اسم - صفحه 39
آن که ارزش و اعتبار از علی ( ع ) یافته است
پسر
عربی آغابانو
بانوی بزرگ، آغا ( مغولی ) + بانو ( فارسی )
دختر
فارسی، مغولی آغاجان
دریا دل، دارای عزت و حرمت زیاد
پسر
ترکی آغامیر
رهبر محترم، امیر و یا رئیس بزرگ
پسر
ترکی آغایار
بزرگ و شایسته حرمت
پسر
ترکی آفتاب دخت
دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی
دختر
فارسی آفرت
دختر
دختر
لری افرود
فرود، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آفرین دخت
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + دخت ( دختر )، دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی ها را دارد
دختر
فارسی آفرین گل
مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + گل، گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا
دختر
فارسی آفرین ماه
ترکیب دو اسم آفرین و ماه ( ستایش و زیبارو )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + ماه ( قمر )، ماه تحسین ...
دختر
فارسی
کهکشانی آفرین مهر
ترکیب دو اسم آفرین و مهر ( ستایش و محبت )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + مهر ( محبت یا خورشید )، ک ...
دختر
فارسی آفرین ناز
دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز، مرکب از آفرین ( وازه تحسین ) + ناز ( کرشمه، غمزه )
دختر
فارسی آفرین نوش
کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند، شنونده آفرین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن افرینا
آفرین، ( افرین = آفرین، ا ( پسوند اسم ساز ) )، منسوب به آفرین، آ آفرین، ( افرین = آفرین + ا ( پسوند ...
دختر
فارسی افسرخاتون
تاج بانو، سر آمد همه زنان، افسر ( فارسی ) + خاتون ( فارسی )
دختر
فارسی افسردخت
سرآمد همه دختران، افسر ( تاج ) + دخت ( دختر ) سرآمد همه دختران
دختر
فارسی آفشید
خورشید، روشنایی آفتاب، ( آف = مهر، خور، شمس، شید = نور، روشنایی، آفتاب )، نور و روشنایی خورشید، ( ب ...
دختر
فارسی افشید
روشنایی خورشید
دختر
فارسی آقاگل
آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
پسر
فارسی، مغولی آقامیر
آقا ( مغولی ) + میر ( ازعربی ) سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند
پسر
عربی، مغولی اقبال علی
آن که بخت و اقبال از علی ( ع ) یافته است
پسر
عربی اقشین
معنی اسم را در این قسمت بنویسید
پسر
فارسی آگاس
آگاه
پسر
فارسی آگاه دخت
دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر
دختر
فارسی ال ایستین
محبوب و مورد علاقه ایل و خانواده
پسر
ترکی آلاتان
روشن شدن افق در سحرگاهان
پسر
ترکی آلاز
شعله
پسر
ترکی آلاگل
گل سرخ، آلا ( ترکی ) + گل ( فارسی )، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این ...
دختر
فارسی، ترکی
گل آلان گوا
آلان قوا، زیبای وحشی
دختر
ترکی البتگین
نام جد محمود پادشاه غزنوی
پسر
ترکی
تاریخی و کهن آلبرت
مسئول، استوار
پسر
لاتین آلپار
قهرمان
پسر
ترکی آلپمان
شخص جسور، شجاع، قهرمان
پسر
ترکی آلتنای
زر، طلای ناب، ماه طلایی
دختر
ترکی آلتین گلین
عروس طلایی
دختر
ترکی الچین
ایلچین، برگزیده ایل، ال ( ترکی ) + چین ( فارسی )
پسر
ترکی، فارسی الدنیز
اقیانوس
پسر
ترکی الزا
فرزند ایل، زاییده ی ایل
دختر
ترکی، فارسی الشاد
موجب شادی ایل، ( ال = ایل، شاد ) ( به مجاز ) موجب شادی ایل
دختر
ترکی، فارسی آلقین
محکوم کردن، متّهم نمودن
پسر
ترکی الله نظر
کسی که نظرکرده خداست
دختر
فارسی، عربی آلماز
الماس، از اعلام زنان
دختر
ترکی الماس خاتون
الماس ( یونانی ) + خاتون ( فارسی ) بانوی مانند الماس
دختر
یونانی، فارسی آلماگل
گل سیب، کنایه از زیبایی و تر و تازگی، آلما ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سیب
پسر، دختر
فارسی، ترکی
گل آلنام
خلق، مخلوق
دختر
ترکی آلندا
اولین پرتو خورشید
دختر
کردی آلنوش
دختر زیبا و دلربا، عروس جاودانی دریا
دختر
ارمنی الهه ناز
الهه ی زیبا و قشنگ، ( الهه، ناز= زیبا و قشنگ )، ( به مجاز ) زیباروی قشنگ
دختر
فارسی، عربی آلوگونه
دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید، نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه هایش به آلو ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن الویرا
پاک و زیبا
دختر
لاتین الوین
بزرگ و سرآمد خانواده و ایل
پسر
ترکی آلوینا
دوستدار همه
دختر
سانسکریت الیتا
فرشته جنگ
دختر
فارسی الیستر
مورد محبت ایل، کسی که تمام ایل خواهان اوست
دختر
ترکی آلیشان
شعله ور
دختر، پسر
ترکی آماتیس
نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی، نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار ...
دختر
یونانی
طبیعت آمانج
مرام، هدف، مقصد
دختر، پسر
کردی اماندا
در امان، در پناه تو، ( = آماندانا )، آماندا
دختر
ترکی آماندانا
آماندا، در امان، در پناه تو
دختر
ترکی آمتیس
آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی که با بختنصر پادشاه بابل ازد ...
دختر
فارسی آمستریدا
نام دختر اردشیر دوم، از اسامی کهن، [از اسامی کهن ایرانی]
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آمنید
نام دبیر داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی آمیتریس
ستایش کننده، شکر کننده، ستاش کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا
دختر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن امید محمد
ترکیب دو اسم امید و محمد ( آرزو و ستوده )، از نام های مرکب، ی امید و محمد
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیدحسین
ترکیب دو اسم امید و حسین ( آرزو و نیکو )، از نام های مرکب، ی امید و حسین
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیدمهدی
ترکیب دو اسم امید و مهدی ( آرزو و هدایت شده )، از نام های مرکب، ی امید و مهدی
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی امیر اسحاق
ترکیب دو اسم امیر و اسحاق ( فرمانروا و خندان )
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی امیر داوود
ترکیب دو اسم امیر و داوود ( پادشاه و محبوب )
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی امیر فراز
ترکیب دو اسم امیر و فراز ( فرمانروا و اوج )، ( به مجاز ) امیر بزرگ و والا مقام، پادشاه بلند مرتبه
پسر
فارسی، عربی امیر هانی
ترکیب دو اسم امیر و هانی ( پادشاه و مسرور )
پسر
عربی امیراتابک
ترکیب دو اسم امیر و اتابک ( فرمانروا و پادشاه )، از نام های مرکب، ( امیر و اتابک
پسر
ترکی، عربی امیراردوان
ترکیب دو اسم امیر و اردوان ( فرمانروا و نگهبان درستکاران )، امیر و پادشاه نگهبان درستکاران
پسر
فارسی، عربی امیرارسام
ترکیب دو اسم امیر و ارسام ( فرمانروا و آرشام )، از نام های مرکب، ه امیر و اَرسام
پسر
فارسی، عربی امیرارشا
ترکیب دو اسم امیر و ارشا ( فرمانروا و دلیرمرد )، از نام های مرکب، ه امیر و اَرشا
پسر
عربی امیرارشان
ترکیب دو اسم امیر و ارشان ( فرمانروا و دلیر )، از نام های مرکب، ه امیر و اَرشان
پسر
فارسی، عربی امیرارشد
ترکیب دو اسم امیر و ارشد ( فرمانروا و بزرگتر )، امیر بزرگتر، پادشاه بزرگتر و رشیدتر
پسر
عربی امیرآرمن
امیر آریایی منش
پسر
فارسی، عربی امیرآرمین
ترکیب دو اسم امیر و آرمین ( فرمانروا و دلیر )، از نام های مرکب، ه امیر و آرمین
پسر
فارسی، عربی امیرآریان
ترکیب دو اسم امیر و آریان ( فرمانروا و آزاده )، از نام های مرکب، ه امیر و آریان
پسر
فارسی، عربی امیراسعد
ترکیب دو اسم امیر و اسعد ( فرمانروا و نیک بخت )، خوشبخت ترین امیر، پادشاه بهروز، حاکم خوشبخت
پسر
عربی امیرافراز
ترکیب دو اسم امیر و افراز ( فرمانروا و افراشتن )، امیر بلند مرتبه، فرمانروای بلند پایه
پسر
فارسی، عربی امیرافشین
ترکیب دو اسم امیر و افشین ( فرمانروا و لقب تمامی پادشاهان اسروشنه )، از نام های مرکب، ه امیر و اَفش ...
پسر
فارسی، عربی امیراقبال
ترکیب دو اسم امیر و اقبال ( فرمانروا و خوشبختی )، پادشاه نیکبخت، حاکم بهروز و خوشبحت، امیر دارای طا ...
پسر
عربی امیرالدین
پادشاه دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی امیراکبر
ترکیب دو اسم امیر و اکبر ( فرمانروا و بزرگتر )، از نام های مرکب، ه امیر و اکبر
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی امیرایوب
ترکیب دو اسم امیر و ایوب ( فرمانروا و بازگشت به سوی خدا )، از نام های مرکب، ی امیر و ایّوب
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی امیرآیین
ترکیب دو اسم امیر و آیین ( فرمانروا و روش )، از نام های مرکب، ه امیر و آیین ( آئین )
پسر
فارسی، عربی امیرباربد
ترکیب دو اسم امیر و باربد ( فرمانروا و منزلت )، از نام های مرکب، ه امیر و باربد
پسر
فارسی، عربی امیرباقر
ترکیب دو اسم امیر و باقر ( فرمانروا و بسیار دانا )، از نام های مرکب، ه امیر و باقر
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی امیربرنا
ترکیب دو اسم امیر و برنا ( فرمانروا و جوان )، امیر جوان، پادشاه جوان
پسر
فارسی، عربی امیربهامین
ترکیب دو اسم امیر و بهامین ( فرمانروا و فصل بهار )، از نام های مرکب، ( امیر و بَهامین
پسر
فارسی، عربی امیربهتاش
ترکیب دو اسم امیر و بهتاش ( فرمانروا و شریک خوب )، از نام های مرکب، ه امیر و بِهتاش
پسر
ترکی، فارسی، عربی امیربهراد
ترکیب دو اسم امیر و بهراد ( فرمانروا و جوانمرد نیکو )، از نام های مرکب، ه امیر و بِهراد
پسر
فارسی، عربی امیربهنود
ترکیب دو اسم امیر و بهنود ( فرمانروا و پسر عزیز )، از نام های مرکب، ه امیر و بهنود
پسر
عربی امیرپدرام
ترکیب دو اسم امیر و پدرام ( فرمانروا و آراسته )، از نام های مرکب، ه امیر و پدرام
پسر
فارسی، عربی امیرتارخ
ترکیب دو اسم امیر و تارخ ( فرمانروا و نام پدر حضرت ابراهیم )، از نام های مرکب، ه امیر و تارخ
پسر
عربی، عبری امیرتوهان
ترکیب دو اسم امیر و توهان ( فرمانروا و خشم )
پسر
فارسی، عربی امیرثامن
ترکیب دو اسم امیر و ثامن ( فرمانروا و هشتم )، از نام های مرکب، ه امیر و ثامن
پسر
عربی امیرجاوید
ترکیب دو اسم امیر و جاوید ( فرمانروا و جاویدان )، امیر و پادشاه جاوید و جاودان
پسر
فارسی، عربی