همراه باد، ریزش باران همراة باد ( نگارش کردی


دختر

کردی
باروشه

بادبزن ( نگارش کردی


دختر

کردی
باریز

میوةایی که ‏به ‏وسیله ‏باد از درخت کندة می‏شود ( نگارش کردی


دختر

کردی
بازان

جمع «باز» پرندة شکاری، نام روستایی در کردستان، در حال باختن، بازنده ( نگارش کردی


دختر

کردی
بازنه

النگو ( نگارش کردی


دختر

کردی
باژیر

شهر ( نگارش کردی


دختر

کردی
باغان

چند باغ میوة که ‏در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان ( نگارش کردی


دختر

کردی
بافرین/bāfarin/

بآفرین لایق تحسین، درخور آفرین


دختر

فارسی
بانو گشسب/banu-goshasb/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
باوین/bavin/

صاحب، از قبایل پراکندةکرد ( نگارش کردی


دختر

کردی
بتمان

نام رودخانةای در کردستان ( نگارش کردی


دختر

کردی
بتیا/batiyā/

سینه، صدر


دختر

پهلوی
بختور/bakhtvar/

بهروز، کامران، دارای روزگار خوش، دارای روزگار خوش ( نگارش کردی


دختر

کردی
برزی

جای بلند، سکو، کنایه ‏از بلند قامت ( نگارش کردی


دختر

کردی
برسین/barsin/

زاده خداوند ماه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
برقه/barghe/

درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر، درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چ ...


دختر

کردی
برهون/barhon/

هاله، خرمن ماه


دختر

فارسی
بزان

شکست دهنده، نام روستایی ( نگارش کردی


دختر

کردی
بژن/bazhen/

قد و بالا، قد و بالا ( نگارش کردی


دختر

کردی
بسارنگ

نام سلطانی در زمان رودکی


دختر، پسر

فارسی
بشکو

شرکت سهامی ( نگارش کردی


دختر

کردی
بلکا/belkā/

دانا، دانشمند، عاقل، خردمند


دختر

ترکی
بمانی/bemani/

نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند


دختر

فارسی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم