اسم پسر فارسی - صفحه 15

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

کامکار/kāmkār/

کامروا، موفق، کامگار


پسر

فارسی
کدیور/kadivar/

صاحب خانه، مالک خانه، کدخدا، کشاورز، زارع، باغبان، ( در متون مانوی پارتی ) به معنی دنیادار و جهاندا ...


پسر

فارسی
کسری/kasrā/

خسرو، ( کسرا ) ( معرب از فارسیِ خسرو )، ( در اعلام ) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو، کسرا، معر ...


پسر

فارسی
کلان/kalān/

بسیار، زیاد، بزرگ، جسیم، تنومند، دارای سن بیشتر، ( در قدیم ) وسیع، فربه، چاق


پسر

فارسی
کمان گر/kamāngar/

آن که کمان می سازد، سازنده ی کمان، ( در قدیم ) کمان ساز


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کندرو

از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک


پسر

فارسی
کوپال/kupal/

گرز آهنین


پسر

فارسی
کوچک

دارای حجم اندک، ریز، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، لقب اردشیر پسر شیرویه پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
کوشش/kušeš/

سعی، تلاش، تقلا، ( اسم مصدر از کوشیدن )، کار و فعالیت اعم از جسمی یا ذهنی، ( در تصوف ) سعی در انجام ...


پسر

فارسی
کویر/kavir/

شیر ژیان


پسر

فارسی
یار/yar/

مدد، مددکار


پسر

فارسی
یاره/yare/

یارا، قدرت


پسر

فارسی
یاوند/yāvand/

پادشاه، ( در قدیم ) فرمان روا


پسر

فارسی
سهیراد/sahirād/

جوانمرد راست و بلند، ( سَهی = راست و بلند، راد = جوانمرد، آزاده، بخشنده )، جوانمرد آزاده ی راست قام ...


پسر

فارسی
سوریاش/soryash/

خدای نور و خورشید


پسر

فارسی
وارسته/vāraste/

آزاد، رها، رها شده از تعلقات، به ویژه تعلقات دنیایی، آزاده


پسر

فارسی
آبادیس/abadis/

نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی


پسر

فارسی
آبدست/abdast/

چابک، تردست، تر و فرز


پسر

فارسی، بلوچی
ابرش/abrash/

اسب


پسر

فارسی
آبرلی/aberli/

دارای آبرو، آبرومند، آبر ( فارسی، آبرو ) + لی ( ترکی ) دارای آبرو


پسر

ترکی، فارسی
آبگین/ābgin/

دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه


دختر، پسر

فارسی
آتش برزین

آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین ( با شکوه )


پسر

فارسی
آتشزاد/atash zad/

زاده آتش


پسر

فارسی
آخش/akhash/

قیمت بها ارزش، نام موبدی در ایران قدیم


پسر

فارسی
آدورا/adora/

کمک کننده، مددکار، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی


پسر

فارسی، آشوری
آذرمهربرزین

مرکب از آذر+ مهر+ برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از ...


پسر

فارسی
آذرنرسی

نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
آذرآیین/azar aeen/

نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان


پسر

فارسی
آذرباد/āzar bād/

پابنده و نگهبان آتش، ( اَعلام ) ( = آذرپاد = آذربادمارسپندان ) موبد موبدان زمان ساسانی [قرن میلادی] ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آذرشب/āzar šab/

فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، ( تصحیف آذرشُست )، به معنی شسته در آتش، نام سمندر و پنبه کوه ...


دختر، پسر

فارسی
آذرشست

( به ضم شین ) پاک منزه شده در آتش، پنبه کوهی


دختر، پسر

فارسی
آذرطوس/azar tos/

صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آذرفرنبغ

یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت


پسر

فارسی
آذرفروز

روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...


دختر، پسر

فارسی
آذرنگ/āzarang/

روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن


دختر، پسر

فارسی
آذرکیش

آتش پرست، دارای دین زرتشتی


پسر

فارسی
آراج/araj/

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم


پسر

فارسی
آرازش/arazesh/

صدقه انفاق در راه خدا


پسر

فارسی
آرتابان/ārtābān/

اردوان، ( = اردوان )


پسر

فارسی
آرتاپارت/arta part/

نام نگهبان کوروش دوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرتور/artor/

آتش


پسر

فارسی
آرتی/ārti/

پاک و مقدس، منسوب به آرت، تقدس و پاکی


پسر

فارسی
ارزین/arzin/

ارزشمند، ارجمند، دارای جاه و مقام، دارای حرمت و عزت و احترام، نگه دارنده ی راستی و درستی، ( منسوب ب ...


دختر، پسر

فارسی
آرسامس/ārsāmes/

نام یکی از سرداران ایرانی، ( اعلام ) نام یکی از سرداران ایرانی که در جنگ علیه اسکندر شرکت داشت


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرسین/arsin/

پسر آریایی


پسر

فارسی
ارش

آرش، عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در ...


پسر

فارسی
آرشامه

به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان ‏هخامنشی


پسر

فارسی
ارشاویر

ارشویر، نام یکی از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی
ارشن/aršan/

اسب نر، مرد، جنس نر


پسر

فارسی
ارشکان/arshakan/

لقب چند تن از پادشاهان اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارفش/arfash/

نام یکی از پهلوانان گرشاسب نامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارمایل/armayel/

نجیب زاده و اشراف زاده پارسی، ارمانک


پسر

فارسی
ارمین

آرمین


پسر

فارسی
آرنیک/arnick/

آریایی نیک خو


پسر

فارسی
آروکو/ārukku/

نجیب نجیب زاده، ( اَعلام ) نام فرزند کوروش هخامنشی ( اول ) که به رسم گروگان نزد آشور باناپال از سوی ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریارامنه/arya ramne/

آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریاس/aryas/

آریایی بزرگ


پسر

فارسی
آزات/azat/

آزاد


پسر

فارسی
آزادچهر/āzād čehr/

دارای چهره آزادگان، ( آزاد، چهر = اصل، نژاد )، آزاد چهره، دارنده ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره ی آ ...


دختر، پسر

پهلوی، فارسی
اژدر/azhdar/

مار افسانه ای بزرگ


پسر

فارسی
آژند/āžand/

کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...


پسر

فارسی
اسپی تامن/espi-tamen/

نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
استاسیس

از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی


پسر

فارسی
آستیاژ/āstiyāž/

نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو )، ( در فارسی باستان، arštivaiga )، نیزه اندا ...


پسر

فارسی
اشو/ashu/

مقدس


پسر

فارسی
اشکش/ashkash/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اغریرث/aghriras/

صاحب گردونه پیش رونده، از شخصیتهای شاهنامه، پسر پشنگ و نبیره فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آلکا

در گویش سمنان نام امامزاده ای


دختر، پسر

فارسی
امیران/amirān/

منسوب به امیر، فرمانروا، ( امیر، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اعلام ) نام چند روستا در اردستان، تهران و خ ...


پسر

فارسی، عربی
اندیان/andiyan/

از شخصیتهای شاهنامه، و بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
انوش زاد

زاده جاویدان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
انوشروان/anuše (a) rvān/

انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اوتانا/o (w)/

دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی، ( در اعلام ) نام یکی از دوستان و یارا ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اورند/o (w) rand/

تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، تخت، اورنگ، ( به مجاز ) شأن، شوکت، ( اَعلام ) نام یکی از پس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اوشهنگ/oshhang/

هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران


پسر

فارسی
آوه/ave/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اکلیا/ekliya/

نام پسری در شعر نیما یوشیج


پسر

فارسی
آیتونا/aytuna/

زیبا و درخشان مانند ماه، در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال ...


پسر

ترکی، فارسی
ایدون/eydun/

این گونه، همچنین


پسر

فارسی
ایریک

آریایی


پسر

فارسی
ایزدگشسپ

از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
ایزدیار/izad yār/

آن که خداوند یار و یاور اوست، کسی که همدم و مونسش خدا است، کسی که یار و معشوق او خدا است، دوست و رف ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آین

آیین، دین، طریقت، آذین، زینت، آرایش


دختر، پسر

فارسی
آیین گشسب

از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
بابوی/babuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بارسین/bārsin/

منسوب به پارس، ایرانی، ( = فارسین، پارسین )، ( اعلام ) ( فارسینج، فارسین ) نام روستایی در شهرستان ه ...


پسر

فارسی، آشوری

تاریخی و کهن
بارشین/barshin/

نام نوعی درختچه، در اصطلاح مردم فارس، درختچه


پسر

فارسی

طبیعت
باریا/barya/

ای خدا


پسر

فارسی
باژه/bazhe/

نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
باوند/bāvand/

نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان، ( اَعلام ) ) نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان که نسبت خود را به کیوس براد ...


پسر، دختر

فارسی، کردی
برتن/bartan/

مرد مغرور، بردیس، به فتح ب و ت


پسر

فارسی
بردیس/bardis/

مرد مغرور


پسر

فارسی
برزفری/borzfari/

فریبرز


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
برزمهر/borz mehr/

خورشید باشکوه، مرکب از برز ( نیرومند، باشکوه ) + مهر ( خورشید )، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر قارن ...


پسر

فارسی
برزین مهر/b.-mehr/

ترکیب دو اسم برزین و مهر ( آتش و محبت )، به معنی مهر بزرگوار، ( اعلام ) ) نام یکی از سه آتشکده ی عص ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
برشان

امت


پسر

فارسی
برمایون

برمایه


پسر

فارسی
برنوش

برانوش


پسر

فارسی
بروفه

دستار


دختر، پسر

فارسی
بسطام

نام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر