تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

showing little - no interest or emotion با خونسردی، با بی تفاوتی، با بی اعتنایی، به آ رامی و بدون احساس، از روی بی علاقه گی،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

In unison همگی با هم، به اتفاق، متحد، کاملا هم رای با هم، در توافق کامل، یک صدا،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

تحقیر کردن، خوار کردن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن، خوار شمردن، کوچک شمردن، با بی احترامی حرف زدن/رفتار کردن - بی احترامی کردن، اهانت ک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

outside the bounds of acceptable behaviour. ( رفتار ) غیر قابل قبول، نا مناسب، خارج از ادب، خارج از نزاکت، خارج از عرف، شنیع، وقیح، آنه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

- علاوه بر ( همه ی ) این ( حرفها ) ، اضافه بر این ( حرفها ) ، گذشته از ( همه ی ) این ( حرف ) ها. . . ، بعد همه ی این حرفها، تازه . . . بعد اش. ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

اذیت شدن، ( روح - قلب ) جریحه دار شدن، آزار دیدن، عذاب کشیدن، آسیب روانی دیدن، آزرده خاطر شدن، آسیب دیدن، درد داشتن، زخمی شدن، صدمه دیدن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

In cahoots with someone - همدستی، اتحاد، تعاون، سازش، شراکت، کمک، مصاحبت، همراهی، یاری همدست بودن با، شریک بودن با، همکاری ( نزدیک ) کردن با، در ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

To suffer from the consequences for doing something or risking something. تقاص پس دادن، تاوان پس دادن، نتیجه ی ( کار - اعمال - انتخاب ) خود را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

to suddenly say something loudly ( ناگهان ) داد زدن، فریاد زدن، فریاد برآوردن، نعره زدن، غریدن با صداب بلند از دهان پراندن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤١

موجی ( از چیزی ) به راه افتادن/پدیدار شدن/فرا گرفتن A murmur of disapproval rippled through the audience. موجی از زمزمه هایی ( حاکی ) از مخالفت و ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

حاکی از، از رویِ، . . Murmur of disapproval زمزمه هایی از روی مخالف. . . زمزمه های حاکی ( که ) از مخالفت. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

pick up ( someone or something ) in a swift, fluid movement با حرکت سریع و ( با زور ) برداشتن، قاپ زدن، قاپیدن، ( از رو زمین ) جمع کردن Peop ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

scared, frightened, troubled هراسیده، وحشت زده، دهشت زده، سراسیمه، زَهره ( زَهله ) تَرک شده!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بالا پایین انداختن He bounced the pouch in his palm several times. کیسه رو چند بار تو کف دست اش بالا پایین انداخت.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

یک اجرای. . . . بلند پر سرو صدا پر جنب و جوش پر از احساسات پر شور پر حرارت پر از احساس مهیج هیجان انگیز تحت تاثیر گذار !!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بعد از مدتها بعد یه مدت At long last بعد یه مدت طولانی، بالاخره بعد از مدتها. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

Burst through, shatter شکستن My father's voice pierced the silence. صدای پدرم سکوت را شکست!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

شدت گرفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٥

به طوری که نفس ( بیننده/خود/طرف ) بند بیاد ( به خاطر ابهت، بزرگی، تعجب، عجیب غریب بودن، باور نکردنی بودن. . . . ) شگفت انگیز، حیرت آور، عجیب و جذ ...

پیشنهاد
٤٢

Extraordinarily good Wonderful ( بسیار، به طرز باور نکردنی، فوق العاده. . . شگفت انگیز، حیرت آور، عجیب و عالی، خارق العاده، خیره کننده، باور ن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

- خط زدن، - پا رو پا انداختن، - دست به سینه شدن، - به شکل صلیب / ضربدر در آوردن They crossed their hands on their chest. . . دستهایشان را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

بلند و گشاد Large skirts

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

رو به کاهش، کاستی، افول رو به نزول، زوال، در حال افول، سقوط, نزول ( کردن ) رو به سقوط، انحطاط، در حال افول کردن، در حال از دست دادن، در سراشیبی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

تمایل، خواسته، علاقه خواستِ دل = ( وقتی دلت چیزی را میخواد ) In my itch to sit next to someone who didn't speak I'll of Shams, I sat next to Suleim ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

a person, animal, or plant belonging to a particular group. فرد/موجود/ . . . . Members: افراد/کسانی/آدم ها/موجودات/ . . . . Members of the ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

آسوده خاطر شدن، خیال ( کسی ) راحت شدن I was relieved when I found out the fire hadn't injure anyone. خیالم راحت شد وقتی فهمیدم آتش به کسی صدمه نز ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

1. Arranged in a neat tidy way - به صورت مرتب و منظم 2. Absolitely, literally, definately, به طور قطع! مطلقا، کاملا، قطعا . . . 3. Exactly, corr ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦١

شکمِ پُر !

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

- At all - Under any circumstance - In any way اصلا، ابدا، به هیچ وجه ( ممکن ) ، به هر صورت، در هر صورت، تحت هر شرایطی، تحت هیچ شرایطی.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

In an assertive/ firm manner قاطعانه، به طور قاطع، به طور مصمم، جسورانه، با بی پروایی، ( به صورت ) حاضر جواب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

به طور قاطع، جسورانه، ( به صورت ) حاضر جواب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به روز دیگر انداختن، روز/تاریخ ( کاری ) را عوض کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

در فکر انجام کاری بودن قصد انجام کاری را کردن/داشتن I’m considering leaving your father. من قصد دارم پدرت رو ترک کنم! من ( چند وقته ) تو فکر اینم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

در برابرِ با

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

to smile very happily تا بنا گوش لبخند زدن، تا بنا گوش نیش باز کردن ! He beamed as if talking to an old friend. یه جوری تا بنا گوش نیش اش باز شد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

( یهو/ یک دفعه ) نمی دونم از کجا ( فقط ) خدا میدونه از کجا معلوم نیست از کجا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

دست نیافتنی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١

تسلیم نشده ( زیر فشار زور/ظلم، . . . ) خم نشده/ سر خم نکرده/ سر فرود نیاور ده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

پُر خون I gave him a bloody nose! صورتش رو ( دماغ اش رو ) پُرِ خون کردم.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

غرق در خون, خون آلود، سر تا پا خونی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

غرق در شگفتی/تعجب/حیرت خواب و رویا، خواب و خیال، رویا ی شیرین خیال ( خودم. . . خودش. . . ) حال ( خودم. . . خودش. . . ) ( مات و ) مبهوتی It was h ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

از اهمیت چیزی کم کردن از بزرگی چیزی کم کردن ( از چیزی ) برتر بودن، بزرگتر بودن، . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

Forked tongue زبان مثله مار ( نیش دار )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

عوض کردن ( چیزی با چیزی ) I won't trade you for anything تو را با هیچی عوض نمیکنم! I won't trade my sister for the world خواهرم رو با دنیا عوض ن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٥

معذب کننده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

شیرجه زدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٤

- to be precise / specific دقیق بگم. . . ، بهتر بگویم. . . ، روشن ( تر ) بخوام بگم. . . ، واضح ( تر ) بخوام بگم. . . - in another word به عبارت دی ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

An attempt to achieve a goal رسیدن به هدف/اهداف Ex : And we scholars guide them in their endeavors. و ما عالمان آنها را در ( رسیدن به اهداف ) شا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

Lead as noun ( فیلم، سریال، تاتر ) بازیگر نقش اول ، نقش اول،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شروع کردن. شروع شدن. You have 2 minutes. Go Friends دو دقیقه وقت داری. شروع کن. دو دقیقه وقت داری. از الان شروع شد!