پیشنهادهای رامین حبیبی (٤٠٧)
کسی که رفته باشه زیارت امام رضا در مشهد، مشهدی نامند.
ظاهراً این کلمه ابداع زنده یاد احمد کسروی است که به پیراستن زبان فارسی و به کار نبردن زبان تازی اهتمام ورزیده بوده و یکی از کلماتی که ابداع کرده بود ...
درباره آن جهان پندارهای بسیار پوچی را در مغزهای خود جا داده اند. کسی که مْرد در گور دوباره زنده گردد، و دو فرشته یکی �نکیر� و دیگری �منکر� با گرزهای ...
نیروی نظامیِ رژیم.
مَأذَنَه: جایی که مؤذن، اذان گوید؛ مِناره، مِنار، گلدسته.
دستاق، یا دوستاق، به معنای محبوس، زندانی، دربند است.
بَندِخانه: سیاهچال، زندان، جایی که انسان در آن به بند کشیده خواهد شد.
فِریَه: دروغ، بهتان.
رَقیمه: سخنی که مرقوم شده، نوشته شده، مکتوب شده.
فرقه ای که خود را شیعه دوازده امامی خوانند و حضرت علی را در �صفات� هم پایه و مشابه خدا دانند، به نوعی صفات خدا را در حضرت علی جویانیده.
نَسمه: بنده، عبد.
روشن تر، زیباتر، نیکوتر، بهی تر. مثال: ملکوت اَبهی.
مُتَصاعِدین: بالارونده، صعود کننده. مفرد: متصاعد.
مُتَصاعِد: بالا رونده، بر بلندی رونده.
سالِماً: باسلامت، درحال سلامت. همچون: بنویس این الواح مقدسه سالماً بارض اقدس و. . .
نوعی علامت بوده که بر احکام و فرامین و نامه ها می زده اند.
طُغرا: حالت تمبر و نشانی بوده که بر نامه ها و مراسلات می زده اند.
الغاء: لغو کردن. از بین بردن، بیهوده شمردن. الغاء قبل از ابطال است. الغاء قبل از تصویب و یا به اجرا درآمدن چیزی ست و خواستِ الغاء، آن است که قبل از ...
مَکاتیب: مکتوب ها، نوشته ها، نامه ها.
کنیزه خدا، خادم خدا.
سِنین، جمعِ سَنه است، به معنای: سالها.
( دِ ) نابود کننده ، ویران کننده .
اُمَم/ omam
اُمَت ها.
توابع ها، وابسته ها، متحدها، زنجیرها. مُتَتابِعات
مُتَتابِعه: توابع ها، وابسته ها، متحدها.
( اسم ) مونث متتابع جمع : متتابعات .
نگهبانان، محافظان، نگه دارندگان.
در بهائیت به عبدالهباء می گویند: غُصنِ اعظم، لابد یعنی شاخه اعظم دین بهائیت. غٌصنِ اکبر هم دارند و آن فکر کنم منتسب به شوقی افندی است، نوه دختریِ عب ...
سِّجْنِ: زندان.
رفتارهای سنگدلانه و بی رحمانه. چنان که احمد کسروی در کتاب بهائی گری قتل عام بهائیان را در زمان ناصرالدین شاه، دژرفتاری می داند.
خُستُوان بود: معترف و اعتراف گر بود که. . .
فُوجِ نَصرانی: به گمانم یک ارتش یا تفنگدارِ مسیحی را گویند. چنان که در کتاب بهائی گری احمد کسروی آمده است: یک فوج نصرانی را که برای این کار آماده گر ...
جُبّه خانه ( یا: جِبِه خانه، جباخانه ) اصطلاحی نظامی در قدیم، به معنای جای اسلحه و ابزار جنگ. در دورۀ صفویه به کارگاه های ساخت و نگهداری سلاح جباخان ...
تلفظ: یَمْبوع. ینبوع رأفت: یعنی چشمۀ مهربانی و بخشایش.
( تَ سَ تُّ ) [ ع . ] ( مص ل . ) پوشیده گشتن، نادیده گرفتن، بخشیدن، گذشت کردن. همچون: تَسَتُر بر مجرمان. .
خَطیئه: گناه، خطا، اشتباه.
موقِن: یقین دارنده، باورمند، مؤمن، دارای ایمانِ قوی و محکم.
کسی را گویند که توبه و استغفار کند و از گناه خویش بازگردد. و در هر حال مستغفر و تائبم. . . / از نامه سید باب به ولیعهد قاجار
حرره. [ح َرْ رَ رَ هو ] ( ع جمله فعلیه ) نویسندگان کتب فارسی در پایان نوشته خویش آنرا بکار برند، و پس از آن نام خویش نویسند. نوشت آنرا. . . تحریر کرد ...
خَبطِ دِماغ: جنون. اختلال در قوه شعور و ادراک و استنباط. از مرتبه خردمندی به مرتبۀ دیوانگی رسیدن.
خدا یاری دهد.
کافه: همه عباد: بندگان معنا: همۀ بندگان
در جملاتی بمانند: "اِحْتِجاج به قرآن نمود. . "، یحتمل معنای استناد را دهد.
اِتیان: معانی دیگرِ آن: 1 - آوردن 2 - مانند و نظیر چیزی را آوردن 3 - انجام دادن 4 - آمدن
از معانی دیگر آن محکم و مرتب است. مثل: وی را چوب مضبوط زده، که یا معنای آن این است که محکم او را با چوب زده اند، یا منظم و پیاپی زده اند.
انگشتر یا نگین سلیمان: انگشتر حضرت سلیمان بوده که از نمادهای نبوت ایشان بوده و از مواریث نبوت است و به اعتقاد شیعیان در دست امام زمان است و ارث ایشان ...
یَدِ بَیضاء: معجزه ( خرافات ) حضرت موسی که دست در گریبان خویش می کرد و درخشان و سفید و نورانی بیرون می آورد. تحت اللفظی: دست سفید.
به معنای بزرگان و پیشوایان است.
نُقَبا