پیشنهادهای رامین حبیبی (٤٠٧)
تلفظ این واژه بر من دشوار است : ) مَء خَذ منبع یا منشأی که چیزی از آن گرفته شده باشد.
مُتِرَصِد
مُفَوَض؛ تفویض شده، واگذار شده. همان تفویض و دادن اختیارات به شخص یا نهادی است.
رِقْیَّت؛ ادبی ترِ واژگانِ رعیت و غلام می شود. شاید جنبۀ سخیف تری داشته باشد. در جامعه شناسی سیاسی همان فرمان بران هستند.
ذْی مُدَخِل؛ چیزی یا بیشتر کسی که در امری دخالتی مؤثر داشته باشد.
یعنی پیش بینی نمودن چیزی و شفاف بودن آن به حدی که نیازی به تصریح نباشد. معادل دیگر آن "و قِس علی هذا" است.
مُعْتَنابِه
و قس علی هذا همان معنای "و. . . " خودمان را می دهد. چرا که جفتشان در پی آنند که شما بر طبق متنِ پیشین، ادامۀ آن را حدس بزنید، حالا ممکن است توضیحی ق ...
جمعِ قوی، تلفظ: اَقْوْیا معمولاً به طبقۀ اشراف و فرمان روا گفته می شود.
رَستَنگاه به جای رسیدن و روییدن و بالیدن گفته می شود.
ضُعَفا
معنایی که چیزی به ظاهر ( نظری ) یا در عمل رساند.
اَجْنَبی، به افرادِ مقیم کشوری گویند که تابعیت انتسابی یا اکتسابی آن را ( هنوز ) ندارند و در آن کشور و به لحاظ حقوقی به آنها بیگانه گفته می شود و با ...
تَبَلوُر
تَفَوُق
تغییر و دگرگون شده. مُستَحیل.
کامل کردن چیزی که ممکن است ناقص باشد یا نباشد و صرفاً آن را کامل تر کند. متمم نیز گویند. مثلِ متمم قانون.
مَطمَحِ نظر؛ جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود، معمولاً توسط نقادان و حقوقدانان و سیاستمداران و. . . بخصوص توسط نمایندگان مجلس در خلالِ قانون گذ ...
سَنْخ: بنیاد، اصل. در معنایِ گونه و نوع هم بکار می رود. جمع آن هم می شود، سُنوخ، اَسناخ.
اهمیت دادن به جنبۀ عملی موضوعات و دور شدن از مسائل نظری و دیالکتیکی.
جمع نَسَق، به معنایِ آراستن و پیراستن چیزی.
تلفظ: نَسَق جمع آن هم می شود تَنْسْیْق
سیاهه، به دریافتن اصطلاح یا مفهومی در خلال نوشتارهایِ یک کتاب نیز گویند. مثلاً تفکیک قوا از خلال نوشته های مونتسکیو در کتاب روح القوانین
گفت و گوهای پیرامون یک مسئله یا موضوع را مُفاوِضات گویند.
جمع سنخ؛ دسته ها، گروه ها، قماش ها و. . .
یکی دیگر از معانی ای که دوستان به آن اشاره نکردند، زیرا هستش. مثلاً: "چه اون هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است. "
فسرده شده، منجمد گشته. چیزی که قابلیت دوباره بیدار شدن را داشته باشد.
عقلانی کردن، فک کردن به چیزی که باعث می شود دلایل و بار ارزشی آن عقلانی تر و محکم تر شود.
عقلانی، فکری.
برخلاف وعدۀ خویش عمل کردن
قسم مدعی است در دعوای بر میت برای بقای حق خود/ مادۀ ۱۳۳۳ ق. م/ کلیات و مقدمه علم حقوق، استاد گلدوزیان.
سوگند منکر ( مدعی علیه ) بر فعل یا ترک فعل خود برای نفی ادعای مدعی/ کلیات و مقدمه علم حقوق، استاد گلدوزیان.
قُرعه کشی کردن
جمع خاله؛ خواهر مادر
جمع دایی، برادران مادر
جمع عمه؛ خواهر پدر
پژوهشگر، جست و جو گر.
به بچۀ چهارپایان گویند؛ ثمره، نتیجه، نسل . مثال: "نَتاج حیوانات"/ مادۀ ۳۴ ق. م
به گمان ما، همان حجت الاسلام ها می باشد.
مال و اموالی که از متوفی برای بازماندگان او باقی مانده باشد.
از حق های غیرمالی انسان است که به سبب آن شخص ماترک و دارایی مورث خود را تملک می نماید.
تنبیه، مجازات، کیفر دادن ، این عمل مؤخر از عملِ ارتکابی ست و جنبهٔ واکنشی دارد، یعنی ما نمی توانیم بدون آنکه کسی عمل غیرمتعارف و خلافی را مرتکب شده ب ...
مذاکره در امری و رٲی خود را برای یکدیگر بیان کردن. / فرهنگ فارسی عمید
عین موقوفه ای که متولی یا تولیت نداشته باشد، یا داشته ولی معلوم نباشد.
جلاء وطن؛ دور شدن از وطن، آوارگی از وطن.
جَلا یا جَلاء وطن یعنی: آوارگی از وطن، دور شدن از وطن. معنای واژه اش هم: درخشش، تابش.
مختصر، کوتاه، کلام مختصرومفید.
یعنی لحاظ نمودن و بکار بردن ضمنی یا صریح چیزی، به مانند یک ابزار. مثلا در علم حقوق وقتی می گوید با ملحوظ نمودن علت حکم، یعنی برای دادنِ حکم، آن موضو ...
مثال [کاربرد حقوقی]: این رأی بر اساس آراء مُتَهافِت دو شعبۀ . . . در اینجا مقصود آن است که آرائی ایراد شده اند که هنوز اثبات نشده و قابل استناد و صد ...
محلی که مهیای گذر عموم باشد. مثل خیابان، پارک، بازار. شاید بتوان برای این واژه، قید زمان و مکان را لحاظ نمود. یعنی جایی که در زمانی خاص پذیرایِ گذ ...