اسم پسر فارسی - صفحه 11
ترکیب دو اسم امیر و نظام ( فرمانروا و آراستگی )، ( عربی ) فرمانده ی سپاه، عنوان و سمتِ فرمانده ی کل ...
پسر
فارسی، عربی امیرنیما
ترکیب دو اسم امیر و نیما ( فرمانروا و نامور )، از نام های مرکب، امیر و نیما
پسر
فارسی، عربی امیرهوشیار
ترکیب دو اسم امیر و هوشیار ( فرمانروا و باهوش )، از نام های مرکب، امیر و هوشیار
پسر
فارسی، عربی امیرهومان
ترکیب دو اسم امیر و هومان ( فرمانروا و نیک اندیش )، از نام های مرکب، ک امیر و هومان
پسر
فارسی، عربی امیرکارن
ترکیب دو اسم امیر و کارن ( فرمانروا و جنگجو )
پسر
فارسی، عربی امیرکامیار
ترکیب دو اسم امیر و کامیار ( فرمانروا و کامیاب )
پسر
فارسی، عربی امیرکاوه
ترکیب دو اسم امیر و کاوه ( فرمانروا و از شخصیت های شاهنامه )
پسر
فارسی، عربی امیرکسری
مرکب از امیر ( عربی ) به معنای حاکم و فرمانروا + کسری ( فارسی ) به معنای خسرو و پادشاه است
پسر
فارسی، عربی امیرکوشا
ترکیب دو اسم امیر و کوشا ( فرمانروا و تلاشگر )، از نام های مرکب، ه امیر و کوشا
پسر
فارسی، عربی امیرکوشان
ترکیب دو اسم امیر و کوشان ( فرمانروا و کوشا )، از نام های مرکب، امیر و کوشان
پسر
فارسی، عربی ارباد
نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارباس
نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرپان
آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
پسر
فارسی آگاس
آگاه
پسر
فارسی آگاه
بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا
پسر
فارسی الچین
ایلچین، برگزیده ایل، ال ( ترکی ) + چین ( فارسی )
پسر
ترکی، فارسی انوش زاد
زاده جاویدان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی انوشتکین
پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی، انوش ( فارسی ) + تکین ( ترکی )
پسر
ترکی، فارسی، عربی
تاریخی و کهن انوشروان
انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ازدر
منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب
پسر
فارسی آزرمان
همیشه جوان، پیر ناشدنی و فرسوده نگشتنی
پسر
فارسی آزرمگان
با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه س ...
پسر
فارسی آزما
آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن
پسر
فارسی آزمون
امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی
پسر
فارسی اژدر
مار افسانه ای بزرگ
پسر
فارسی آژند
کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...
پسر
فارسی آژنگ
چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود
پسر
فارسی آژیار
رهایی
پسر
فارسی اسپاتنا
یکی از نامهای قدیمی شهر اصفهان
پسر
فارسی آسپاداس
آخرین پادشاه ماد، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسپندیار
اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...
پسر
اوستایی، فارسی اسپی تامن
نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسپیان
آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسپیتمان
نژاد سفید، خاندان سفید
پسر
فارسی اسپیتمن
یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی
پسر
فارسی استاسیس
از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی
پسر
فارسی آیتونا
زیبا و درخشان مانند ماه، در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال ...
پسر
ترکی، فارسی ایدون
این گونه، همچنین
پسر
فارسی اشکش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اشکناز
مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف
پسر
فارسی آشینا
قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند
پسر
فارسی، آشوری الکوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن الیان
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
پسر
فارسی آوش
مانند آب پاک و زلال
پسر
فارسی اوشهنگ
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
پسر
فارسی آوگان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولجایتو
از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آوه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آویشار
مانند آب زلال
پسر
فارسی آقاجان
آقا ( مغولی ) + جان ( فارسی ) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ
پسر
فارسی، مغولی آقاگل
آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
پسر
فارسی، مغولی اقشین
معنی اسم را در این قسمت بنویسید
پسر
فارسی اندرز
نصیحت، پند
پسر
فارسی اندریمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی از سپاهیان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اندمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اندیان
از شخصیتهای شاهنامه، و بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه نام یکی از سرداران فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اندیش
اندیشه، اندیشمند، اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به ...
پسر
فارسی انشان
دارنده فر آسمانی
پسر
فارسی آیین، آئین
دین، طریقت، آذین، زینت، آرایش
دختر، پسر
فارسی آیین گشسب
از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر هرمز انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی بابوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بابیک
امیری که نامش در تاریخ سیستان آمده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرین راد
آریایی شجاع، ( = آریوراد )، ( اَعلام ) نام پسر اردشیر دوم هخامنشی
پسر
فارسی آرینود
آتش پاک
پسر
فارسی آریه
نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوبرزین
ترکیب دو اسم آریو و برزین ( آریایی و آتش )، آتش ایرانی، کنایه از قدرت و خشم ایرانی، نام یکی از سردا ...
پسر
فارسی آریوراد
ایرانی و جوانمرد، ( آریو= آریایی، راد= جوانمرد، آزاده، بخشنده، خردمند )، آریایی آزاده و جوانمرد، آر ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریوسام
پسر آتش مقدس
پسر
فارسی آریومهر
از سرداران داریوش سوم
پسر
فارسی آریوند
صاحب نژاد آریایی
پسر
فارسی الله داد
الله ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده خداوند
پسر
فارسی، عربی آلماگل
گل سیب، کنایه از زیبایی و تر و تازگی، آلما ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سیب
پسر، دختر
فارسی، ترکی
گل الوا
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن آلکا
در گویش سمنان نام امامزاده ای
دختر، پسر
فارسی بالوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایراث
میراث
پسر
فارسی آیراد
ماه جوانمرد
پسر
ترکی، فارسی
کهکشانی ایرانیار
یار ایران
پسر
فارسی ایریک
آریایی
پسر
فارسی ایزد پناه
آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی ایزدبخش
بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ایزدبد
نام یکی از سرداران زمان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدداد
عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدراد
آن که صفات جوانمردی، آزادگی را از خدا گرفته است، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدگشسب
خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدگشسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ایزدمهر
دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدوند
منسوب به ایزد، ایزدی، ( ایزد، وند ( پسوند نسبت ) )، منتسب به خدا، خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدیار
آن که خداوند یار و یاور اوست، کسی که همدم و مونسش خدا است، کسی که یار و معشوق او خدا است، دوست و رف ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن امیرکیارش
ترکیب دو اسم امیر و کیارش ( فرمانروا و پادشاه دلیر )، امیر و پادشاه دلیر، حاکم شجاع
پسر
فارسی، عربی امیرکیانوش
ترکیب دو اسم امیر و کیانوش ( فرمانروا و بزرگ جاودان )، از نام های مرکب، امیر و کیانوش
پسر
فارسی، عربی امیرکیهان
ترکیب دو اسم امیر و کیهان ( فرمانروا و جهان )، امیر جهان، پادشاه عالم
پسر
فارسی، عربی امیریارا
ترکیب دو اسم امیر و یارا ( فرمانروا و قدرت )
پسر
فارسی، عربی امین پارسا
ترکیب دو اسم امین و پارسا ( امانتدار و پاکدامن )، زاهد و پرهیزگار، دیندار و درستکار و متدین
پسر
فارسی، عربی آناگ
نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بادرام
کشاورز
پسر
فارسی باذان
نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بارسین
منسوب به پارس، ایرانی، ( = فارسین، پارسین )، ( اعلام ) ( فارسینج، فارسین ) نام روستایی در شهرستان ه ...
پسر
فارسی، آشوری
تاریخی و کهن