اسم پسر فارسی - صفحه 18
نام ماه ششم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آتش، نام روز چهارم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
پسر
فارسی شهسام
پادشاه آتش
پسر
فارسی شهمردان
نام پسر ابولخیر، اخترشناس و ریاضیدان ایرانی
پسر
فارسی شهیاد
یاد شاه، مرکب از شه ( شاد ) + یاد ( خاطره )
پسر
فارسی شورعلی
شور ( فارسی + علی ( عربی ) مرکب از شور ( هیجان ) + علی ( بلندمرتبه )
پسر
فارسی، عربی شوشیناک
نام خدای شوش
پسر
فارسی شیانا
پاداش دهنده، جزا دهنده، پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان ( جزا و پاداش ) + الف فاعلی
پسر
فارسی شیدسب
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی، تاریخی و کهن شیدور
رخشنده و درخشان، ( شید = خورشید، ور ( پسوند دارندگی )
پسر
فارسی شیدوس
دارنده دانش درخشان
پسر
فارسی شیراحمد
شیر ( فارسی ) + احمد ( عربی ) مرکب از شیر ( شجاع ) + احمد ( ستوده )
پسر
فارسی، عربی شیرآزاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان رستم هرمزان سردار ساسانی
پسر
فارسی شیراک
نام پدر هرمزد، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت
پسر
فارسی شیرزیل
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در زمان خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی شیرعلی
شیر ( فارسی ) + علی ( عربی )، مرکب از شیر ( شجاع ) + علی ( بلندمرتبه )، نام طایفه ای از طوایف کهگیل ...
پسر
فارسی، عربی شیرمحمد
شیر ( فارسی ) + محمد ( عربی ) مرکب از شیر ( شجاع ) + محمد ( ستوده )
پسر
فارسی، عربی صحتیار
دارای تندرستی و سلامتی، ( صحت، یار ( پسوند دارندگی ) )، تندرست و سلامت، درست بودن و درستی
پسر
فارسی، عربی صدران
رؤسا و بزرگان، صدر ( عربی ) + ان ( فارسی ) رؤسا و بزرگان
پسر
فارسی، عربی صدیده
مهم
پسر
فارسی، آشوری صنم بر
خوش اندام، دلدار، صنم ( عربی ) + بر ( فارسی ) مرکب از صنم ( بت ) + ( آغوش )
دختر، پسر
فارسی، عربی طرهان
طرحان
پسر
فارسی طهماسپ
دارنده اسب نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه پیشدادی ایران، پدر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن طوش
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزند گشتاسپ پا ...
پسر
فارسی طوطیانوش
مرکب از طوطیا ( توتیا )، نوش ( عسل )، نام دیگر اسکندر مقدونی، طوطیا ( معرب ) + نوش ( فارسی )، مرکب ...
پسر
فارسی، هندی
تاریخی و کهن طینوش
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر قیدافه پادشاه اندولس و داماد فور هندی در زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ظفرداد
ظفر ( عربی ) + داد ( فارسی ) نتیجه و حاصل
پسر
عربی، فارسی عارف پاشا
عارف ( عربی ) + پاشا ( فارسی )، پادشاه دانا و آگاه
پسر
عربی، فارسی علی ارشیا
ترکیب دو اسم علی و ارشیا ( شریف و تخت پادشاهی )، از نام های مرکب، علی و اَرشیا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی آریا
ترکیب دو اسم علی و آریا ( شریف و نجیب )، از نام های مرکب، علی و آریا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی آرین
ترکیب دو اسم علی و آرین ( شریف و آریایی )، از نام های مرکب، علی و آرین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی پویا
ترکیب دو اسم علی و پوریا ( شریف و پوینده )، از نام های مرکب، علی و پویا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی داد
داده علی ( ع )، علی ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده علی ( ع )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی ماهان
ترکیب دو اسم علی و ماهان ( شریف و روشن و زیبا چون ماه )، از نام های مرکب، علی و ماهان
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی مهر
ترکیب دو اسم علی و مهر ( شریف و محبت )، از نام های مرکب، علی و مهر
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی مهراد
ترکیب دو اسم علی و مهراد ( شریف و بخشنده بزرگ )، از نام های مرکب، علی و مِهراد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی مهزیار
ترکیب دو اسم علی و مهزیار ( شریف و مازیار )، از نام های مرکب، علی و مهزیار
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علی کیا
ترکیب دو اسم علی و کیا ( شریف و حاکم )، از نام های مرکب، ( علی و کیا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی علیتا
همتای علی
پسر
فارسی، عربی علیراد
بزرگ جوانمرد
پسر
فارسی، عربی غاتفر
از شخصیتهای تاریخی شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی، نیز نام شهری در آسیای ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن غباد
قباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
پسر
فارسی فارناس
نام پادشاه کاپادوکیه
پسر
فارسی فارناسس
نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فاریاب
فاراب، نام شهری در استان کرمان، ( در قدیم ) پاریاب، ( اَعلام ) ) نام شهری در شهرستان کهنوج، در استا ...
پسر
فارسی فرابرز
نام پهلوانی ایرانی از سپه داران و رایزنان دارا، [به تعبیر دهخدا شاید فرابرز تصحیف فرامرز باشد]، ( ب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرابین
بلند نظر و عاقبت اندیش، [فرا ( جزء پیشین ) = دورتر یا بالاتر، بین ( جزء پسین ) = بیننده]، بالابین، ...
پسر
فارسی فرادخت
بخشنده، مرکب از فرا ( بالاتر ) + دخت ( بخشنده )
پسر
فارسی فرادین
دیندار، متدین، ( فرا = سویِ، جانبِ، به سوی، دین ) ( به مجاز ) دیندار
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فراراد
بالاترین بخشنده، مرکب از فرا ( بالاتر ) + راد ( بخشنده )
پسر
فارسی فرارس
بالندگی
پسر
فارسی فرازمان
دارای اندیشه بلند، دارای افکار متعالی، ( فراز، مان/من = اندیشه )، دارای اندیشه ی بلند، ( فراز + مان ...
پسر
فارسی فرازمهر
شخص مهربان، با محبت، خوب و خوشحال، ( فراز = خوبی و خوشیِ حال و وضع، مهر = محبت، دوستی و مهربانی )، ...
پسر
فارسی فرازنده
بالابرنده و افرازنده، ( صفت فاعلی از فراختن )، ( در قدیم ) افرازنده، بر پادارنده
پسر، دختر
فارسی فراسیاک
افراسیاب
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فراهل
نبیره کیومرث نخستین پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فراهیم
دارای ثروت وسیع، نام جد زرتشت
پسر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن فراهین
نام یک ایرانی معروف در زمان قباد، ) نام یکی از اعیان ایران که با قباد فیروز معاصر بود، فرایین
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فراواز
نام دو رود است از رودهای بخارا
پسر
فارسی فراوک
دارای گفتار باشکوه، خوشگو، وک:واژیدن، گفتن، اوستایی نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا
پسر
فارسی فرایین
از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، همچنین نام یکی از پادشاهان ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فربخش
ویژگی آن که شکوه و جلال می بخشد، ( فر = شکوه و جلال، بخش = ( جزء پسین )، بخشنده )
پسر
فارسی فربدعلی
ترکیب دو اسم فربد و علی ( دارای جلال و شریف )، از نام های مرکب، فربد و علی
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی فربین
طالب شکوه و جلال، ( فر = شکوه و جلال، بین = ( جزء پسین ) = بیننده )، بیننده ی شکوه و جلال، ( فر = ش ...
پسر
فارسی فرتوس
نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرجو
جوینده شکوه و رفعت، جوینده ی شأن و شوکت
پسر
فارسی فرجود
معجزه، اعجاز
پسر
فارسی فرخ بد
فرخنده وخجسته
پسر
فارسی فرخ به
مرکب از فرخ ( مبارک ) + به ( بهترین )، نام پسر ماه خدای پسر فیروز پسر گردآفرین
پسر
فارسی فرخ تاش
فرخ ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) مرکب از فرخ ( مبارک ) + تاش ( پسوند همراهی )
پسر
فارسی فرخ داد
خوش قدم، قدم خیر، زاده ی مبارک و خجسته، مرکب از فرخ ( مبارک ) + داد ( عدالت )
پسر
فارسی فرخ زند
مرکب از فرخ ( مبارک ) + زند، نام پسر علیمردان خان زند
پسر
فارسی فرخ یار
دارای یار مبارک و خجسته یا یار فرخنده و مبارک
پسر
فارسی فرخ یسار
فرخ ( فارسی ) + یسار ( عربی ) دارای مال و ثروت خجسته و مبارک
پسر
فارسی، عربی فرداد منش
نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی فرزان مهر
آفتاب فرزانگی و عاقلی، خورشید دانش و خردمندی
پسر
فارسی فرزانفر
فر و شکوه خردمندی و عاقلی، شکوه و عظمت دانش و دانایی
پسر
فارسی فرزنه
نام روستایی در نزدیکی مشهد
پسر
فارسی فرس من
نام پادشاه گرجستان در زمان اردوان سوم پادشاه اشکانی
پسر
فارسی فرسام
دارای شکوه و عظمتی چون سام
پسر
فارسی فرسیم
پسر با ارزش و با شکوه
پسر
فارسی فرش آورد
فرش ( عربی ) + آورد ( فارسی )، فرشید ورد
پسر
فارسی، عربی فرشیم
قسم، جزو
پسر
فارسی فرغان
نام شهری در ترکستان قدیم، فرغانه
پسر
فارسی فرمد
نام روستایی در نزدیکی طوس
پسر
فارسی فرمین
فرمان
پسر
فارسی فرناک
نام پادشاه کاپادوکیه، ( اَعلام ) نام سر دودمان پادشاهان کاپادوکیه که پس از اسکندر در آسیای صغیر حکو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرنور
شکوه و جلال نور، ( فر = شکوه و جلال که در بیننده شگفتی پدید آورَد + نور ) ( به مجاز ) ویژگی کسی که ...
پسر
فارسی فرهنوش
ویژگی آن که دارای شکوه و جلال ابدی است، ( فره = فر = شکوه و جلال، نوش = جاوید، جاویدان ) ویژگی آن ک ...
پسر
فارسی فرهور
دارای شکوه و جلالی چون خورشید، ( فره = فر = شکوه و جلال، ور ( پسوند دارنگی ) )، دارنده ی شکوه و جلا ...
پسر، دختر
فارسی فرهوشداد
دارنده شکوه و هوش، دارنده فر و هوش، نام فرماندار طبرستان در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فرواک
پیشگفتار، پیش سخن، نام پسر سیامک پادشاه پیشدادی، پسر سیامک و از نیاکان ضحاک در اساطیر کهن ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فروهل
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فری توس
از نامهای باستانی
پسر
فارسی فریتون
فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن فریداد
داده ی خجسته و مبارک، ( فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته، داد = داده )، آفر ...
پسر
فارسی فریشاد
با شکوه و خوشحال، مرکب از فری ( با شکوه ) + شاد ( خوشحال )
پسر
فارسی فریمن
زیبا اندیش، خوش فکر
پسر
فارسی فریمند
صاحب زیبایی و شکوه
پسر
فارسی فرینام
دارای نام با شکوه و زیبا، ( فری = خجسته و مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند، نام )، نامِ خجسته و ...
دختر، پسر
فارسی فریین
بیننده شکوه و جلال
پسر
فارسی