اسم پسر فارسی - صفحه 14
دارنده خوبی و نیکی، ( مجاز ) خوب و نیک، ( به، وند ( پسوند دارندگی و نسبت ) )، منسوب به خوبی و نیکی
پسر
فارسی بهک
نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بهیان
نیکو و تندرست، ( بهی= نیکویی، خوبی صحت، تندرستی، ان ( پسوند نسبت ) )، روی هم به معنی نیکو و تندرست
پسر
فارسی بهین مهر
( صاحب ) بهترین مهربانی و عشق
پسر
فارسی بوبار
دارنده زمین
پسر
فارسی بوپار
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی بوذرجمهر
بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی بوراب
از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تبتل
از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
پسر
فارسی تخار
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تخشا
کوشنده، کوشا، ساعی، ( پهلوی، tuokhšāk ) کوشنده، سعی کننده، ( در اوستائی، thwaokhš، thwaokhša ) غیور ...
پسر
فارسی تخواره
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تورنگ
مرغ صحرایی، تذرو، قرقاول، ترنگ، ( = ترنگ )، ← ترنگ، پرنده ای از خانواده ماکیان، خروس صحرایی
دختر، پسر
فارسی
پرنده، طبیعت تورک
نام پسر شیدسب پادشاه زابلستان
پسر
فارسی توس
درختی بزرگ و جنگلی، پسر نوذر پهلوان و سردار بزرگ ایران در دوره ی کیقباد، غان، کیکاووس و کیخسرو، سرد ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت توفان
جریان هوای بسیار شدید، تندباد، ( به مجاز ) غوغا، هیاهو، ( = طوفان )، جریان هوایی بسیار شدید معمولاَ ...
پسر، دختر
فارسی، آرامی
طبیعت پژند
نام گیاهی است
پسر
فارسی پژوتن
پشوتن، فداکار، ( = پشوتن )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پژوهان
پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق
پسر
فارسی تیفانی
رنگی آبی شبیه به فیروزه ای
پسر
فارسی تیلکو
بچه کوه
پسر
فارسی تیماس
جنگل، بیشه
پسر
فارسی تلیمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پهلوانان در زمان فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تنوتاس
صاحب علم و عمل را گویند
پسر
فارسی تهم
قوی، نیرومند
پسر
فارسی تهماسب
آخرین پادشاه سلسله داستانی پیشدادی، دارنده اسب فربه یا دارای اسب زورمند، ( = طهماسب )، ← طهماسب، ( ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تهمان
نیرومندان، پهلوان ها، قدرتمند، پهلوانان، نیرومندها
پسر
فارسی تهمورس
تهمورث، ( = تهمورث )، ← تهمورث، نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی، ملقب به ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تهمین
پهلوان، شجاع، از القاب رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی توان
نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت، توانایی، توانایی تحمل چیزی، توانستن، تحمل کردن چیزی
پسر
فارسی جندل
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چنگش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه خاقان چین
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چهرآذر
آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش، ( = آذرچهر )
دختر، پسر
فارسی چهرآزاد
نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی
دختر، پسر
فارسی چهربرزین
دارنده نژاد برتر
پسر
فارسی چوبینه
لقب بهرام سردار دوره ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چکاد
جلو سر، پیش سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، سرچکاد، سرکوه، بالای کوه، قله، بالای سر، سپر
پسر
فارسی
طبیعت چیره
غالب، مسلط، مستولی، ماهر، پیروز، دارای مهارت
پسر
فارسی چیلان
عناب
پسر
فارسی توهان
ناآرامی، خشم، طوفان
پسر
فارسی توکان
آن که چون چشم عزیز است، نام یکی از صورت های فلکی، [در گویش لری توک = چشم، عین که با ( ان ) نسبت آمد ...
پسر
لری، فارسی
کهکشانی تک آفرین
مرکب از تک ( یگانه یا بی نظیر ) + آفرین ( آفریننده )
پسر
فارسی تک تا
یگانه، بی همتا، یکتا
دختر، پسر
فارسی تکاور
تگاور، دونده، تیزتک، اسب تندرو، ( = تگاور )، ( در نظام ) مأمور عملیات ویژه در ارتش، تندرو
پسر
فارسی تیران
نام پسر اردشیر سوم و نام چندین پادشاه از سلسله اشکانیان، ( اَعلام ) ) نام پسر اردشیر سوم، ) تیران ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تیربد
فرمانده ی یک ستون کوچک تیر انداز
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تیرگان
روز سیزدهم تیرماه، جشنی که در این روز در ایران باستان برپا می کرده اند، ( در قدیم ) در ایران قدیم ج ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چاکان
نام روستایی در نزدیکی لاهیجان
پسر
فارسی چراغ علی
چراغ ( فارسی ) + علی ( عربی ) روشنایی ای که از علی می تابد
پسر
فارسی، عربی جابان
امیری که پوراندخت پادشاه عجم او را با سپاهی عظیم به جنگ سپاه عرب فرستاد، نام سردار ایرانی در سده دو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جادی
زعفران
پسر
فارسی حسین فربد
ترکیب دو اسم حسین و فربد ( خوب و شکوهمند )، از نام های مرکب، حسین و فربد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی حسینا
نام شاعری مجنون چون بابا طاهر
پسر
فارسی داشاب
هدیه
پسر
فارسی داشاد
هدیه
پسر
فارسی دامور
آواز نرم و لطیف
پسر
ترکی، فارسی دامیار
شکارچی، ماهی گیر
پسر
فارسی خدا بخش
عطای الهی، بخشیده خداوند
پسر
فارسی خداآفرید
آفریده خداوند
دختر، پسر
فارسی خدابنده
بنده خداوند، لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغول
پسر
فارسی خداداد
عطا شده از سوی خداوند
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی خدادوست
دوستدار خداوند
پسر
فارسی خداطلب
خدا ( فارسی ) + طلب ( عربی ) خداجو
پسر
فارسی، عربی خداکریم
خدا ( فارسی ) + مراد ( عربی ) نام یکی از سرداران کریمخان زند
پسر
فارسی، عربی خدایار
آن که خداوند یار اوست
پسر
فارسی خدیو
خداوند، پادشاه، امیر، فرمانروا، ( در قدیم )، رئیس، ( اَعلام ) عنوان هریک از پادشاهان دوره ی اخیر مصر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خراد
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پاد ...
پسر
فارسی خرد
دانش
پسر
فارسی خرداد
کمال، درستی، ماه سوم از سال خورشیدی، ماه آخر بهار، [قدیمی] روز ششم از هر ماه خورشیدی، ( پهلوی، harv ...
پسر
فارسی، اوستایی، پهلوی خرداد پرویز
نام یکی از پادشاهان ساسانی
پسر
فارسی خردادبرزین
نام پزشکی ایرانی در دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی خردادبه
کمال، رسایی و درستی بهتر، ( اَعلام ) نام یکی از جغرافی دانان مسلمان [قرن هجری]، ( در اعلام ) نام یک ...
پسر
فارسی خردمند
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار، دارای خرد و قدرت اندیشه
پسر
فارسی خردیار
خردمند، دارنده خرد، ( خَرد، یار ( پسوند دارندگی ) )، دارنده ی خَرد، خَردمند
پسر
فارسی خرزاد
خورزاد، نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی خرسند
شادمان، خوشحال، قانع، خشنود، راضی و قانع
پسر
فارسی خرشاد
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر، پسر
فارسی خرشید
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
دختر، پسر
فارسی خرمشاد
ترکیب دو اسم خرم و شاد ( فرخنده و خوشحال )، شادان، بسیار شاد، با طراوت و شاداب
پسر
فارسی خابان
نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد
پسر
فارسی ترسا
ترسنده، راهب مسیحی
پسر
فارسی تژاو
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی داماد افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جهان بخت
بلند اقبال، آن که جهان بر وفق مرادش باشد
پسر
فارسی جهان جو
جوینده و طالب جهان، ( مجاز ) پادشاه بزرگ و کشور گشا، جوینده ی جهان، جوینده ی عالم، ( به مجاز ) پادش ...
پسر
فارسی جهان فر
کسی که جهانیان به او افتخار کنند، مایه شکوه و عظمت جهان، شکوه جهان
پسر
فارسی جهان مهر
آن که در جهان چون خورشید می درخشد، زیبا
دختر، پسر
فارسی جهانبان
نگهبان جهان، خداوند
پسر
فارسی جهانسوز
فتنه و آشوب به پا کننده در جهان، بی اعتنا به جهان و هر چه در آن است
پسر
فارسی جهانشاد
آن که مردم جهان از او شادند
پسر
فارسی جهانشید
نور و روشنایی عالم
پسر
فارسی جهانشیر
دلاور در جهان
پسر
فارسی جهانگشای
تسخیرکننده جهان، فاتح
پسر
فارسی جهانور
جهاندار، ( جهان، ور ( پسوند دارندگی ) )، تا
پسر
فارسی جهانیار
یاور و یاور مردم جهان
پسر
فارسی جهن
از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر افرسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جوانوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و دبیری بزرگ در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جویان
جوینده، جست و جو کننده، ( = جویا )، جویا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس ...
پسر
فارسی جیحون
رود، دریا، آمودریا، رود بزرگ، نام رودی در آسیای میانه، ( عربی )، نام رودخانه ای در آسیای میانه
پسر، دختر
عربی، فارسی
طبیعت چابک
چست و چالاک، زرنگ، ماهر، زبردست، به سرعت و سهولت حرکت کننده، چالاک، زبَردست، چالاک ، زیبا و ظریف، ...
پسر
فارسی