پیشنهادهای رامین حبیبی (٤٠٧)
وِزرُوَبال: گناه،
بیماری های واگیر[سرایت کننده].
در حقوق به معنای صادر شدن حکم یا رأی قطعیِ دادگاه است .
در عقد حبس، به حالتی می گویند که دیگر کسی از نسل منتفعان نمانده باشد، که بنابر این دلیل، عقد حبس زایل می گردد. ( مستنبط از ماده ۴۵ قانون مدنی )
مُتَصالِح: کسی که مالی یا ملکی ازطرف کس دیگر به او مصالحه شود.
قاعده علی الید یعنی اینکه هرکسی مال غیر را غیرقانونا و به هر نحوی در تصرف داشته باشد، تا زمانی که مال در تصرف اوست و به مالک اصلی بازگردانده نشده باش ...
قُبحِ عِقابِ بِلابَیان: هر رفتاری تا زمانی که توسط قوانین مصوب مرجع صالح قانون گذاری منع نشده، مباح است؛ بر همین اساس، رفتار صورت گرفته قبل از ممنوعی ...
حَضارَت: شهرنشینی، تمدن، مدنیت.
اِندِراج: داخل شدن، وارد شدن.
مقنعه، روسری.
اَنگیزیسیون: تفتیش عقاید.
آمریکا
حاضر نشدن عده ای از نمایندگان مجلس قانون گذاری به منظور از اکثریت انداختن جلسه و جلوگیری از تصویب لایحه ای که در مجلس مطرح شده. /فرهنگ عمید
حیله کردن و فریب دادن.
فریبکاری.
طَبَق کِش: حمال، بارکِش.
مبتلایان به بیماریِ "آکله، ابرص، خوره. "
یعنی شغل چشم پزشکی.
یعنی شغلِ مامایی.
روبند پارچه مستطیل شکلی است که پوشاننده چهره زن می باشد. به آن نقاب نیز گفته می شود. قبل از اصلاحات رضاه، توسط زنان استفاده می شده است.
نوعی شلوار گشاد و چین دار بوده که از کمر تا مچ پای را می پوشانیده و تا قبل از سال ۱۳۱۵ خورشیدی، زنان می پوشیده اند.
بازنشستگی، از کار ماندن، برکنار ماندن و. . .
خشنود کردن، راضی کردن.
دوسیه. [ دُ ی ِ ] ( فرانسوی ) دُسیه. به معنای پرونده.
کویچه: کوچه، محله کوچک، راه کوچک و تنگ ( کم عرض ) ، کم عرض تر و کوچک تر از کوی و خیابان. در آیین نامه راهنمایی و رانندگی آمده است که به معبری که عرض ...
شیربچه.
خوش آمدگویی ها، درودها، سلام ها، خوش و بش هایِ هنگامِ ورود یا دیدار کسی.
مورد اطاعت، اطاعت شده.
مَعروض: عرض داشتن، محترمانه بیان کردنِ چیزی در نزد کسی.
به عرض رسانیدن، گفتن.
مُوادَعَه: هم عهد و پیمان.
وُشات: سخن چینان، خبرچینان، جاسوسان.
اَعبَد: عابدتر، بنده تر.
اَشجَع: شجاع تر، دلیرتر، بی باک تر و. . .
اَسخیٰ: سخی تر، سخاتمندتر و. .
زاهدتر، پرهیزگارتر و. . .
پاره ای، برخی، قسمتی.
مِروَحَه: بادبِزن.
به اصطلاح اهل کربلا به اوباش گویند. /پانویس ص۱۱۴ کتاب شیعی گری، احمد کسروی.
دَرْنَوَرْدْیْدَن: پیمودن، طی کردن راه.
به معنای دودمان و خاندان هم هست.
السَنه: به معنای زبان ها/ در سخنرانی نادرشاه در دشت مغان آمده است و در پانویس ص۸۰ کتاب شیعی گری احمد کسروی، ویرایش محمد امینی درج شده.
جهان گشا، جهان گیر.
کُشِش: کشتن، قتل .
مزیت و منفعت و سهمیه ای که فقط برای طبقه ای از خواص باشد.
کُنشی؛ یعنی اینکه بدون واکنش نسبت به چیزی، مرتکب رفتار یا گفتاری شویم. مثلاً: به کسی توهین کنیم. متضاد آن: واکنشی مثلاً: در جواب توهین کسی، توهین کن ...
در یک نامهٔ مربوط به دهه بیست وزیر کشور نوشته شده �اجامیر و اوباش. . . . � که به نظر می رسید این کلمه از مصدر اجیر است و به معنای اجیرشدگان است، یعنی ...
هَزْلاً: به طریق شوخی و هزل، چیزی را گفتن، نوشته ای را به زبان شوخی نوشتن.
نَقْلاً: به صورت نقلی، نقل کردن، روایت کردن از چیزی. . .
بِدْعَتْ: نوآوریِ غیرمجاز در دین و مانند آن.