اسم پسر فارسی - صفحه 14

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

کامجو/kamjo/

آن که به دنبال عیش و خوشی است


پسر

فارسی
کامروا/kāmravā/

آن که به آرزو و خواستش رسیده است، موفق، آن که خواسته و آرزویش رسیده است


پسر

فارسی
کامکار/kāmkār/

کامروا، موفق، کامگار


پسر

فارسی
کدیور/kadivar/

صاحب خانه، مالک خانه، کدخدا، کشاورز، زارع، باغبان، ( در متون مانوی پارتی ) به معنی دنیادار و جهاندا ...


پسر

فارسی
کسری/kasrā/

خسرو، ( کسرا ) ( معرب از فارسیِ خسرو )، ( در اعلام ) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو، کسرا، معر ...


پسر

فارسی
کلان/kalān/

بسیار، زیاد، بزرگ، جسیم، تنومند، دارای سن بیشتر، ( در قدیم ) وسیع، فربه، چاق


پسر

فارسی
کندرو

از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک


پسر

فارسی
کوپال/kupal/

گرز آهنین


پسر

فارسی
کوچک

دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
کوشش/kušeš/

سعی، تلاش، تقلا، ( اسم مصدر از کوشیدن )، کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، ( در تصوف ) سعی در انجام ...


پسر

فارسی
کویر/kavir/

شیر ژیان


پسر

فارسی
کیاس/kiyas/

بسیار زیرک و تیزهوش


پسر

فارسی
یار/yar/

مدد، مددکار


پسر

فارسی
یاره/yare/

یارا، قدرت


پسر

فارسی
فرازین/farāzin/

بالایی، فرازی، اعلی


پسر

فارسی
فرگان/fargan/

جشن با شکوه


پسر

فارسی
فرگاه/fargah/

پیشگاه باشکوه


پسر

فارسی
فریاب/faryāb/

دارای شکوه و جلال، ( فر = شکوه و جلال، یاب ( جزء پسین ) = یابنده )، یابنده ی شکوه و جلال


پسر

فارسی
محمد افشین/m.-afšin/

ترکیب دو اسم محمد و افشین ( ستوده و لقب پادشاهان اسروشنه )، از نام های مرکب، ا محمّد و افشین


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
مطیعا/motieā/

منسوب به مطیع، ( به مجاز ) کسی که فرمانبردار و مطیع است، ( عربی ـ فارسی ) ( مطیع = اطاعت کننده، فرم ...


پسر

فارسی، عربی
مهرمند/m.-mand/

دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
نستهن/nastahan/

نستیهن، پهلوانی تورانی، ( اَعلام ) پهلوان تورانی، پسر ویسه و برادر پیران


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نورمند/nurmand/

دارای نور، منور، روشن، پرنور، پور نور


پسر

فارسی، عربی
نیک بین/n.-bin/

خوش بین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که یا آنچه خوبیها را می بیند


پسر

فارسی
هرمزدیار/hormozd yar/

خدایار


پسر

فارسی
هشیار/hošyār/

هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...


پسر

فارسی
همراد/hamrād/

ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند


پسر

فارسی
کردوی/korduy/

نام دلاوری تورانی، ( اَعلام ) نام دلاوری تورانی ( گرگوی ) که در نبرد هماون پیران را یاری می داد و ا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کهرام/kahram/

قهرمان


پسر

فارسی
کیاکسار/kiyāksār/

پسر آستیاگ و دایی کوروش


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
یلان/yalān/

پهلوانان، ( = یلانشان ) ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی که به دست بیژن ـ مبارز ایرانی ـ کشته شد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
خداکریم

خدا ( فارسی ) + مراد ( عربی ) نام یکی از سرداران کریمخان زند


پسر

فارسی، عربی
خردادبرزین

نام پزشکی ایرانی در دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
خردیار/kharad yār/

خردمند، دارنده خرد، ( خَرد، یار ( پسوند دارندگی ) )، دارنده ی خَرد، خَردمند


پسر

فارسی
خرمشاد/kh.-šād/

ترکیب دو اسم خرم و شاد ( فرخنده و خوشحال )، شادان، بسیار شاد، با طراوت و شاداب


پسر

فارسی
خسروداد/khosro dad/

داده پادشاه


پسر

فارسی
خسروزاد/khosro zad/

زاده پادشاه


پسر

فارسی
خسروشاد/xosro (w) šād/

پادشاهِ شادمان، پادشاه شاد و خرم


پسر

فارسی
خورسان

مانند خورشید


دختر، پسر

فارسی
خوش زاد/khoš zād/

دارای اصل و نژاد نیکو، نکوزاد


پسر

فارسی
خوشچهر/khosh chehr/

آن که چهره ای زیبا و خوشایند دارد


پسر

فارسی
داتامیس/dātāmis/

والی ایرانی ' کیلیکیا ' در زمان اردشیر دوم، ( اَعلام ) استاندار ( = ساتراپ ) ایرانی کیلیکیه [حدود پ ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
دادبه/dād beh/

دارنده ی بهترین عدل، ( در قدیم ) دارنده ی بهترین داد ( عدل، داوری، دادگری )، ( اَعلام ) دادبه ( در ...


پسر

فارسی
دادعلی

داد ( فارسی ) + علی ( عربی )، داده علی ( ع )، آن که عدل و دادی چون علی ( ع ) دارد


پسر

فارسی، عربی
دادفر/dād far/

دارای فر و شکوه و عظمت، ( در قدیم ) دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل، مرکب از داد ( عدل ) ...


پسر

فارسی
دادفروز/dadforoz/

فروزنده عدل و داد، عادل


پسر

فارسی
دادفرین/dad farin/

نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
دارنوش/darnush/

نام یکی از وزیران بخت نصر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
داریاو/daryav/

نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها


پسر

فارسی
دارینوش/darinush/

نام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
دامور/damur/

آواز نرم و لطیف


پسر

ترکی، فارسی
دانامهر/dana mehr/

پسر دانا و مهربان


پسر

فارسی
دلبین/delbin/

صاحب دل و جان


پسر

فارسی
دینوند/dinvand/

متصف به اوصاف دین، دیندار، دینور، ( دین، وند ( پسوند نسبت ) )


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دینیاد/din yād/

پای بند به مبانی دین و عامل بر دستورهای آن


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
رادبد/r.-bod/

نگهبان جوانمردی و آزادگی و بخشندگی، ( راد، بد /، bod/ ( پسوند محافظت ) ) روی هم به معنی نگهبان جوان ...


پسر

فارسی
رادسام/rad sam/

پادشاه بخشنده


پسر

فارسی
رادعلی

راد ( فارسی ) + علی ( عربی ) علی جوانمرد


پسر

فارسی، عربی
رادفر/r.-far/

شکوه انسان بزرگوار و بخشنده، [راد= جوانمرد، آزاد، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا، حکیم، فر = شکوه و ...


پسر

فارسی
رادفرخ/rad-farokh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام آخورسالار هرمز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رادمن/r.-man/

مردی که دارای اندیشه ی جوانمردی است، ( راد، من/مان = اندیشه و فکر )


پسر

فارسی
رادنوش/rad-nosh/

جوانمرد جاوید، مرکب از راد ( جوانمرد، بخشنده ) + نوش ( نیوشنده )


پسر

فارسی
رادنیک/r.-nik/

ترکیب دو اسم راد و نیک ( جوانمرد و خوب )، ( راد = جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند، نیک = خوب، نیکو ) ...


پسر

فارسی
رازمهر/rāz mehr/

محبت و مهربانی نهانی، ( مجاز ) مهربان و با محبت، ( راز = نهانی، سِر، رمز، مهر = مهربانی و محبت )


پسر

فارسی
رامتن/ramtan/

آرام ترین تن


پسر

فارسی
رامشاد/ram shad/

آرام و شاد، مرکب از رام ( آرام یا مطیع ) + شاد ( خوشحال )


پسر

فارسی
رامفر/rāmfar/

شکوه و جلالِ آرام، ( رام = آرام، فر = شکوه و جلال )، ( به مجاز ) ویژگی پسری که آرام است و دارای شکو ...


پسر

فارسی
راوین/ravin/

دارای شکوه و شوکت


پسر

فارسی
رایبد/ray-bod/

دانشمند، حکیم، دانا، به ضم ب، خداوندگار خرد، مرکب از رای به معنای دانش و خرد و بد پسوند ملکیت


پسر

کردی، فارسی
رایمون/raymon/

پسر باهوش، ریشه ی گیلکی دارد و به معنی پسر باهوش است


پسر

فارسی، گیلکی
رایموند/rymond/

پسر عاقل و دانا


پسر

فارسی
راینیک/raynik/

اندیشه نیک


پسر

فارسی
رزم یار/razmyār/

رزمنده، یاری کننده در جنگ، ( به مجاز ) شجاع


پسر

فارسی
رزمین/razmin/

پسر جنگجو، پسر مبارز، منسوب به رزم، جنگی، ( به مجاز ) شجاع، دختر جنگجو، دختر مبارز


پسر، دختر

فارسی
رشنان/rašnān/

با طراوت، ( در اوستایی ) منسوب به رَشن که در آئین زرتشتی فرشته ی عدالت است و به معنی عادل و دادگر م ...


پسر

فارسی، اوستایی
رغمان/reghman/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران ایرانی در زمان هرمز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رفیدا/rafidā/

نام مردی در منظومه ویس و رامین، ( رَفید، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به رفید، یار و یاور، مساعد و کمک ...


دختر، پسر

فارسی، عربی
رهامیر/rohamir/

ترکیبی از اسم های رهام و امیر


پسر

فارسی، عربی
رهیار/rahyār/

راه شناس، راه نما، دارنده ی راه


پسر

فارسی
روان مهر/ravān mehr/

ویژگی کسی که دارای جان و روح مهربان است، ( روان = جان، روح، مهر= محبت، دوستی، مهربانی )، کسی که روح ...


پسر

فارسی
روزمهر/ruz mehr/

خورشید روز، درخشان، ( به مجاز ) مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده


پسر

فارسی
روزک

روز کوتاه، لقب یکی از پسران شاه عباس پادشاه صفوی


پسر

فارسی
روشام/rosham/

برازنده، شایسته، لایق


پسر

فارسی
روشاک/roshak/

نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
روشن مهر/r.-mehr/

خورشید درخشان، خورشیدِ درخشان


پسر، دختر

فارسی
روماک/romak/

صادق و درست کردار، در گویش مازندران راست و منظم


پسر

مازندرانی، فارسی
روهام/roham/

نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه فردوسی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رکسار/roksar/

پهلوان، قدرتمند، نام یکی ازپهلوانان افسانه ای ایران باستان و نام افسانه ای به همین نام


پسر

فارسی
زائان/zaan/

نام سر سلسله زادنیان یکی از قبایل معروف قزوین


پسر

فارسی
زادان فر

یکی از القاب خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
زادمن/zadman/

آزادمنش


پسر

فارسی
زاویش/zavish/

نام نیای مادری زرتشت


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
زرداده/zardadeh/

نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
زروانمهر

مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + مهر ( خورشید )


پسر

فارسی
زروند/zarvand/

دارنده ی زر و طلا، صاحب زر


پسر

فارسی
زلفعلی

زلف ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از زلف ( گیسو، موی بلند ) + علی


پسر

فارسی، عربی
زویین/zuein/

زوپین


پسر

فارسی
ژاماسب/zhamasb/

جاماسب، جاماسپ


پسر

فارسی
ژاییز

ژاییژ


پسر

فارسی
سارکو/sarko/

کوه سرد، کوه بلند


پسر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر