اسم پسر فارسی - صفحه 12

بهترین آئین، نیک سیرت، نیک خصلت

بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )

روان شاد

نام گیاهی بسیار خوشبو

پادشاهِ بزرگ و پرهیزکار و پاکدامن، نام یکی از امرای درگاه کارکیا، ( پارسا = آن که از گناه بپرهیزد، ...

دوست مخلص، باصفا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد

پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه، ( به مجاز ) ویژگی آن که حسد، کینه و گمان درباره ی دیگران ندا ...

فرد پاک و پاکیزه

شیر ایرانی

پسرِ سام، زال، ( پور = پسر، سام ) پسرِ سام، [مراد زال است]، ن، ک سام

پسر سینا، ( پور = پسر، سینا ) پسر سینا

زمین پاک

محبت و دوستی کهن

بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند

صاحب علم و عمل را گویند

فرمانده ی یک ستون کوچک تیر انداز

بچه کوه

همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار، ( = جاویدان )

جوینده و طالب جهان، ( مجاز ) پادشاه بزرگ و کشور گشا، جوینده ی جهان، جوینده ی عالم، ( به مجاز ) پادش ...

کسی که به امری اقرار و اعتراف می کند، مقر، معترف، اقرارکننده

خرداد، ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( = خرداد )

خورشید، ( به مجاز ) آفتاب

نگرنده از روی عدل و داد، ( در قدیم ) حق بین، ( اَعلام ) نام حکیمی پارسی در عهد پادشاهان پیشدادی

بخشندۀ عدل و داد، داد دهنده، عادل، از نام های خداوند تعالی، دادگر، ( به مجاز ) خداوند

صورت دیگر نام داریوش به معنی دارنده ی نیکی، صورتی دیگر از کلمه داریوش به معنی دارنده ی نیکی، داریوش

دانا، استاد، ماهر، آگاه به امری، دارنده ی علم و توانایی، ماهر حاذق، واقف و آگاه به امری

درخشندگی، روشنی، قیمت، ارزش، ( در عربی ) درخشندگی و روشنی، ( به مجاز ) فر و شکوه، ( اَعلام ) بهاء ز ...

دیندار بهین، ( اَعلام ) عنوانی برای پارسایان ایران باستان ( زرتشتیان )، پیرو آیین زرتشتی

بهرمان، نوعی از یاقوت سرخ، ( = بَهرَمان )

بزرگمهر، بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی

کسی که در خواب نباشد، ( مجاز ) آگاه و هوشیار، ویژگی آن که در خواب نیست، ( به مجاز ) آگاه، هوشیار، آ ...

دل داده، عاشق، بی صبر و قرار، ( اَعلام ) ) ابوالمعالی میرزا عبدالقادر ابن عبدالخالق شاعر پارسی گوی ...

نام یکی از اقوام آریایی که در جنوب ایران سکونت داشتند، نام قومی از اقوام آریایی که در قسمت جنوبی ای ...

عادل، دادگستر، اصیل، ( پاک، داد = داده، عدل، انصاف، دادگر )، دادهی پاک، پاکزاده، آنکه پدرانش از افر ...

پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا، دارای عقیده و نظر پاک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که خردمندانه و د ...

نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص

دزار، بنا، معمار

نظم و ترتیب

دوستار، خیرخواه، یار مهربان، خواهان، ( = دوستار )، ← دوستار

دین بهتر، کیش و آیین برتر، دینِ بهتر، کیش و آیینِ برتر، ( در قدیم ) دین زرتشتی، ( در قدیم ) ( به مج ...

کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی، آن که به مبانی دینی اعتقاد د ...

سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد، سردار سپاه ایران درجنگ با سردار «سدمونی »

سخاوتمند، جوانمرد، کریم الطبع، آزادمرد، ( = جوانمرد )

نام یکی از سرداران ایرانی

نام نوایی و لحنی در موسیقی ایرانی، ( اعلام ) ) از روستاهای خارج از محوطه ی بخارا در عهد رودکی، ) یک ...

سنگ سپید، سنگ سپید و نرم

جنگجویِ زبردست، ( در قدیم ) جنگجویی که در جنگ هنرنمایی می کند

نام پسر سوخره سردار جنگی در ایرانِ باستان، ( اَعلام ) نام پسر سوخره سردار جنگی در ایرانِ باستان و ا ...

آزاد و رها

راه بین، راه شناس، ( = راه بین )، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دانا، عارف، آگاه از حقایق امور، راه نما، ...

پاک و مقدس

نام یکی از نوازندگان ایرانی، ( زاد = آزاد، مهر )، ( اَعلام ) یکی از خنیاگران، سرایندگان و نوازندگان ...

منسوب به آزاد، آزاد و آزاده، ( زاد = آزاد، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) سرسلسله ی زادنیان در عصر ...

زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری

سپهر، آسمان، فلک، حرکت دهنده ی سپاه، فرمانده سپاه

نام هشتمین نیای زرتشت، سپنتام

فرد سفید روی

صاحب سخن، ادیب، سخن ران، ناطق، خطیب، ( به مجاز ) شاعر، نویسنده

عمل سرودن، ( اسم مصدر از سرودن و سراییدن )، سرایندگی

وهم، فکر، خیال، [از برساخته های فرقه ی آذرکیوان ( دساتیر ) ]

داده سیمرغ

شاهِ دین

شکوه شاهانه، شاه باشکوه

دارای نام شاهانه

زاده شاهانه

دارای نشان شاهی

نادر، کمیاب

گشایش بخش، گره گشای، افزون کننده، گشایش دهنده

بالایی، فرازی، اعلی

قوت عدل و نیروی داد، [از برخاسته های دساتیر ـ برهان چ، معین]

جشن با شکوه

پیشگاه باشکوه

روشنی دین، ( اَعلام ) فروغ الدین اصفهانی از شعرای عهد قاجار ( ناصرالدین شاه )

دارای شکوه و جلال، ( فر = شکوه و جلال، یاب ( جزء پسین ) = یابنده )، یابنده ی شکوه و جلال

نوزاد

ترکیب دو اسم محمد و افشین ( ستوده و لقب پادشاهان اسروشنه )، از نام های مرکب، ا محمّد و افشین

بزرگ

منسوب به مطیع، ( به مجاز ) کسی که فرمانبردار و مطیع است، ( عربی ـ فارسی ) ( مطیع = اطاعت کننده، فرم ...

مِهتر خانه، بزرگتر خانه و سرا، ( مِه = مِهتر، بزرگتر، دار = سرا، سرای، خانه )، روی هم به معنی مِهتر ...

ترکیب دو اسم مهر و آزما ( خورشید و آزماینده )، مهر آزمای، آزماینده ی محبت، آن که دوستی و مهر را به ...

دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر

فرمان، امر

از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی

پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق

نوک فلزی و تیزسر تیر یا نیزه

تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو، ( اسم مصدر از تابیدن )، عمل تابیدن، شعاع ها ...

فرق سر، میان سر، ( مجاز ) اوج، قسمت بالا و میانیِ سر

از دنیا بریدن و به خدا پیوستن

کوشنده، کوشا، ساعی، ( پهلوی، tuokhšāk ) کوشنده، سعی کننده، ( در اوستائی، thwaokhš، thwaokhša ) غیور ...

ترسنده، راهب مسیحی

نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت، توانایی، توانایی تحمل چیزی، توانستن، تحمل کردن چیزی

نستیهن، پهلوانی تورانی، ( اَعلام ) پهلوان تورانی، پسر ویسه و برادر پیران

نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز

دارای نور، منور، روشن، پرنور، پور نور

انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان

نام یک گیاه

پهلوان جوانمرد

شجاعت و دلیری

خوش بین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که یا آنچه خوبیها را می بیند

نیک خواه