اسم پسر فارسی - صفحه 13

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

خدیو/khadiv/

خداوند، پادشاه، امیر، فرمانروا، ( در قدیم )، رئیس، ( اَعلام ) عنوان هریک از پادشاهان دوره ی اخیر مصر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
خرد/kherad/

دانش


پسر

فارسی
خردمند/kharadmand/

دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار، دارای خرد و قدرت اندیشه


پسر

فارسی
خروش/khorosh/

فریاد، بانگ


پسر

فارسی
خندان/khandan/

بشاش، کسی که همواره می خندد


پسر

فارسی
خوش نوا/khoš navā/

خوش آواز، خوش نغمه، دارای آواز دل نشین


پسر

فارسی
دادار/dādār/

داد دهنده، دادگر، عادل، بخشاینده، آفریننده، آفریدگار، یکی از نام ها و صفات باری تعالی، ( در قدیم ) ...


پسر

فارسی
درود/dorud/

سلام، ثنا، ستایش، نیایش، دعا، رحمت، سلام و آفرین، سلام و آفرین بر تو ( شما ) باد


پسر

فارسی
دلال/dalal/

ناز و کرشمه


پسر

فارسی
رازدار/rāz dār/

کسی که رازی را حفظ می کند، رازبان، رازنگه دار، سِرنگه دار، کسی که رازی دارد، دارای راز، آن که اسرار ...


پسر

فارسی
مهرورز/m.-varz/

بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست، با محبت، مهربان، ( در قدیم ) عاشق


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
نگیسا/nagisa/

نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز


پسر

فارسی
نوشروان/no(w)šervān/

انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
نومان/noman/

نام یک گیاه


پسر

فارسی
نیاتوس/niyatus/

نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز


پسر

فارسی
نیو راد/nivrad/

پهلوان جوانمرد


پسر

فارسی
نیواد/nivad/

شجاعت و دلیری


پسر

فارسی
نیک جو/n.-ju/

نیک خواه


پسر

فارسی
نیک یاد/nikyad/

نیک ترین یاد و خاطره


پسر

فارسی
نیکو نام/n.-nām/

نیکنام، خوشنام، ( = نیکنام )


پسر

فارسی
هشیار/hošyār/

هوشیار، دارای حواسِ جمع، آگاه، بیدار، ( = هوشیار )، ( اَعلام ) نام ستاره شناسی دانا از پارس که در د ...


پسر

فارسی
هلیل/halil/

هلال ماه


پسر

فارسی

کهکشانی
هوشور/hušvar/

هوشمند، باهوش، ( هوش، ور ( پسوند دارندگی ) ) ( = هوشمند )


پسر

فارسی
وهرز/vahrez/

نام سردار ایرانی، ( = وهریز، وهوز )، ( اَعلام ) وَهرز: [زنده در میلادی] سردار ایرانی که انوشیروان ا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کابیان/kābiyān/

درفش کاویان، ( = کاویان )، کاویان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کاردو/kardu/

نیرومند و پهلوان


پسر

فارسی
کاسپین/caspian/

آبی سپید زار، کرانه


پسر

فارسی
کام بین/kāmbin/

نیک بخت، سعادتمند، توانگر، کامیاب، خوشدل و بهره مند


پسر

فارسی
کامرو/kāmro/

ویژگی آن که به خواست و اراده خود حرکت می کند، ( کام = خواست، اراده، قصد، رو )، به کام رونده، ( به م ...


پسر

فارسی
کی منش/ke(a)y maneš/

صاحب طبع شاهانه، شاه طبیعت، بزرگ منش، ( اَعلام ) به قول ابوریحان کی منش پسر کیقباد و جد کی لهراسب ب ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کیمان/keymān/

دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند، ( کی، مان = اندیشه )، اندیشه ی بزرگان و پادشاهان، اندیشه ی شاهانه و ...


پسر

فارسی
رام/rām/

مأنوس، موافق، سازگار، شاد و خوشحال، نام روز بیست و یکم از هر ماه خورشیدی در ایران قدیم، خوگیر، الفت ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رمزی/ramzi/

منسوب به رمز، به صورت رمز، نهانی، پوشیده، ( اَعلام ) ) شیخ محمّد هادی رمزی کاشانی: شاعر [قرن هجری]، ...


پسر

فارسی، عربی
رهنما/rahnamā/

راه نما، بلد راه، دلیل


پسر

فارسی
روانبخش/ravan-bakhsh/

روح بخش، جان بخش، از صفات پروردگار


پسر

فارسی
روزگار/rozegar/

ایام، زمان


پسر

فارسی
ریو

ریونیز، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، و داماد طوس سپهسالار ای ...


پسر

فارسی
زاد

فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراه با ...


پسر

فارسی
زوبین/zubin/

نوعی نیزه ی کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز، نام پسر پیران و نام پسر کاووس


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پوریامین/puryāmin/

پسر یامین، بنیامین، ( فارسی ـ عبری ) پسرِ یامین، ن، ک بنیامین


پسر

فارسی، عبری
پیداگشسب

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین


پسر

فارسی
پیرداد

داده پیر یا بچه ای که در پیری داده شده


پسر

فارسی
تابان مهر/t.-mehr/

ترکیب دو اسم تابان و مهر ( روشن و خورشید )، خورشید تابان، خورشید درخشان


پسر، دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
تهمان/tah(a)mān/

نیرومندان، پهلوان ها، قدرتمند، پهلوانان، نیرومندها


پسر

فارسی
تک آفرین

مرکب از تک ( یگانه یا بی نظیر ) + آفرین ( آفریننده )


پسر

فارسی
تیفانی/tifani/

رنگی آبی شبیه به فیروزه ای


پسر

فارسی
جان مهر/jān mehr/

دوستدار جان، دوستدارِ جان، مهربان جان


پسر

فارسی
جاندل/jandel/

زنده دل


پسر

فارسی
جانلی/janli/

جاندار، زنده، جان ( فارسی ) + لی ( ترکی ) جاندار


پسر

ترکی، فارسی
جانوشیار/janoshyar/

نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی، جانوسیار


پسر

فارسی
جمزاد/jamzād/

نژاد و گوهر جم، ( مجاز ) بزرگ زاده، از نسل پادشاهان، [جم = در روایات داستانی ایران یکی از بزرگترین ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
جمشاد/jamshad/

پادشاه بزرگ و شاد


پسر

فارسی
جهان بخت/j.-bakht/

بلند اقبال، آن که جهان بر وفق مرادش باشد


پسر

فارسی
جهان فر/jahan-far/

کسی که جهانیان به او افتخار کنند، مایه شکوه و عظمت جهان، شکوه جهان


پسر

فارسی
جهان مهر

آن که در جهان چون خورشید می درخشد، زیبا


دختر، پسر

فارسی
جهانشاد/jahan-shad/

آن که مردم جهان از او شادند


پسر

فارسی
جهانشید/jahan-shid/

نور و روشنایی عالم


پسر

فارسی
جهانور/jahānvar/

جهاندار، ( جهان، ور ( پسوند دارندگی ) )، تا


پسر

فارسی
جهانیار/jahan-yar/

یاور و یاور مردم جهان


پسر

فارسی
جوانوی/javanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و دبیری بزرگ در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
چهرآذر/čehrāzar/

آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش، ( = آذرچهر )


دختر، پسر

فارسی
چهرآزاد

نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی


دختر، پسر

فارسی
چهربرزین/chehr barzin/

دارنده نژاد برتر


پسر

فارسی
سپند/sepand/

اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسفند، اسپند، ( = اسفند


دختر، پسر

فارسی
سپندان

خردل


پسر

فارسی
سرشار/saršār/

پر، لبریز، ( به مجاز ) مالامال و آکنده، فراوان، بسیار


پسر

فارسی
سرود/sorud/

هر نوع آواز آهنگین، ( در موسیقی ) نوعی شعر که در یک آهنگ مشخص به آواز خوانده شود، ( در موسیقی بلوچس ...


پسر

فارسی
سرکش/sarkesh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سلم/salm/

یکی از سه پسر فریدون در اوستا، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) شاهزاده ی پیشدادی، پسر بزرگ فریدون، که پدر ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
سنجه

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مر ...


پسر

فارسی
هرمزدیار/hormozd yar/

خدایار


پسر

فارسی
همراد/hamrād/

ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند


پسر

فارسی
وازنا/vazna/

مکان بزرگ


پسر

فارسی
ورزنده/varzande/

زراعت کننده، کار کننده، ممارست ( تمرین ) کننده، حاصل کننده، کوشنده


پسر

فارسی
کردوی/korduy/

نام دلاوری تورانی، ( اَعلام ) نام دلاوری تورانی ( گرگوی ) که در نبرد هماون پیران را یاری می داد و ا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کمان گر/kamāngar/

آن که کمان می سازد، سازنده ی کمان، ( در قدیم ) کمان ساز


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
کهرام/kahram/

قهرمان


پسر

فارسی
کی مند/keymand/

دارای بزرگ مرتبه ای پادشاهان، ( کی، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای بلند قدری و بزرگ مرتبه ای پادشاه ...


پسر

فارسی
کیاکسار/kiyāksār/

پسر آستیاگ و دایی کوروش


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
یاوند/yāvand/

پادشاه، ( در قدیم ) فرمان روا


پسر

فارسی
یلان/yalān/

پهلوانان، ( = یلانشان ) ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی که به دست بیژن ـ مبارز ایرانی ـ کشته شد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
حسین فربد/h.-farbod/

ترکیب دو اسم حسین و فربد ( خوب و شکوهمند )، از نام های مرکب، حسین و فربد


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
خداکریم

خدا ( فارسی ) + مراد ( عربی ) نام یکی از سرداران کریمخان زند


پسر

فارسی، عربی
خردادبرزین

نام پزشکی ایرانی در دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
خردیار/kharad yār/

خردمند، دارنده خرد، ( خَرد، یار ( پسوند دارندگی ) )، دارنده ی خَرد، خَردمند


پسر

فارسی
خرمشاد/kh.-šād/

ترکیب دو اسم خرم و شاد ( فرخنده و خوشحال )، شادان، بسیار شاد، با طراوت و شاداب


پسر

فارسی
خسروداد/khosro dad/

داده پادشاه


پسر

فارسی
خسروزاد/khosro zad/

زاده پادشاه


پسر

فارسی
خسروشاد/xosro (w) šād/

پادشاهِ شادمان، پادشاه شاد و خرم


پسر

فارسی
خورسان

مانند خورشید


دختر، پسر

فارسی
خوش زاد/khoš zād/

دارای اصل و نژاد نیکو، نکوزاد


پسر

فارسی
خوشچهر/khosh chehr/

آن که چهره ای زیبا و خوشایند دارد


پسر

فارسی
داتامیس/dātāmis/

والی ایرانی ' کیلیکیا ' در زمان اردشیر دوم، ( اَعلام ) استاندار ( = ساتراپ ) ایرانی کیلیکیه [حدود پ ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
دادبه/dād beh/

دارنده ی بهترین عدل، ( در قدیم ) دارنده ی بهترین داد ( عدل، داوری، دادگری )، ( اَعلام ) دادبه ( در ...


پسر

فارسی
دادعلی

داد ( فارسی ) + علی ( عربی )، داده علی ( ع )، آن که عدل و دادی چون علی ( ع ) دارد


پسر

فارسی، عربی
دادفر/dād far/

دارای فر و شکوه و عظمت، ( در قدیم ) دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل، مرکب از داد ( عدل ) ...


پسر

فارسی
دادفروز/dadforoz/

فروزنده عدل و داد، عادل


پسر

فارسی
دادفرین/dad farin/

نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
دارنوش/darnush/

نام یکی از وزیران بخت نصر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
داریاو/daryav/

نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها


پسر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختر