پاسخهای دارا (١٣)
با دشمن من یار چو بسیار نشست با یار نشایدم دگر بار نشست
میگوید: چون یار و همدمِ من با دشمنِ من وقت میگذراند و با او صمیمی و نزدیک است، نمیشود و نباید که به دوستی با او ادامه دهم و با او همدم و یکدل باشم. (حال این یار میتواند دوست باشد یا دلبر، دشمن میتواند بدخواه باشد یا رقیب؛ مقصود شاعر را اگر توانست، باید از طریق بیتهای پس و پیش فهمید).
زبان حافظ فردوسی مولانا و دیگر شاعران آن زمان فارسی دری محسوب میشود؟
ما فارسی غیردری نداریم، پارسی دری گویشی بوده از پارسیگ که پیش از اسلام در نواحی جنوب غربی ایران (پارس و هرمزگان و...) رواج داشته و پس از اسلام کمکم جای پارسیگ را بعنوان زبان رسمی و ملی گرفته، دری نیز پسوندیست به معنای اهلِ در بودن، درباری بودن؛ چون دربار ساسانی در جنوب غربی ایران بوده و پارسی دری از آنجا برخاسته، این زبان را پارسی دری (درباری) مینامند.
کدام تلفظ برای واژهی " فرمانبرداران " با معنی (کسانی که فرمانبر هستند) صحیح است؟ " فرمانبُرداران " یا " فرمانبَرداران "
فرمان+(بُرد+ار)+ان فرمانبُردار تلفظ درست این واژه میباشد.
منطور شاعر از " تو را نیست غم ما " در بیت زیر چیه ؟ ی بیخبر از محنت و شاد از الم ما ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما
یعنی تو غمِ من را نداری، به من فکر نمیکنی، توجهی به حالم نمیکنی و واست مهم نیست که من چه میکشم در نبود تو.
دو دلیل دارد ۱_ همریشگی: زبانهای ایرانی و هندی همگی از خانوادهی زبان های هندواروپایی هستند و ریشه مشترکی دارند، در نتیجه لفظها و واژگان همانند بسیاری در خود دارند. ۲_نفوذ پارسی به عنوان زبان رسمی و درباری هند: پارسی بیش از هفتصد سال زبان رسمی و درباری هندوستان بوده و بهطبع واژگان بسیاری از زبان درباریان و فرهیختگان به زبان عوام راه پیدا میکند.
برای من یکپرسش پیش اومده که ایا ریشه واژه گذشته عربی هست یا پارسی؟ چون هم گ داره هم ذ داره از این دیدگاه نمیشه نمایان کرد.
گذشته واژهای پارسیست وز کارواژهی «گذشتن» به دست آمده. درباره ذال هم باید گفت که در گذشه ذال در پارسی وجود داشته منتها در گذر زمان در بیشتر موارد به دال تبدیل شده مگر در آذر و آذرخش و گذشتن و ...
خنبک زدن: دست زدن و اظهار شادی کردن. در تماشای دل بدگوهران میزدی خنبک بر آن کوه گران. (مولانا)
غلت: روی زمین از پهلویی به پهلوی دیگر چرخیدن. غلتیدن(مصدر بسیط): غلت خوردن، چرخیدن از پهلو به پهلو. غلتید: غلت خورد.
گشت: گشتن فرگشت: فرگشتن ضمیر های گوناگون: من فرگشتم، تو فرگشتی، او فرگشت، ما فرگشتیم، شما فرگشتید، آنها فرگشتند. دستوری: بِفرگرد.
پهناور، گسترده، گشاد، وسیع، بسیط.
واداشتن: مجبور کردن، وادار کردن. وامیدارد: مجبور میکند، وادار میکند.
سلام . معادل فارسی کلمه گیلکی "دربوشو"
بگریز، در برو، فرار کن، فلنگ را ببند.
اگر بخواهیم بگوییم: خودت را کنترل کن! چه کلمه دیگری را استفاده کنیم بجای (کنترل)
خودت را واپایش کن یا خودت را مهار کن گرته برداری هستند که دردی را دوا نمیکنند و بکارگیری از آنها باز هم پیروی است از زبان های اروپایی، برای اصطلاح خود را کنترل کردن یا ریلکس باش میتوان از «خونسردی خودت را حفظ کن» و «خویشتن داری کن» و « به خودت مسلط باش» و جز آن بهره برد، همچنین بنا به شرایط میتوان از «خشم نگیر » و «عصبی نشو» و «آرام باش» و غیر از آن بهره برد.