پیشنهادهای آرشا (٩٦)
نامی ایرانیست دارای جنس ( نر/ماده ) نیست از ریشه نیک = خوب، درست، راست، راد نیکو =نکو = نیک و ( پسوند نامساز ) نیکا = نیک ا ( پسوند نامساز ) نیکی = ...
این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است : واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای ...
این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است : واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای ...
این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است : واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای ...
این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است : واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای ...
این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است : واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای ...
درود بر اشکان و دانش او من نیز میخواستم اینچنین دانشی در اینجا بفرستم که دیدم اشکان جان زهمتش را کشیده است سپاس فراوان بازهم
این واژه بیگمان ایرانیست ( عنوان ) - اونوان onvān. در زبان پهلوی واژه *ئون eun برابر با عنصر ( اون سور ) است که این ماده در لغت عنوان نیز به کار رفت ...
شهریور برابر واژه متمدن در اربیست شهریور = شهر ( تمدن ( از مدن میاد در اربی به مینوی شهر ) ، شاه، همبستگی ) ور ( پسوند دارندگی )
درود بر همه ی ایراندوستان افزون بر ترادیسیدن، پسنهاد دوست گرامیمان فرتاش جان که بسیار زیبا و دلپذیر بود برپایه سخن دوست گرامیم علی باقری میشود از ریش ...
تَلَفُّظ این واژه از ریشهء پارسی لَف با پسوند - ز و بر پایهء کالبُد تَفَعُّل ساخته شده که همان لَب پارسی است که واکهء ب به ف آلیده ( تبدیل ) شده است. ...
من نمیدونم کی میخاین بفهمید نامهای ایرانی دارای جنس ویژه نیست و میتواند هم برای پسر و هم برای دختر بهره برده شود آرتا نیز هم نام دخترست هم نام پسر
همچنین بهاره جان شما هم بیگمان چیز زیادی از زبانهای ایرانی نمیدانید آرشاویر خودش نام پیوندیست آرشاویر = آرشا ( توانا، پاک، سپنتا ( مقدس ) ویر ( مغز ( ...
مهدی جان دوست گرامی هادی واژه ای ایرانیست که از ریشه هد به مینوی سر میاد و نمونه های دیگر آن هدف است و کلاهخود ( کلاههود ) که در این واژه برای اینکه ...
واژه ختاب ( خت آب ) که عرب آنرا خطاب مینویسد به معنای گفته یا برزبان آورده است که در آن پسوند آب به معنای رویداد رخداد گشتن شدن در واژگانی مانند بینا ...
نام پیامبر اسلام از واژگان کهن ایرانی است : مَهمَد : مَه - مَد مَه = بزرگ مَد = اندیشه ، فکر ، پندار همان گونه که نام سه اسل دین زرتشتیت به پهلوی : ...
این واژه از واژه ای ایرانی مغ تبار به مینوی باهوش گرفته شده و به زبان ابری ( عبری ) راه یافته و شده مجتبا و هماکنون نیز ابریست نه اربی تنها اربان این ...
مهدی جان دوست گرامی پیشامدانه چون استاد اربی استی اینها را نمیدانی چون در دستگاه واژه سازی اربی همه ی ستاک ( بنواژه ) ( مصدر ) ها و همه ی واژگان بر گ ...
طَرَف این واژه همان " تَرا " در پارسی به مینه ی " آن سو" و پسوند " اَف" است. بُنابراین : طَرَف = تَرَف یا تَراف از این پسوند نمونه های دیگر نیز هست ...
واژه حق از ریشه پیشاهندواروپایی ħhaḱ به معنای هدایت کردن یکراست راندن امر کردن to direct to guide to command شکل دیگر واژه تخارستانی آک است که به شکل ...
تَحت واژه ای پارسی ست که اَرَبیده گشته است و همریشه با : تَحت < تَه ( که " ت" به آن اَفزوده شده ) بهتر است که این اینطور نوشته شود : تَهت
پرتور برابر تک چهره پرتور ریشه اوستایی دارد. و در زبان پهلوی نیز پرتور بوده که با دگرگونی پ پس از برتری تازیان فرتور شده است. واژه پرتور برابر پرتر ...
این واژه ایرانیست همت = هومت = هو ( خوب، خب ) مت ( اندیشه، فکر ) نمونه های دیگر از هو هومن = بهمن = هو ( خوب، به ) من ( منش، خیم ) هوتن = هو تن ( ...
توهین واژه ای ایرانیست از ریشه توه توهین = توه ( گستاخی، درد، رنج، ) ین ( پسوند ساختن و بستگی ) اندوه = انتوه = ان ( پیشوند بسیاری و پافشاری ) توه ( ...
این واژه شاید آریایی باشد : Accusation ( تهمت ) - تُهمت tohmat. تهمت عربی نیست بلکه آریایی است و از ترکیب توه مت ساخته شده که *توه به مانای آزار آسیب ...
غت وهیر←گوهیر←گوهیل که در فرهنگ آیین زروان به شکل *vihēr و به معنای change ( =تغییر ) ثبت شده همریشه است با لغت کوردی - کرمانجی تگهیر t�g�herr ( شکل ...
تغییر : واژه ی عربیزه شده ی تغییر از واژه ایرانی ( تگوهیر - تگیر - تغیر ) گرفته شده است. واژه ی معادل انگلیسی تغییر change می باشد . به نظر می رسد و ...
درود فراوان بر اشکان گرامی و سپاس فراوان از مهرش به میهن
خرد در زبان پارسی میانه اخرات و اخراد و اهراد بوده و در زبان اوستایی اخراتو که جداسازیشان اینگونه است: اخ ( پیشوند استواری و وجود و هستی ) رات ( راد، ...
جهت واژه ای ایرانیست که از جهش و جهیدن میاد و پسوند ات نیز از پسوند های باستانی زبان اوستاییست
این واژه را تازیان ( اربان ) از واژه ارشیای ایرانی گرفتند و شایانست بگویم که ارشیا در باستان ارشیار بود و ارش به مینوی بهشت و راه اهوراییست پس واژه ا ...
ارشاد یک واژه ایرانیست که از ارشیا و خود ارشیا از ارش میاد به مینوی جایگاه اهورایی و بهشت و ارد ارشیا نیز ارشیار بوده است که به مینوی یار بهشتیست در ...
این واژه درحقیقت پارسى است و تازیان ( اربان ) آن را از واژه ارشیا Arshia ( پهلوى: عرش ، عرش الهى ) برداشته اند، همتاهاى پارسى آن اینها هستند : گَرُزم ...
واژه ایرانی متلب ( مت=فکر لب=خواست ) به معنای فکرکردن برچیزی مساله موضوع است که یکسان نیست با واژه عربی *مطلب که معنای آن همانا �جای طلب� است. واژه م ...
واژه ایرانی متلب ( مت=فکر لب=خواست ) به معنای فکرکردن برچیزی مساله موضوع است که یکسان نیست با واژه عربی *مطلب که معنای آن همانا �جای طلب� است. واژه م ...
این واژه آریایی است: واژه آریایی وهم ( =خیال ) که عرب از روی آن لغتهای توهم و متوهم و اوهام را جعل کرده از ریشه سنسکریت abhima ساخته شده که این ریشه ...
فقیر که در اسل فغیر بوده واژه ای ایرانیست فغ به مینوی کم بودن است که در واژه های دیگر مانند فغت ( فقط ) و فغان و. . . میبیند ناگفته نماند پسوند ات در ...
پسوند " ات" آریایی و اوستاییست و در سانسکریت هم داریم مانند خوبیت و . . . در این واژه هم ، این پسوند عربی نیست و چیزی که میماند " قدر" است که با واژه ...
هگایت ( هگ=خبر آ یت=رساندن ) شکل اسلی لغت اربیشده ی حکایت است ( حاکی=حکایت کننده ) . پسوند آریایی یت - آیت نشانه فعل سببی است ( مانند جنایت از ریشه ج ...
جنازه واژه ای ایرانیست جنازه=جن ( مردن، همخانواده های دیگر إن جنگ، جنایت، جنجال، جنگل و. . . است ) از ( پسوند نامساز ) ( پسوند بستگی )
هگایت ( هگ=خبر آ یت=رساندن ) شکل اسلی لغت اربیشده ی حکایت است ( حاکی=حکایت کننده ) . پسوند آریایی یت - آیت نشانه فعل سببی است ( مانند جنایت از ریشه ج ...
ستار یک واژه ایرانی است. ستار = استار ( انگلیسی زبانها بهتر از ما میگویند ) =اس ( پاد، دربرابر ) تار ( تاریکی، پنهانی، سیاهی ) و بگونه کلی ستار مین ...
این واژه ریشه ای ایرانی دارد: لغت ئسبasab که عرب آنرا عصب مینویسد به معنای برانگیخته شونده هیجانی شونده است که در سنسکریت به شکلआसव Asava به معنای بر ...
میر در پارسی به مینوی مرگ است مانند مرگ و میر واژه امیر پارسی است =امیر=ا ( پیشوند نایش ( منفی ) ) میر ( مرگ ) =نامیرا میرزا=امیرزا=امیر ( نامیرا ) ز ...
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت ) هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت ) هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - ...
این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند: واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی ...
ملی این و واژه ملت پارسی و به مینه توده و در کُل فراوان و همر یشه با : مور ، مورچه : جانور ریز با شمار فراوان مِسال : مِسل مور و مَلَخ molecul : mol ...
واژه ی ملل که جَمِ ملت است یک لغت دروغین و جعل شده است ولی ریشه ی پارسی دارد، زیرا واژه ی ملت در سنسکریت به شکل milati / - te { mil } मिलति /و به مان ...
این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند: واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی ...
خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...
خشتک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک ...
خشاب از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک ...
خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...
خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...
خشک از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر خشک=خش ک ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش بزک، انگولک، جفتک، سرخک، متلک، ناخنک، مترسک، پرک، کپک، چشمک، سرک، نرمک، ...
xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم ...
خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است ) خشن=خش ...
xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم ...
خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است ) خشن=خش ...
اخم ( خشم، اخم، خشن ) و ( پسوند نامساز بستگی ، نمونه های دیگرش ترسو، گیو، چاکو ( چاقو، از چاکیدن میاد ) ، کاهو ( کاهگونه ) ، بانو ( از بان ( پان ) می ...
چاقو=چاکو چاک ( چاکیدن، چاک دادن ) و ( پسوند نامساز بستگی ، نمونه های دیگرش ترسو، گیو، کاهو ( کاهگونه ) ، بانو ( از بان ( پان ) میاد در نگهبان نمونه ...
گاو در زبان پارسی به چم گاو ماده بوده و به گاو نر، ورزا میگفتند گاو = گیاو =گِی ( زنده، نمونه های دیگرش گیاه، گیان ( جان ) ، گیوش ( گوش ) ، گیو، گیها ...
کیهان " با لپز ( واگویی ) ( تلفظ ) /keihAn/ اربیده ی واژه ی "گیهان" /geihAn/ است گیهان = گِی ( زنده، نمونه های آنرا در گیاه، گیو، گیان ( جان ) ، گی ...
کیهان " با لپز ( واگویی ) ( تلفظ ) /keihAn/ اربیده ی واژه ی "گیهان" /geihAn/ است گیهان = گِی ( زنده، نمونه های آنرا در گیاه، گیو، گیان ( جان ) ، گی ...
جَهان واژه ای پارسی و ستاک و ریشه کارواژهء جَهیدَن است: جَه - آن = جَهان ساختارش مانند : خندان ، گریان ، دَوان ، لرزان. . . مینه : جَهان از جَهِش و ...
درستش اسپهان است اسپهان =اسپه ( سپاه، سپه ) ان ( پسوند جایگاه ) همانگونه که میدانیم بسیاری از واژگان، کنون الف آغازین خود را از دست داده اند. مانند ...
واژه هان یا هین گویش دیگر سان san به معنای دارا - مالک ( بودن ) lord از ریشه هندواروپایی senh به معنای gain یافتن، تسخیر، کسب است که امروزه آنرا خان ...
اِتِر اِتِر بیگمان واژه ای ایری ( ایرانی ) است : اِتِر< تِر<تیر<تیره = تاریکی ، سیاهی آتیره : آ - تیره = پاد ِ تاریکی ، ضد ( زِد ) سیاهی از زِد ِ تار ...
آمار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آمار" می نویسد : ( ( آمار از واژه ی مر بر آمده است مر در پهلوی در ریخت مر و مار mār به معنی شمار بکار می رفته است. ...
رای: دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " رای " می نویسد : ( ( رای در بیت زیر در ترکیب اول به معنی حکمران است . به زبان هندی و بر پادشاهان هنداطلاق می ش ...
اِراده واژه اِراده بیگمان پارسی است: اِراده : اِ - راد - ه اِ = پیشوند فشارشی ( تاکید ) راد = راست ، رای ، در واژه ی : رادمَرد : کسی که برای انجام ک ...
ایمان ایمان : ای - مان ای : پیشوند نَفی کُننده ( نفینده ) ( نایش ) ( ناینده ) مانند" ای" در واژه ایراد ( ایراد را بنگرید ) مان : اندیشه ، فکر ، مَن ...
واژه آریایی تور به معنای الف - ساختار - ماهیت creation ب - شکل صورت استایل مدل که عرب آنرا طور مینویسد ( مانند چطور - بدطور ) در زبان چک به شکل tv�ř ...
ضبط : واژه ی ضبط در لغتنامه سغدی به شکل چبت čbt به معنای دزدیدن ( انگلیسی to steal ) ثبت شده است. از واژه چبت سغدی در فارسی واژه ی زپت به معنای ربودن ...
کِتاب واژه ای پارسی از ستاک : کِت ، کَت ، خَط، خَت، خَراشیدن ، خَراط ، سدای خِرت هنگام تراشیدن ، همچنین هم ریشه با آلمانی : schreiben : s - chreib - ...
لغت آریایی *ket� به ماناک کتاب رساله book treatise که شکل دیگر آن چتا - جتا *jot� به ماناک نامه است نشان میدهد واژه کتاب هیچ رپتی ( ربطی ) به واژگان ...
Flow ( جریان ) - ژریان žaryān. جریان اربی نیست بلکه اوستایی و از ریشه *jzar به مانای هرکت روانگی شاریدن ( شُریدن ) گرفته شده و یان ( ی آن ) همانست که ...
جاریاربیده ( معرب ) شاری است این واژه بخش دوم واژه آبشار است و در گویش شیرازی آن را شور shoor به چم جاری شدن و لبریز شدن به کار میبرند
این واژه کامل ایرانی است لبز = لب ( لپ، دهان ) ز ( پسوند نامساز ) در کل به چم چیزی که از دهان برون میاد یا بر لب جاری میشود
حرکت این واژه اربیده واژهء پارسی : اَردا یا اَرتا است و همریشه با واژه ء اروپایی art است ، مانند : start : st - art st= ایست ، ایستادن ، هالت ایستاده ...
Wealth، مال Wealth ( مال ) - مال māl. واژه مال عربی نیست بلکه آریایی و ریشه آن در سنسکریت मल् mal به مانای دارایی و دارندگی است.
اشکال خود واژه ای ایرانی است اشکال =اش ( پافشاری، بسیاری، زیادی ) کال ( نارس، نپخته، نارسا، ناکامل ) در کل به چم بسیار ناکامل و کاستیمند است
اشکال :واژه آریایی اشکال به معنای ایراد از واژه سنسکریت skhalita स्खलित به معنای اشتباه ( انگلیسی mistake ) ستانده شده همانطور که در ارمنستان به شکل ...
شکل خود واژه ای پارسی است شکل=اشکل=اش ( بیرون، برون ) کل ( کالب، تن ) در کل به چم چهره یا تن و کالب بیرونی است
کمال واژه ای کامل ایرانی است کمال=کم ( کم، کمیاب ) ال ( پسوند نامساز ) در کل به چم کمیاب بوده ولی چون هرچیز کمیابی ارزشمند است چم ارزشمندی نیز یافته ...
این واژه برگرفته از واژه پارسی هِدمَک است هدم=هد ( سر، کله ) م ( پسوند نامساز ویژگی ) ک ( پسوند نامساز بستگی ) در کل به چم فرود آوردن سر و سناییدن ( ...
ستاره سهیل : ستاره است که چون بر می دمد ، نخست بر یمنیان آشکار می شود ؛ از این روی ، آن را بدین سرزمین باز خوانند و " سهیل یمن" و " سهیل یمانی" می گو ...
این واژه آریایی است: واژه موشک از ریشه *mukti मुक्ति وमुक्त mukta به معنای پرتاب شدن آزاد - رها کردن و فرستادن و پسوند آک ساخته شده که روی هم معنای پ ...
لوت واژه ای پارسی و بچم برهنه و بیآلایش است نمونه های دیگر آن لات، کویر لوت، شارلاتان و. . . است ولی باید دانست که لوتی با لوطی یکی نیست چون لوطی واژ ...
فساد واژه ای کامل ایرانی است فساد = فس ( بیارزش، تباه ) اد ( پسوند کار گروهی ) از دیگر نمونه ها فسانه است با برای نمونه در گفتار میگوییم فسفس نکن یا ...
سوال واژه ای کامل ایرانی است سوال=سَو ( دانش ) ال ( پسوند نامساز بستگی ) نمونه های دیگر سواد، ساویز، ساوه و. . .
سواد واژه ای کامل ایرانی و پارسی است سواد=سَو ( در پارسی میانه بچم دانش است از دیگر مانندهای آن ساویز یا ساوه یا سوال نیز هست ) اد ( پسوند کار گروهی ...
مواد پاد نگر بیشتر مردم واژه ای کامل ایرانی است مواد=مو ( جنبش ( درخت مو که رونده است، موش، ماسه، موج، ماسی ( ماهی ) ، ماشه ) ) اد ( پسوند کار گروهی ...
کفر واژه ای پارسی است که از کیفر میاید و همچنین برخی زبانشناسان میگویند واژه کفر اربیده واژه گبر است که هر دو نگر دانشور و درست است. ایرانی بخودت بیا
این واژه ی اربی برگرفته از واژه سهیگ در پارسی میانه ( پهله ای ) است همچنین شاید شنیده اید که میگویند سهه یا سهه گذاری که این نیز ریشه واژگان صحة و صح ...
خالی خود واژه ای پارسی است خالی=خال ( تهی، سوراخ ) ی ( پسوند نامساز بستگی )