پیشنهادهای رامین حبیبی (٤٠٧)
( اَ ) [ ع . ] ( شب جم . ) حرف تنبیه است ، بدان و آگاه باش ! هان !.
بخوای ترتیب خانمی رو که اصطلاحاً ناموس کسیه بدی، می گن رَیبه.
به معنای آلت تناسلی زنان نیز هست. [قدیم]
دکتر سیروس شمیسا در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی آورده است که: "اوبنه در حقیقت نوعی بیماری است و اوبنه ای برای نجات از خارش مقعد است که به عمل جنسی ...
ذی روح: انسان غیر ذی روح: غیر حیوان، بی جان.
دکتر سیروش شمیسا، در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، آن را در معنای کونی یا مفعول آورده است.
کار: دکتر سیروس شمیسا، در کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی، آن را به معنایِ همجنسگرایی نیز آورده است.
اِغلام: لواط کردن، همجنسگرایی، همجنس بازی، رابطه مرد با مرد و. . .
دَواوین: جمعِ دیوان، دیوانِ شُعَرا.
دوشیزگان، باکرگان و. . .
ذُخْر: اندوخته، ذخیره. ذخر زمان: اندوختۀ زمان.
اندوختۀ زمان، کسی که در یک برهه نجات دهندۀ مردم از بدبختی و سیه روزی باشد؛ همچون، رضا شاه.
کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد/گلستان سعدی، بند ۷۷. در اینجا به معنای در امان ماندنِ این کتاب از دست درازی و ...
به معنای رفاقت خالصانه و ثابت شده و بی ریا و چشم داشت. که یار موافق بود و ارادت صادق/گلستان سعدی، بند ۶۷.
بجنگ، جنگیدن.
پابین کشیدن/ زبان از مکالمۀ او در کشیدن قوت نداشتم/گلستان سعدی، بند ۶۷.
خانواده داری؛ سرپرستی خانواده و فرزندان و دادنِ مخارج آنها.
همان کالبد شکافی جسد است.
مفهومش اینه که اتفاقات خوبی براتون در بستر زمان رقم بخورند.
به معنای تخته سنگ و سنگ قبر است.
نَبو: پسر مدوک یا مردوخ؛ ایزدِ خرد و نوشتار.
جمود نعشی: سفت و خشک شدن جسد فرد متوفی.
نعشه: جسد و لاشه. نشئه: سرمست و شاداب بودن : )
نعشه: جسد و لاشه. نشئه: سرمست و شاداب بودن : )
تیفوس ( typhus ) هر یک از بیماری های مسری که شپش، کک و کنه، باکتری های عامل آن را انتقال می دهند. علائم تیفوس تب، سردرد و کهیر است. خطیرترین شکل، هم ...
به معنای از بین رفتن و خراب شدن بافت های درونی بدن می باشد. نُسوج: بافت، رشته.
اتولیز، خودگواری، از بین رفتن و خراب شدن یاخته یا بافتهای بدن به وسیله آنزیمهای داخلی بدن.
سِرُم: بخش مایع خون پس از لخته شدن است.
لیز یعنی پاره شدن گلبول های قرمز
مُلتَحِمه: قسمت درونی پلک چشم.
مُخاط: ۱ - آب بینی. ۲ - ( زیست شناسی ) پوشش داخلی حفره های دهان، بینی، حلق، و مری.
ساقۀ مغز ( brainstem ) ناحیه ای که در آن، بالای طناب عصبی ( نخاع ) با سطح زیرین مغز یکی می شود. عمدتاً شامل بصل النخاعو مغز میانیاست. ساقۀ مغز قدیمی ...
مُخْچِه ( cerebellum ) بخشی از مغز جانوران مهره دار، و کنترل کنندۀ کشیدگی طبیعی عضلات، حرکت، تعادل، و هماهنگی. مخچه در جانوران پست تر، نظیر سمندر و ...
نافذه جراحتی است که با فرو رفتن وسیله ای مانند نیزه یا گلوله در دست یا پا ایجاد می شود دیه آن در مرد یک دهم دیه کامل است و در زن ارش ثابت می شود. ( م ...
جائفه جراحتی است که با وارد کردن هر نوع وسیله و از هر جهت به درون بدن انسان اعم از شکم، سینه، پشت و پهلو ایجاد می شود و موجب یک سوم دیه کامل است. در ...
موضِحه: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان را کنار بزند و استخوان را آشکار کند، پنج صدم دیۀ کامل.
سِمحاق: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان برسد، چهارصدم دیۀ کامل.
مُتَلاحِمه: جراحتی که موجب بریدگی عمیق گوشت شود لکن به پوست نازک روی استخوان نرسد، سه صدم دیۀ کامل.
دامیه: جراحتی که اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان کم یا زیاد خون باشد، دو صدم دیۀ کامل.
حارِصه: خراش پوست بدون آنکه خون جاری شود.
فَرْج: به آلت تناسلی زنان گویند. فَرَج: به گشایش و ظهور می گویند؛ مثل فرج امام زمان.
یک استعمال دیگر داره، مثل: ممر درآمد کافی غیر از کشاورزی نداشته باشند. [قانون واگذاری زمینهای زیر کشت به کشاورزان] که معنای منبع می دهد.
دُیان جمع دائن است، یعنی طلبکاران. از موارد استعمال آن در مادۀ ۸۷۱ قانون مدنی است: "هرگاه ورثه نسبت به اعیان ترکه معاملاتی نمایند مادام که دیون متوف ...
معنای دیگر آن یکی از دو قلو یا چند قلوهاست.
جمع طریق، راه ها. . . تلفظ: طُرُق
به گمانم حقِ عبور آب از ملک مجاور گویند. حتماً دیده اید در باغات که جوی آب از داخل تمام باغات عبور می کند، احتمالاً این همان "حق مجری" باشد.
در حقوق منفعت دو وصف اصلی دارد: ۱ . تدریجی است. ۲. از عینِ مال نمی کاهد. و ممکن است مادی یا غیر مادی باشد. مادی مثلِ میوۀ درختِ چیده نشده. غیرمادی مث ...
اُبُوَت. توصیه: حواستون به تلفظ واژگانِ به خصوص حقوقی باشه که اشتباه آنهارا تلفظ نکنید. همچنین بر سرِ نگارشِ آنها وسواس به خرج دهید و کلمه ای را که ...
بُنُوَت
شَرَف: حیثیت، آبرو. شُرُف:در معرضِ وقوع، مثلِ �در شُرُفِ مرگ�.