ملی

/melli/

مترادف ملی: مربوط به ملت، عمومی، ملت گرا، ملت خواه، مردمی ، خصوصی، غیردولتی

متضاد ملی: دولتی

برابر پارسی: میهنی، کشوری، میهن پرست، مردمگرا، توده گرا

معنی انگلیسی:
national, nationwide, popular, able to justity bail, pecuniarily qualified, poplar

لغت نامه دهخدا

ملی. [ م ِل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به ملت و آنچه که در ید و اختیار ملت است و گاهی توسعاً در زبان فارسی دولتی را نیز به سبب وابستگی دولت به ملت ، ملی گویند. از این روی این کلمه در همه جا معادل ناسیونال به کار نمی رود.در ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی چنین آمده : در معانی زیر به کار رود: الف - تبعه در مقابل بیگانه. ب - وابسته و مرتبط به یک دولت در این صورت به شکل صفت به کار می رود، مانند: پرچم ملی ، بندر ملی. ج - وصف دولت حامی فرد از آن جهت که حمایت به عهده اوست و شخص مورد حمایت تبعه او می باشد و گفته می شود «اتاناسیونال » یا دولت متبوع.د- صفت ملت به معنی دسته ای از افراد انسان که دارای بعضی اوصاف مشترکند از نوع نژاد و سنن و طرز فکر.
- ملی کردن ؛ نهادن یک مؤسسه در خدمت ملت. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).

ملی. [ م ُل ْ لا] ( ع ص ) کوماج پخته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ملی. [ م َ لی ی ] ( ع اِ ) ساعت دراز از روز. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). ساعت دراز از روز و گویند: مضی ملی من النهار؛ ای ساعة طویلة. ( ناظم الاطباء ). || یک چندی از روزگار. ( دهار ). یک چندی. ( ترجمان القرآن ). هنگام. ( مهذب الاسماء ). پاره ای از روزگار. ( منتهی الارب ). پاره ای از روزگار. قوله تعالی : و اهجرنی ملیاً ؛ ای مدة و زماناً طویلا. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گاه به معنی ملی می آید. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). رجوع به ملی و مدخل بعد شود.

ملی. [ م َ ] ( ع ص ) مخفف مَلی ٔ. توانگر. بادستگاه. ( فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ). قادر. مالدار. باتمکن :
چون که نباشی به کار ایزد حق
همچو به کار فلان ولی و ملی.
ناصرخسرو ( دیوان ص 444 ).
بوعلی از اشرف و اشرف ز تو نازد به حشر
پیش مختار و علی آن شاه کافی و ملی.
سوزنی.
باغ و گلستان ملی اشکوفه می کردند دی
زیراک برریق از پگه خوردند خماران ما.
مولوی ( از نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ).
کاهلم چون آفریدی ای ملی
روزیم ده هم ز راه کاهلی.
مولوی.
یا به علم نقل کم بودی ملی
علم وحی دل ربودی از ولی.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسن دفتر 4 ص 361 ).
چند بهرامت خروشان با فقیر و با ملی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به ملت : ۱ - مربوط به ملت ( آیین دین ) . ۲ - مربوط به ملت ( سکنه یک کشور ) توضیح در ایران [ ملی ] را بمعانی مختلف و گاه متضاد بکار می برند : الف - در موارد محدود بهمان معنی اروپایی ( یعنی دولتی ) استعمال کنند : صنعت ملی نفت . ب - بمعنی آنچه که تعلق بیک یا چند فرد از افراد ملت دارد - نه بهمه ملت : مدرسه ملی
ساعت دراز از روز . ساعت دراز از روز گویند . یا یکچندی از روزگار .

فرهنگ معین

(مَ لِ یّ ) [ ع . ] (ص . ) توانگر، توانا.
(مِ لّ ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - آن چه مربوط به ملت و قوم باشد. ۲ - طرفدار ملت ، هوادار ملت .

فرهنگ عمید

۱. توانگر.
۲. توانا.
مربوط به ملت.

فرهنگستان زبان و ادب

{national} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] آنچه مربوط به ملت است

گویش مازنی

/meli/ سگ ماده

دانشنامه عمومی

ملی (چناران). ملی یک روستا در ایران است که در بخش مرکزی شهرستان چناران در استان خراسان رضوی واقع شده است. [ ۱]
این روستا در دهستان چناران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۸۱ نفر ( ۱۰۹ خانوار ) بوده است. [ ۲]
عکس ملی (چناران)

ملی (درخت). ملی ( درخت ) ( نام علمی: Amomyrtus meli ) نام یک گونه از تیره مورت است.
عکس ملی (درخت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

popular (صفت)
محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم

national (صفت)
قومی، ملی، وابسته به قوم یاملتی

public (صفت)
اشکار، اجتماعی، عمومی، همگانی، همگان، ملی

فارسی به عربی

شعبی , مواطن

پیشنهاد کاربران

واژه ملی
معادل ابجد 80
تعداد حروف 3
تلفظ melli
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت نسبی، منسوب به ملّة ) [عربی: ملّیّ]
مختصات ( مِ لّ ) [ ع . ] ( ص نسب . )
آواشناسی melli
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
مَلی : توانگر و مالدار، توانگر مالدار مقتدر ، از نام های خدا به معنی دارای مطلق
هم خانواده کلمه ملی چی میشه؟!
دارا
لبریز
پر
تو زبان کُردی به ویژه سورانی و کلهری و لکی و گورانی، مِل به ماناکِ ( معنی ) گردن هست.
ناسیونال
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی

ملی
این و واژه ملت پارسی و به مینه توده و در کُل فراوان و همر یشه با :
مور ، مورچه : جانور ریز با شمار فراوان
مِسال : مِسل مور و مَلَخ
molecul : mol - ec - ul
mol = مول : فراوان ، بسیار
...
[مشاهده متن کامل]

ec = پسوند - اَک در پارسی
ul = پسوند خُردی مانند : کوچولو : کوچ - اولو
این ریشه را درواژه مَردُم هم می بینیم :
مَردُم : مَر - دُم
مَر = مِل ، مول ، مور ، مَل = فراوان ، بسیار
همریشه با more انگلیسی و mehr آلمانی
دُم = تُم ، تُخم ، تَهم
مَردُم = بسیار تُخمه : تُخمی که فراوان و زیاد شده و اَفزایش پَذیر است

این واژه را عرب از ملکوتا سریانی گرفته و خود سریانی ها آن را از آریایی ها در زمان زیر دست و زیر فرمان بودنشان گرفتند:
واژه آریایی *لِک lek ( در پهلوی lekā ) همخانواده با location انگلیسی و loka در سنسکریت به معنای سرزمین اقلیم بوم زمین است که از آن واژه مَلِک ( مَه=بزرگ لِک=سرزمین ) به معنای سلطان را ساخته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مملکت ( مام=بدنه - تمام لِک=ملت ات ) به معنای امپراتوری یا شاهنشاهی است که از پیوستن چندین ملت شکل میگیرد ( مام میهن=تمامیت میهن ) . در سنسکریت loka लोक در بلوچستان واژه mahl�k مہلوک همتای واژه ملت هستند.
عرب از مَلِک واژه ملوک و از مملکت واژه ممالک را به دست آورده است.
*پیرس:
فرهنگ واژگان پهلوی: شادروان بهرام فره وشی

ملی
این و واژه ملت پارسی و به مینه توده و در کُل فراوان و همر یشه با :
مور ، مورچه : جانور ریز با شمار فراوان
مِسال : مِسل مور و مَلَخ
molecul : mol - ec - ul
mol = مول : فراوان ، بسیار
...
[مشاهده متن کامل]

ec = پسوند - اَک در پارسی
ul = پسوند خُردی مانند : کوچولو : کوچ - اولو
این ریشه را درواژه مَردُم هم می بینیم :
مَردُم : مَر - دُم
مَر = مِل ، مول ، مور ، مَل = فراوان ، بسیار
همریشه با more انگلیسی و mehr آلمانی
دُم = تُم ، تُخم ، تَهم
مَردُم = بسیار تُخمه : تُخمی که فراوان و زیاد شده و اَفزایش پَذیر است.

توانا، توانگر
Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )

موالیان مرز کسانی که از ملیت و مرز و ملت و مَلِک و مُلک و موالی متوالی هم که از همین خانه است برویم متوالی یعنی مولودی که پشت به پشت از یک ملت متولد شده و اکنون وراثت ملیت خود را حفظ میکنند
انچه منسوب به ملت است
اگر بخواهیم ریشه این واژه را پیدا کنیم باید به سراغ موالی که هم دوست است و هم نگهبان و مولا و ملا و مولانا برویم
به گویش طالقانی سگ ماده
در زبان ولاتی در خمینی شهر اصفهان به معنی گربه
واژه ی ملل که جَمِ ملت است یک لغت دروغین و جعل شده است ولی ریشه ی پارسی آریایی دارد، زیرا واژه ی ملت در سنسکریت به شکل milati / - te{ mil } मिलति /و به ماناک unite, یکپارچه و همبسته و متحد کردن آمده است،
...
[مشاهده متن کامل]
بنابراین لغت های ملت، ملیت و ملی پارسی_ آریایی هستند ولی لغت ملل که از روی دستور اربی ساخته و جَمِ مکسر اربی است و جعلی است!

به ضم "م" و تشدید "ل"، در گویش هرات به معنی ترب، به تربچه نیز "ملی گک" می گویند.
میهنی، زادبـُنی
ملت = مردم، زادبــُن
ملی = میهنی، زادبـُنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس